Connected world

Gambatte – keep going, do your best” , “ hopefully you will make a difference to have a connected world” , “ take care on the rest of your journey” said Yoshiko and Masashi our wonderful hosts in Kyoto who we stayed with them for 3 nights and after this short time it was really hard for us to say goodbye and leave them. How we met each other? It has a long story which goes back to about 1 year a go

 

By the time we were in the Netherlands we received an email from an Iranian friend who lives is Virginia Beach, USA. He had mentioned that he and his family are interested in our project and they will support us in any case. Shahram, his family and their friends made one of the best and most successful parts of our journey. After leaving Virginia Beach during our trip at west coast, again we met Lida (Shahram’s wife) who helped us a lot to have some events and meet more people in San Francisco. One of the friends who hosted us in the city of Pleasanton was Lida’s cousin “Poori” who had a day care. In her day care we met a sweet kid “Baby Gigi” and her nice family who we plant a peace tree all together. After that Carine invited us to baby Gigi’s birth day party. This party helped us to make new friends. Gigi’s aunt was a Japanese lady. When Yukari realized that we are going to Japan she told that her parents live in Kyoto and we can go to visit them. On that period of time we hadn’t planed our trip to Japan, so after a while we forgot to have some friends in Kyoto

 

Later when we were in Vancouver and had difficulty to get Japan visa Yukari and Carine sent an email and mentioned that Yukari’s parents can send us invitation. It was unbelievable. We had solved our visa problem, but this problem helped us to remember that we have some nice friends in Kyoto. We kept in touch with Yoshiko and Masashi (Yukari’s parents) and right after getting to Kyoto they welcomed us to their house so warmly. Such a wonderful experience. We were exhausted after riding more that 400 Kilometers to get there and know we were all around a table and Yoshiko who was a wonderful cook, had made us a lot of Japanese food. Nasim also had the opportunity to experience wearing Kimono, due to Yukari’s parents had the Kimono business. It was late at night, but Yoshiko was kindly helped Nasim to wear the beautiful silk Kimono (it takes more than 20 minutes to wear a Kimono). This couple was full of positive energy and our feeling was like we knew each other from many years a go. Together we had really nice time and they gave us a lot of useful information about Japan and also some sightseeing in Kyoto which where World Heritages. Is n’t it amazing? It’s a really connected world

 

Sometimes we have hard time and some problems which we don’t know what to do, but these problems come to help us to make new friends and nice moments in the future

 

Shahram, Lida, Poori, Carine, Yukari, Yoshiko and Masashi you are our wonderful friends who we never forget your kindness and hospitality

دوستانی که سفر ما را مدتی است دنبال می کنند، حتما با شهرام از شهر ویرجینیا بیچ -آمریکا آشنا هستند. حدود یک سال و اندی پیش، زمانی که در هلند بودیم، شخصی به نام شهرام ایمیلی برای ما فرستاد و به ما این نوید را داد که از این حرکت حمایت می کند و در صورت رسیدن به آمریکا می تواند کمکهای زیادی جهت انجام هر چه بهتر این پرژه ارائه دهد. در آن روزها با دیدن این ایمیل خیلی امیدوار و خوشحال شدیم، اما هرگز فکر نمی کردیم که با کمکهای این شخص و سایر دوستان، روزی حرکت ما از یک دوچرخه سواری ساده به حرکتی بزرگ و جهانی تبدیل شود.
از همان روزهای ورود به آمریکای شمالی (کانادا) تماسهای تلفی آغاز شد و راهنمایی برای سفر در این کشورها و به محض ورود به آمریکا برای ما یک موبایل تهیه کرد.
شاید در آن موقع احساس نیاز به یک تلفن نمی کردیم، اما روزهایی که در جاده گیر افتاده بودیم و با همین تلفن با پلیس 911 تماس می گرفتیم تا مشکلمان را حل کند، ارزش این دستگاه برایمان بیشتر و بیشتر می شد.
زمانی هم که به شهر ویرجینیا بیچ وارد شدیم، مورد لطف شهرام، خانواده و دوستان محترمشان قرار گرفتیم، حمایت های مالی، پیشنهادات سازنده، آموزش بعضی از قوانین زبان و نحوه معاشرت با آمریکاییها، ترجمه انگلیسی سایت، همراه بودن در تمامی مراسم کاشت درخت و اسلاید شو و فیلم برداری و عکاسی از تمامی آنها، تهیه تنها فیلم دو نفره ما در جاده (که در بسیاری از گزارشهای تلویزیونی استفاده شد) و ... بخشی از حمایت های آنها بود.
یکی از بزرگترین کارهای انجام شده در آن مدت و با کمک خانواده شهرام، رفتن به برنامه زنده CNN بود که بازتاب گسترده ای از سفر و پیام صلح و طبیعت را به همراه داشت.
مدتی را در منزل آنها استراحت کردیم و توانستیم کارهای عقب افتاده چند ماه را انجام دهیم و روزی که آنجا ترک می کردیم گویا تازه از ایران راه افتاده ایم.
حمایت های این خانواده تا زمانی که در آمریکا و کانادا بودیم، بی وقفه ادامه داشت. هرجا مشکلی پیش می آمد و یا سئوالی داشتیم فقط کافی بود با آنها تماس بگیریم.

حالا چرا یاد خاطرات آنها افتاده ایم!
به دو دلیل ، یکی اینکه هم یادی از آنها کرده باشیم و هم تشکری دوباره.
دوما، داستان جالبی در ژاپن برایمان اتفاق افتاد که باز هم به آنها مربوط می شود.
زمانی که وارد شهر سانفرانسیسکو شدیم (شهری که با ویرجینبا بیچ 5000 کیلومتر فاصله هوایی دارد) دوباره همسر شهرام (لیدا) را، که به تازه گی و چند روزی قبل از ما برای انجام کار به این شهر نقل مکان کرده بود، ملاقات کردیم.
در همان روزها هم با یکی از اقوام آنها آشنا شدیم که برنامه ریز کاشت درخت 43 بود.
مهدکودک پوری، کمک بزرگی برای کاشت درخت و هماهنگی با شهردای منطقه را به عهده داشت.(گزارش کامل این مراسم را می توانید در این آدرس ببینید : http://rmc4peace.blogfa.com/post-91.aspx)
در روز درخت کاری، بچه های مهد کودک و خانواده آنها هم به ما پیوستند و در آن میان کودک یک ساله ی بامزه ای هم حضور داشت که سوژه بسیار جالبی برای عکاسی بود.
این کودک به نام Baby G معروف بود!
چند روز بعد تولد 1 سالگی Baby G بود و خوب ما رو هم به آنجا دعوت کردند. در میان میهمانها، خانم مهربان ژاپنی بود(یوکاری) که به تازه گی وارد خانواده آنها شده بود. زمانی که با ما صحبت می کرد و متوجه شد که قرار است به ژاپن سفر کنیم، خیلی خوشحال شد و گفت، می توانیم خانوده او در شهر کیوتو را ملاقات کنیم و چند روزی را پیش آنها بمانیم.
باورکردنی نیست، اما ما حالا در خانه و اتاق یوکاری هستیم در شهر کیوتو.
پدر و مادر یوکاری، زوج خوشبخت و بسیار، بسیار مهربانی هستند که حتی در روزهایی که برای گرفتن ویزای ژاپن دچار مشکل شده بودیم، برایمان ایمیل می زدند که می توانند برایمان دعوت نامه بفرستند و هر کمکی از دستشان بر بیاید دریغ نمی کنند.
چهره شاد و خنده بسیار زیبای آنها وقتی در را باز کردند و به ما خوش آمد می گفتند هرگز از ذهنمان پاک نمی شود.
در عرض چند دقیقه، میز کوچک اما پر مهر آنها پر شد از انواع غذاهای سنتی ژاپنی.
شغل یوشیکو و ماساشی تهیه و تولید کیمونوی معروف و بسیار ارزشمند ژاپنی است. با ذوق و شوقی خاص، در حالی که از نیمه شب هم گذشته بود، پارچه های نفیس ابریشمی را برایمان باز می کردند و از آداب و سنن و رسوم کیمونو و چای سبز می گفتند.
نسیم هم این شانس را داشت تا کیمونی را به تن کند که مادربزرگ یوکاری به آنها هدیه کرده. تجربه ای جالب و باورنکردنی. تقریبا 20 دقیقه پوشیدن آن طول کشید و کلی زحمت داشت اما آنها با محبتی خاص و وصف ناپذیر انجامش می دادند.
پدر و مادر یوکاری به نظر 40-45 ساله می آمدند اما وقتی فهمیدیم که بیش از 60 سال سن دارند باورمان نمی شد. شاداب، سر حال و سرزنده. آنها همراه با گروهشان چند روز قبل از رسیدن ما توانسته بودند در مسابقات رقص مقام اول را کسب کنند!
تقریبا همه کارهایشان، از قبیل رفتن به کلاس، خرید و حتی میهمانی را با دوچرخه انجام می داند، در حالیکه ماشین شخصی هم داشتند.
در مدت کوتاهی که در منزل آنها بودیم رابطه احساسی زیادی به وجود آمده بود و اصلا دلمان نمی خواست آنجا را ترک کنیم. امضاء و پیام آنها بر روی پرچم صلح همیشه همراه مان در ادامه سفر خواهد بود.
در طول این سفر بارها این اتفاق برایمان افتاده، ملاقات اتفاقی و کوتاهی با شخصی و یا گروهی داشته ایم و مدتی بعد تازه فهمیده ایم که چرا!!!

road
camping
rice land
Miabara

rice land
farmer
Japanese magazines
home made Onigiri

Shrine
Heiwa 7km
Kyoto
Yoshiko and Masashi

Miracle



“Be patient, the nice days will come” This is what we believe. Every time we have difficulty and so much pressure in our trip we expect happy and nice moments. Yes it’s true and again this happened for us as we predicted.
Eventually the rain stopped. It was 3:00 AM and we were still in the 24 hours restaurant. Jafar said: “let’s go and find a spot to sleep at least 3 hours and start riding toward west” That was a good idea, after 15 minutes riding in darkness we found an outdoor gym which had some tables under a roof. It was a safe place to lie down. What a sweet feeling is lying down and sleeping on our mattress
After sunshine we were so happy to see the partly cloudy sky. Not rainy, but so hot and we were so lucky to see the Mount Fuji that showed up for few minutes
It was a great day, but we fell so sleepy all the day, so after about 60 kilometers on 3:00 pm we decided to stop riding and find a place to camp. We found a park with all the facilities, water, rest room and a roof which we could put up our tent under that and be safe in rain
We had heard that in Japan there are places which they call it Sentoo (public bath), so before camping we started to ask people and find out about the closest Sentoo. It was about 10 kilometers far from the place that we wanted to stop. We didn’t have enough energy even for 1 kilometer, but we had to take shower. On the way to Sentoo something attracted us. A bike shop in a tiny street and somebody was looking at us while we were passing. Jafar said: “let’s ask him if he can help us and suggest a better place to stay at night.” Right after telling him about our story, Kazuyoshi who had very nice character (big smile and sense of hummer) said: “you can stay in my backyard, I am so sorry. My house is very small and my mother is sick and she can not host you” we said that’s wonderful. The first we go to Sentoo and we will be back

We found the Sentoo, which was very fancy place. Japanese style bath. We asked for shower. They said: “there is no shower, but you can use the public pool which is Japanese style bath and for each person is 9000 Yen (about 9$). It was so funny. 18$ just for using the pool for some few minutes!!! “Let’s go, it is so expensive for us. It’s the whole budget for 1 day trip”. When we came back to Kazuyoshi house he said: “I have good news for you. I talked to my mom about you and she is so exited to host you” it was unbelievable. The sick grandmother who had heart problem for about 3 years and even didn’t have energy to get up, right after seeing us got up and started to welcome us by offering food and tea. She was so happy and exited. She just said every thing in Japanese and we tried to understand. When she realized that we are planting trees for peace she also donated us 5000 Yen (about 50$) and said “I also would like to invite you for your favorite Japanese food”. After eating “Ramen” and taking shower in an old Japanese house we got all together. Grand mother, grand father and Kazuyoshi’s family (his wife Mizuki and their 3 children). We were all around the table and every body had a dictionary on their hand and tried to communicate. It was so exiting moments. Grand mother signed our banner. She was signing our peace banner with eyes full of tears. We fell in love with her who was full of hope and love. We learned a lot of things about Japanese culture. She started calling all of her friends in the city and tells every one that she has 2 guests from Iran…
The whole night was rainy and we were so lucky to be inside a house. In the morning we were invited for breakfast in Mizuki and Kazuyoshi house which was upstairs. We were talking, but all of our attention was listening to the voice of rain which was really heavy and loud. Mizuki noticed that we are so worried and she started to figure out about the weather. After checking the weather she said: “I don’t let you leave here today. The hurricane is coming and I don’t want you to have any more hard time in my country”

همانطور که گفتیم، در روزهای سفر به ما ثابت شده که بعد از چند روز سختی، یک معجزه اتفاق می افتد و تمام مشکلات فراموشمان می شود.
حدود ساعت 3 نیمه شب بود که باران قطع شد و وزش باد ابراها را کنار زد. حسابی خسته بودیم، اول تصمیم گرفتیم تا 2-3 ساعت دیگر در رستوران بیدار بمانیم و وقتی هوا روشن شد به راه بیافتیم و در اولین جایی که امکان چادر زدن بود بمانیم.
اما تصمیمان عوض شد و بیرون رفتیم تا چرخی بزنیم و آرام آرام ادامه بدهیم. هوا صاف شده بود و کوه فوجی در تاریکی شب خودنمایی می کرد. هنوز زیاد دور نشده بودیم که به یک زمین بازی بیس بال رسیدیم.
گویا مکانی عمومی بود و در آن قفل نبود. وارد شدیم تا 1-2 ساعتی را روی نیمکت زخیره ها استراحت کنیم. وقتی برای چادر زدن نبود، پس روی صندلی ها چرتی زدیم تا صبح شود، و چقدر این خواب مزه داشت!
حدود ساعتهای 7 وقتی بازیکنان برای تمرین وارد شدند از خواب پریدیم و بعد از خوردن صبحانه ای کامل (شیرنی، کافه، موز، نان و مربای توت فرهنگی) به راه افتادیم.
هوا اصلا تعادل ندارد. آفتاب شدید و گرم، برخلاف باران شدید شب گذشته، رمقمان را بریده.
سرعتمان به علت چراغ قرمزهای متعدد و سئوال و جواب برای پیدا کردن جاده بسیار پایین است و میانگین به 13 کیلومتر در ساعت می رسد.
حدود ساعت 3 بعد از ظهر و بعد از 50-60 کیلومتر رکاب زدن، به یک پارک زیبا و کوچک در نزدیکی یک معبد ژاپنی رسیدیم. مکان مناسبی برای چادر زدن بود.
مسافت زیادی را طی نکرده بودیم اما حسابی خسته بودیم و ترجیح دادیم که چادر بزنیم.
از خانوداه ای که در آن نزدیکی بودند سراغ، حمام عمومی (Sentoo) و کافی نت را گرفتیم و آنها آدرسی در همان نزدیکی ها دادند.
ترجیح دادیم اول دوش بگیریم و بعد بخوابیم. همانطور که به سمت آدرس می رفتیم به یک شهر دیگر رسیدیم، فوجی یدا.(درست مثل شمال ایران، هنوز شهری تمام نشده، به شهر دیگری می رسیم)
نزدیکی های رسیدن به مقصد، از جلوی یک مغازه دوچرخه سازی رد شدیم. چند لحظه ای ایستادیم تا مطمئن شویم که اشتباه نمی رویم. تقریبا 5 کیلومتری از پارک دورشده بودیم و ارزش نداشت دوباره برگردیم. از صاحب مغازه در مورد جایی برای خواب پرسیدیم، پارکی، معبدی ...
کازویوشی Kazuyoshi حیاط پشت مغازه را نشان داد و با مهربانی گفت می توانیم شب را در آنجا چادر بزنیم. از ما عذر خواهی می کرد که خانه اش کوچک است و نمی تواند ما را بپذیرد.
خوشحال شدیم و قرار شد ابتدا برویم حمام عمومی و در بازگشت در آنجا بمانیم.
بالاخره به آدرس رسدیم، اما صحنه جالبی بود. تصور می کردیم می بایست به مکانی کوچک برسیم، اما پارکینگ بزرگ با انواع ماشینهای مدل بالا!
اوه، تازه فهمیدیم. Sentoo به معنی حمام سونا است، نه حمام عمومی!
قیمت سونا 9 دلار برای هر نفر و این مبلغ برای یک دوش ساده نیم دلاری ارزش ندارد.
دست از پا درازتر و عصبانی برگشتیم. وقتی داستان را برای کازویوشی تعریف کردیم، کلی خندید.
مادر کازو به علت بیماری ریوی و قلبی به مدت 3 سال بیمار است، اما از ما دعوت کرده بود که به جای چادر زدن، شب را در منزل آنها که درست چسبیده به مغازه بود بمانیم. یک خانه قدیمی و سنتی چوبی با درهای کشویی و پنجره های کاغذی (شوجی Shooji) و یک آرامگاه کوچک (بوتسودان Butsudan) در اتاق به یاد از دست رفته گان خانواده.
به محض ورود برایمان زیر انداز مربع کوچکی (زابوتن Zabuton)انداختند روبروی یک میز کوتاه (Zataku) که مخصوص پذیرایی و صرف غذاست .
نوشیدن چای سبز ژاپنی (نیهونچا Nihoncha) و خوردن Ramen بعد از یک دوش حسابی خستگی را از تنمان به در آورد.
خوابیدن روی تشک ژاپنی (فوتن Futon) ، نشستن بر زمین تاتامی (زمین خانه های ژاپنی با قطعات مستطیل شکلی که از ساقه برنج ساخته می شود، پوشیده شده است) و خوردن غذا با چاپستیک (چوبهای بلند و باریک که نقش قاشق و چنگال را ایفا می کنند) تجربه های جالبی است.
ساعت ها با هم صحبت می کردیم، مادر بزرگ، ژاپنی و ما فارسی و انگلیسی و جالب اینکه هیچ کداممان چیزی نمی فهمیدیم. کار به تاتر و پانتمیم رسیده بود. نکته تاثیر گذار این بود که در لحظه ورود، مادر بزرگ خسته و مریض که توان حرف زدن هم نداشت با شور و هیجان خاصی مشغول پذیرایی شد.
ما عکسهایمان را نشان می دادیم و او هم عکسهای عروسی و سیاه و سفید قدیمی.
از یکی از تصاویری که در کانادا گرفته بودیم، خیلی خوشش آمد. وقتی اسم مان را روی آن نوشتیم و تقدیم کردیم، از شوق و شور نمی دانست چه کار بکند. مادر بزرگ 80 ساله هم چند تا عکس از خانواده و تصویری از خودش با یک کیمونوی زیبا را به ما داد.
در عرض چند دقیقه به تمامی دوستانش تلفنی خبر رسیدن مهمانهای ایرانی به خانه اش را تعریف کرد و با عشقی وصف ناپذیر پرچممان را امضاء نمود. پرچم رو در آغوش گرفته بود و عاشقانه لبخند می زد.
شب صحنه جالبی درست شده بود، هر کدام از اعضاء خانوداه یک دیکشنری دست گرفته بودند تا بتوانند با ما صحبت کنند. در این میان هم کلی از فرهنگ و سنن آنها آموختیم. ما هم یک اسلاید شو از زیبایی های ایران برای آنها به نمایش گذاشتیم. متاسفانه این نوجوانان ژاپنی اصلا انگلیسی بلد نیستند. راجع به این مسئله و دلیلش در آینده خواهیم نوشت (هنوز دلیل اصلی را نمی دانیم).
صبح بعد از یک خواب خوش به صبحانه دعوت شدیم و جالب این بود که تمام خوردنیهای مورد علاقه ما رو تهیه کرده بودند و میزی مفصل چیده شده بود. آماده رفتن بودیم که بارhن دوباره شروع شد. اصلا دلمان نمی خواست راه بیافتیم مخصوصا وقتی فهمیدم که احتمالا تا بعد از ظهر طول می کشد. میزوکی Mizuki همسر کازویوشی Kazuyoshi هواشناسی را با دقت چک می کرد. در حال آمده شدن بودیم که میزوکی از ما خواست تا یک شبی دیگر بمانیم و فردا در هوایی بهتر راهی شویم.
وقتی به روز گذشته و اتفاقات امروز فکر می کنیم، کلمه ای جز معجزه نمی توانیم بیان کنیم. این انسانهای شریف و نعمتهای طبیعی، هیجان انگیزترین، زیباترین و با ارزشترین خاطرات سفر ما رو به وجود می آورند.
ای دل بیاموزی اگر راه درست عاشقی
با هرچه او قسمت کند صبر و مدارا می کنی

Grand mother
Kazuyoshi family
Ramen
Bonsai

Japanese green tea
Bonsai
Life
Lying down

Fuji
Heading west
Pacific coast
Hot weather

نسبیت زمان!



autumn season's got started. There are often
typhoons and rainy storms at this time of the year in Japan. The weather doesn’t cooperate, that’s why we are moving very slowly. Imagine we have just passed 200 Kilometers in 4 days. On the other hand we have to get to Osaka on time due to our friends at Code Pink Alert organization (women for peace) have planed some events to do. Hopefully we will get there on time.
We took route 135 (this road goes by the Pacific Ocean) to get to Atami. We had to spend the night at a safe place, so we had to go to a hotel. In the morning when we were checking out the lady at the reception informed us about a dangerous hurricane which had started from last night and will continue until tomorrow morning, but we had to keep going. To get Fuji city we took route 11 which was on of the steepest passes we have ever done. Rain, hill, wind, heavy bikes and tired bikers. It was not a good situation especially when we passed a tunnel which was so dangerous (no shoulder and full of trucks), but right after passing the tunnel we recognized the Fuji mountain which was behind the clouds. Very nice and touching feeling. Fuji is the symbol of Japan and it reminds us of Damavad Mountain in Iran. Thanks god for giving us these nice natural places.
We got the city of Fuji right after passing the down hill and we became so sad. In this city exactly in front of Fuji Mountain there are a lot of factories, pollution, ugly train station wires and really bad image. It was so sad to see this valuable place like this. I am so so sorry. It was completely different from our imagination. You can see this image on the pictures bellow and then you will believe what we say. I hope Japanese environmental organizations work hard to survive the beautiful Fuji Mountain. This is terrible situation for the environment.
The rain got so heavy and again we had to refuge to a 24 hours restaurant to wait. 1, 2, 3 … 7 hours went by, but the rain hasn’t stopped yet. I have never been this much patient.
It’s 11:00 pm at midnight and we are still waiting. I am telling Jafar, don’t worry if we wait 6 more hours the new day will start

دقایقی است که دارم به زمان و نسبی بودن اون فکر می کنم. چرا عمر خوشی اینقدر کوتاهه و لحظات سخت مثل یه عمر می گذرند!
دقیقا مثل دو روز پیش : " در حالی این گزارش رو تایپ می کنیم که در یکی از رستوارانهای 24 ساعته مکدونالند، جلوی یک پنجره بزرگ شیشه ای نشسته ایم و به باراش سیل آسای باران نگاه می کنیم. تقریبا همه لباسها و وسایلمان خیس آب است."
با این تفاوت که اینبار تا نیمه شب زمانی نمانده و ما تقریبا 5-6 ساعتی است که جلوی یک پنجره بزرگ شیشه ای نشسته ایم و .... و فکر می کنم این دفعه این باران شدید ما را تا صبح در این مکان حبس خواهد کرد.
شب قبل برای اولین بار در طول سفر، رفتیم هتل (با هزینه شخصی) !!!!
هوا تقریبا تاریک شده بود که به شهر Atami رسیدیم، شهری توریستی در کنار اقیانوس آرام، خسته و خیس. سایز خانه ها و حیاط ها در ژاپن به قدری کوچک است که مردم برای پارک کردن ماشینهای شخصی دچار مشکل هستند چه برسد به اینکه جایی برای چادر زدن ما پیدا شود. اینبار خودمان را برای پیدا کردن جای خواب خسته نکردیم و برای رفتن به یک مسافرخانه یک راست به ایستگاه قطار مراجعه کردیم.
دفتر مرکز اطلاع رسانی توریستها تعطیل بود، یکی از مغازه دارها به آن طرف خیابان اشاره کرد، گویا مسافرخانه ای در آنجا بود.
بعد از کلی تقلا نه صاحب مسافرخانه فهمید ما چی می گیم و نه ما فهمیدیم اون چی می گه !
بیرون اومدیم و به طرف هتل بزرگ و زیبای شهر راهی شدیم، تا شاید کسی بتونه انگلیسی صحبت کنه و آدرس جایی ارزون رو به ما بده.
جالب بود ولی گویا قیمت در این هتل 4 ستاره زیبا از خیلی از مسافرخانه ها هم کمتره. 84 دلار برای اقامت 2 نفر در یک اتاق تمیز، رو به اقیانوس با تمامی امکانات !
دل رو یک دل کردیم و بالاخره وارد شدیم. به محض ورود به اتاق انگار مسابقه ما با زمان شروع شد و ساعت برنده !
هنوز به خودمان نجنیبده بودیم که از نیمه شب هم گذشته بود، تازه داشت چشمانمان گرم خواب می شد که ساعت با اقتدار کامل 7 صبح را اعلام می کرد!
اما همین ساعت امروز انگار برعکس کار می کنه. عقربه ها به سختی جابجا می شوند. اما شاید همین ساعت برای دختر و پسری که کمی آنطرف تر ار ما نشسته اند و با شادی شام می خورند به سرعت برق باد می گذرد!!!
به هر حال صبح حدود ساعت 9 صبح و بعد از خوردن یک صبحانه کامل با انواع کوفه برنجی ژاپنی، در حالیکه باران تازه شروع شده بود، هتل را ترک کردیم و راهی شدیم.
در کنار در اصلی و روی تابلوی اطلاعات، برگه ای نصب شده بود که به نظر می رسید خبری در مورد هوا باشد. مسئول پذیرش می گفت فردا هوا بسیار خطرناک است. بارش شدید باران و رگبار همراه با طوفان.
کمی ترسیده بودیم، چون از شرایط و شیب مسیر پیش رو آگاهی داشتیم و نباید بین راه می ماندیم. اما چاره ای جز حرکت نداشتیم. تا شهر اوساکا راه طولانی در چیش داریم و باید برای انجام کارهای فرهنگی حتما سر وقت آنجا باشیم. در همان ایتدای مسیر یک شیب طولانی و بسیار تند را می بایست رد می شدیم. فکر می کنم این شدیدترین آنها در طول سفر بوده. سنگینی بارها و سرعت کم باعث شده بود تعادلمان روی دوچرخه بسیار کم شود و باریکی جاده ها در این وضعیت بسیار خطرناک بود.
تصمیم گرفتیم برای امنیت بیشتر پیاده شویم و دوچرخه ها را هل بدهیم، اما یک مشکل جالب و جدید داشتیم. به علت رطوبت زیاد روی سطح سنگی پیاده رو لایه ای از جلبگهای سبز رنگ ایجاد شده بود و اصلا نمی توانستیم روی آنها راه برویم. بعد چند متری دوباره تصمیم گرفتیم سوار شویم و با احتیاط و صبر بیشتری رکاب بزنیم.
صد در صد لذت پایین آمدن از سرازیری آن سوی کوه را حاضر نبودبم با هیچ چیز دیگری عوض کنیم. بعد از سرازیر شدن هنگامیکه از تونل دوم خارج شدیم، منظره ای زیبا در سمت راستمان نمودار شد. نمایی مه آلود از قله زیبای فوجی یاما. خوش شانس بودیم که در مدت کوتاهی که بارش باران سبکتر شده بود بتوانیم قسمتهایی از کوه را که از میان ابرها خارج شده بود ببینیم.
سرازیری 10-11 کیلومتری تا شهر فوجی خستگی و خیسی را از یادمان برد اما به محض رسیدن به شهر غم عجیبی وجودمان را فرا گرفت. تصور می کردیم مناظر زیبایی را از طبیعت و کوه فوجی ببینیم، اما تنها سایه ای از کوه بلند در لابلای دودکشهای کارخانه ها و سیم و کابلهای قطارها دیده می شد. رنگ خاکستری دیوارهای بلند کارخانه ها هم همچون پتکی بر سرمان بود. مناظری بسیار زشت و ناراحت کننده.
تصور دیگری از ژاپن و طبیعت آن داشتیم که در این مدت اصلا آن گونه نیست. تقریبا بجز چند کیلومتری که در مسیر کوهستانی بودیم، تمام مسیر پر بوده از ماشین، قطار و ساختمان و جمعیت و هر از چند گاهی درختچه ای که از حیاط خانه ای دیده می شود.
البته هنوز برای قضاوت زود است، شاید هم ما جاده مناسبی را انتخاب نکرده باشیم ( با توجه به اینکه اکثر دوستان و دوچرخه سوران همین جاده را پیشنهاد کرده اند)
شاید هم دیدن زیبایی ها طبیعی کشورهای دیگر کمی پر توقعمان کرده و باید مدتی را در ژاپن رکاب بزنیم تا بتوانیم زیبایی های آنرا درک کنیم.
نسیم می گه اگه همین قدر دیگه صبر کنیم صبح شده !!!
در طول این سفر معمولا بعد از شرایط سخت و روزهای دشوار یک معجزه اتفاق می افتد، منتظریم ...

Atami - Hotel
Atami - Mishima
Atami - Mishima
Atami - Mishima

Atami - Mishima
Atami - Mishima
Atami - Mishima
Fuji



Fuji
Fuji - Mcdonalds


Leaving Tokyo to Hiroshima



I am writing this text while we are in a 24 hours Mc Donald’s resturant waiting for the heavy rain to stop. As you know we are in Japan. After having 6 days stop in Tokyo, on September 17th we left this crowded city toward East.
Traveling by bicycle in Asian countries is so exiting and somehow challenging. Specially in Japan where you should drive on the other side of the roads. There is no strict rule for bikers. They pass the red traficc lights and ride in every part of the road as they wish. Imagine yesterday we rode 70 Kilometers just in sidewalk which was so bumpy, full of pedestrians and a lot of traffic lights. Actually here in Japan bike pad means sidewalk. The roads are not safe enough for riding bikes. There is no shoulder, but at least the cars and trucks are very smaller than cars in North America

Normally, people are required to ride their bicycles on the pavement, but some ride on the sidewalk. Recently, a lot of accidents occurred in the cities between people and bicycles. When you walk on the sidewalk, please be careful of bicycles!

Any ways, here in Japan people are so nice, friendly and polite. They never disrespect you. We have a sign in front of our handle bar bags which says Cycling around the world for peace and environmental conservation in Japanese, so any time people read the sign they come to us to talk, mostly in Japanese. We don’t understand the words they say. They try a lot to say some few words in English, but when they can’t they just shake hands and give us so positive energy by their nice smiles. "Arigato!" Arigato means thank you in Japanese. They are really peace loving people.

Yesterday the weather was so hot and humid. It gets dark at 6:00 pm, after passing Yokohama we stopped in Fujisawa to eat dinner and find a place to camp. Hardly Nasim ate her Japanese dinner. The entire menu is in Japanese and you can choose your food just by looking at their pictures. Sometimes we have to order another food or try to eat the food that we have ordered, even if we don’ like it.
We asked to camp in parking of the restaurant, but they didn’t accept, so kept going until we found a Shinto temple. In front of the temple there was a dry-cleaning. We asked the owner to let us camp in front of the temple. They allowed us very friendly. we showed them the paper that we have made it in Japanese words and it says:
Our name is Nasim and Jafar and we are from Iran. We are traveling around the world for peace and environmental conservation by bike as bed down in open fields. Now we are finding appropriate site for camping in this neighborhood, even for overnight. Could you tell where it is? We will never leave trash and never make a bonfire. Your cooperation is greatly appreciated.

We recommend it for every bikers. You don’t have to talk and they can get what you say. The first night on the road was so bad. We found a place, but the entire night was very noisy. The cars passed so fast and made terrible noise. We couldn’t sleep well. In the morning right after sunshine it started to rain very heavily. We just packed up everything and wait, wait, wait for hours and hours to start riding our bikes. It’s 12 at noon and we are still waiting for the rain to get lighter. Hopefully it will stop. It's the best time to write for our friends

در حالی این گزارش رو تایپ می کنیم که در یکی از رستوارانهای 24 ساعته مکدونالد، جلوی یک پنجره بزرگ شیشه ای نشسته ایم و به باراش سیل آسای باران نگاه می کنیم. تقریبا همه لباسها و وسایلمان خیس آب است.
روز گذشته (چهارشنبه 17 سپتامبر 2008) بعد از توقفی 5-6 روزه شهر شلوغ و پر جمعیت توکیو را به سمت جنوب و غرب (شهرهای یوکوهاما و اوساکا) ترک کردیم.
هوا به شدت گرم و شرجی بود و بعد از حدود 6 ساعت فقط توانسته بودیم 75 کلیومتر رکاب بزنیم و آنهم به این خاطر که مجبور بودیم از پیاده رو حرکت کنیم. 75 کلیومتر دوچرخه سواری در پیاده رو!!!!
در توکیو و چند شهری که از آن رد شدیم به علت باریکی خیابانها و جاده ها، هیچ شانه ای در کنار وجود ندارد چه برسد به مسیر مخصوص دوچرخه و تمامی دوچرخه سواران می توانند و موظفند که برای تردد از پیاده رو استفاده کنند و این در حالی است که پیاده رو مملو از جمعیت می باشد.
حسابی خسته شده بودیم، ترمزهای متوالی برای چراغ قرمزها و پیاده ها و سئوال و جواب در سر هر چهار راه و دوراهی برای پیدا کردن مسیر درست، گرمای شدید هم مزید علت. حدود ساعت 6 بعد از ظهر شده بود و هوا تقریبا تاریک!!!
به دنبال جایی برای خواب می گشتیم. به یک رستوران 24 ساعته ژاپنی مراجعه کردیم تا پس از خوردن کمی غذا از آنها بخواهیم که در پارکینگ رستوران چادر بزنیم.
تشخیص مزه و نوع غذا از روی عکس آنها کمی سخت است و این مشکلی است که در اکثر جاها داریم، بجز زبان ژاپنی روی غذا ها و بسته ها نوشته دیگری وجود ندارد و باید از روی عکس آنها تشخیص داد که داخل آنها چیست! معمولا هم تصاویر خیلی زیبا تر و خوشمزه تر از واقعیت آنهاست.
با تشخیص اشتباه مجبور هستیم دوباره سفارش بدهیم، غذاهای ژاپنی خوشمزه هستند اما باور کنید بعضی از آنها طوری است که هرچقدر بخواهیم تحمل کنیم و آنرا بخوریم، باز هم نمی شود. انواع موجودات دریایی با سسهای عجیب و غریب.
اجازه چادر زدن در پارکینگ را ندادند و دوباره راهی شدیم و چند کیلومتر جلوتر به یک معبد رسیدیم که مکان زیبایی برای استراحت به نظر می رسید. یک مغازه کوچک خشکشویی در آن نزدیکی بود، به آنجا مراجعه کردیم تا ببینیم می شود در معبد خوابید و یا اشکال دارد! دوباره ماجراجویی شروع شد و باید تجربه کنیم تا شرایط و قوانین رو به خوبی یاد بگیریم. هر کشور قوانین مخصوص به خود را دارد و مخصوصا کشورهای آسیایی که لحظه به لحظه سفر در آنها هیجان انگیز و جالب است.
چند روز پیش به پیشنهاد یک سایت دوچرخه سواری ژاپنی متنی را آماده کرده بویم که در آن نوشته شده بود : "ما یک زوج ایرانی هستیم و در حال دوچرخه سواری دور دنیا، قصد داریم امشب را در این مکان چادر بزنیم. فقط 1 شب و قول می دهیم که زباله ای نریزیم و آتش روشن نکنیم و ..."
این متن را که به ژاپنی نوشته شده بود، نشان صاحب مغازه دادیم و خانم مغازه دار بعد از چند دقیقه مشورت با همسرش اجازه داد. کلی با ما صحبت کردند اما ما چیزی متوجه نمی شدیم و نهایتها با شنیدن کلمه "OK - OK" فهمیدیم "OK" است.
تو تاریکی چادر زدیم و اوان خانم و آقا چند باری بیرون آمدند تا ببینند چه کار می کنیم و هی می گفتند "OK - OK". قبل از خواب گفتیم کمی از آنها آب بگیریم تا شب تشنه نمانیم. بعد از کلی بالا و پایین پریدن ، آقا با یک بطری آب برنج یا چای خنک برگشت. نوشیدینی خنک و خوبی بود اما ما آب می خواستیم.
بعد از چند دقیقه دوباره آمادند اما اینبار با یک بطری بزرگ آب خنک، گویا تازه متوجه شده بودند ما چی می خواهیم.
اصلا شب خوبی نداشتیم، تقریبا نتوانستیم دقیقه ای هم بخوابیم. گرمای شدید و شرجی و عدم وزش باد و صدای ماشین و موتور که تا صبح قطع نشد و ما هم در یکی دو متری خیابان اصلی خوابیده بود.
حدود ساعت 5 صبح بود که بارش باران شروع شد. خوش شانس بودیم که تا قبل از بارش شدید توانستیم وسایل را جمع کنیم. در کمتر از چند دقیقه جایی که خوابیده بودیم تبدیل به یک دریاچه شد. چند ساعتی را در جلوی معبد و روی پله ها نشستیم اما انگار این باران حالا حالا ها ادامه دارد. شروع به حرکت کردیم اما اصلا امکان رکاب زدن وجود ندارد، به این رستوران رسیدیم و در حالیکه هنوز باران با همان شدن ادامه دارد، سعی در حفظ کردن کلماتی مانند : آب، دستشویی، چادر و ... به زبان ژاپنی داریم.
اگر هر روز باران می بارید و ما را مجبور به ایستادن در مکانی می کرد، چقدر زمان داشتیم تا خاطراتمان را بنویسیم!!!

Tokyo
City of Atami
Wedding
Nasim and
Japanese food

Japanese cuisine
11 - 7
Fujisawa
camp in Fujisawa

Pancakes in Iran



مطالب زیر بخشی از خاطرات مربوط به بازدید از شهر اسپوکن در ایالات متحده آمریکا می باشد:

This part belongs to visiting Spokane in United States of America:
About 10 months ago we received an email from an Iranian-American friend who lives in the US. It was an invitation to visit the city of Spokane in Washington State. Later this email changed our plan in the US and helped a lot of children and people to listen to the stories of a journey for peace.
By the time we were in Toronto (Canada), working on our American visas, Shahrokh sent us 3 invitations from the environmental and peace organizations in Spokane. The invitations helped us a lot to get our visas. Right after entering to the US we decided to change our route and attempted to go and visit this city. Shahrokh had mentioned that he and his friends have been inspired by what we are doing and they are going to do the same thing in Iran on November 2008.
Shahrokh, Tom, Pam, Zak, Jon and his son, Courtney and Makena are the delegation who are going to Iran, ride for peace and plant a tree by the first tree we planted in Tehran. That was awesome
Jafar: “why not? Let’s go there and visit these wonderful people”
The story began. We went to Spokane and planted a very nice Kentucky coffee tree at Polly Judd Park where Tom and Pam were making pancakes for every one who came to this ceremony.
Serving pancakes in park. This is what Tom, Pam and their son Zak are doing every other week to make new friends. They are also going to Iran and serve pancakes in park to make new Iranian friends. That’s wonderful. People in Iran would love it. When they go there and do what they want to do not only we will have pancakes but also we will have another peace tree which our American brothers and sisters are going to plant.
Any way, we rode our bikes from Manito park to Polly Judd with a group of local bikers who were informed by a nice article about our journey on the Spokesman newspaper (Goodwill tour was the name of this article), so every body knew that we are in he city and these generous people started to offer us every thing that they could do
When we were planting our 34th tree, Nancy Mackerrow joined us for the ceremony. Nancy is a Spokane native who is on her mission to plant trees after her daughter Susie Stephens was killed in a cross walk by a city bus. Nancy began planting trees in parks all over the city. Now she was here with us. Together Nanci, Jafar and I dedicated a tree to the “Susie forest” and for peace. We named this tree “Pancake” in honor of the breakfast Tom and Pam were served after the dedication.
We had a presentation at community building for public. A lot of people showed up. In fact it was the first time that we had these many people who came to listen to our message and stories. Very positive energy & a good support for us.

We were welcomed by every body in the city. Michele at North division Bicycle Shop spent a whole day to tune-up our bikes. Wanda offered a Reiki massage. Olga Louisa made us a very delicious pecan pie when she realized that this is our favorite American food. Ned made us a wonderful Italian food and much hospitality and…
We had also a special offer which made one of the exiting moments in our life. Hand gliding. Flying was in our dream and now this dream was going to become true. Dale, who was a coach of hand gliding, patiently spent a whole day to make this beautiful moment for us.
What a wonderful experience it was…
On the other hand, we had the busiest slide show and presentation schedule we have ever had. (Visiting schools and universities). We had also a presentation at the city hall on the Mayor and city councillers weekly meeting.
Here is the list of schools we visited:
Spokane Falls Community College
Spokane Valley High School
Lewis and Clark High School
Shadle Park High School
Jefferson Elementary School
Montessori Elementary School

We shared our stories and told them how similar they are to the kids and students in Iran. They signed our banner. They gave us so much love and joy. They drew a lot of nice paintings for peace, love and for having a green planet.
They are the best teachers in the world. Our dearest children in Spokane, you touched our hearts so much. We never forget your lovely smiles.

Dear Shahrokh thank you so much for your time and sharing your lovely friends with us. You know and every body knows that this is not every thing about our visit. Spokane will have a special chapter in our book

تقریبا 9 ماه پیش از یک دوست ایرانی به نام شاهرخ ایمیلی دریافت کردیم. دعوت به شهر اسپوکن در ایالت
واشنگتن. روزهایی که در شهر تورنتو (کانادا) برای ویزای آمریکا اقدام کرده بودیم، شاهرخ با ارسال 3 دعوت نامه از مراکز مختلف فعال صلح و حفظ محیط زیست کمک بزرگی کرده و آنها رو ظرف 1 روز برای ما به شهر تورنتو ارسال کرد. در ابتدا شهر اسپوکن در مسیر حرکت ما نبود، اما متوجه شدیم که شاهرخ قصد دارد در پاییز امسال گروهی از دوچرخه سواران آمریکایی شهر را به ایران ببرد و در آنجا درخت بکارند و در این میان فیلم مستندی تهیه شود. فیلم مستند پن کیک در ایران با ورود ما به شهر اسپوکن کلید خورد. داستانها و تجربه های سفر در اسپوکن بسیار تکان دهنده، زیاد و مفید هستند. مطلبی که می خوانید درصد خیلی کمی از سفرنامه یک هفته ای ماست. در شهری که زیباترین و پربارترین بخش کارهای فرهنگی ما در طول این مدت را به خود اختصاص داده. ممنون از تمامی تلاشهای دلسوزانه شاهرخ عزیر

5 سال پیش شخصی به نام تام Dutchman Tom در پارک کنار منزل شروع به پختن پن کیک می کند. (پن کیک: نوعی پودر که با آب مخلوط شده و بعد از تهیه آنرا با سیروپ که نوعی شیره درخت است همراه با سوسیس یا بیکن و قهوه برای صبحانه سرو می شود). او این کار را در صبح روز یک شنبه به صورت یک هفته در میان و به مدت 5 سال به صورت مداوم انجام می دهد و در این میان به خانه همسایه ها رفته و از آنها دعوت می کند تا برای خوردن صبحانه به پارک بیایند. حال بعد از این مدت طولانی تعداد کسانی که صبح های یک شنبه برای جشن پن کیک به پارک Polly Judd می آیند صدها نفر شده.
تام بر این عقیده است که نمی بایست منتظر ایستاد تا کسی بیاید و ما را با هم آشتی دهد، ما هر کداممان به نوبه خود می بایست شروع به حرکت کنیم، حتی کارهایی بسیار ساده و روزمره برای رسیدن به دنیایی سراسر صلح و آرامش.
ترکیب ایده های کاشت درخت و پن کیک با یکدیگر هسته اصلی سناریوی فیلم مستند را ایجاد کرده است.
سناریو فیلم به این شکل می باشد که ما (جعفر و نسیم) همراه با دوچرخه هایمان به شهر می رسیم و همراه با گروهی از دوچرخه سوران شهر که به استقبالمان آمده اند به سمت پارک Polly Judd حرکت می کنیم و در آنجا تام همراه با همسرش و دیگر همسایه ها که برای جشن پن کیک جمع شده اند صبحانه می خوریم و نهایتا درخت صلحی با کمک همه در پارک می کاریم.
چند ماه بعد نیز گروه آمریکایی شامل (Tom ، Pam و Zak، فرزنده 7 ساله آنها - Jon Snyder و پسرش) همراه با دوچرخه ها و لوازم مخصوص و مواد اولیه پن کیک به ایران می روند و در پارک خانه هنرمندان ایران شروع به پخت پن کیک کرده و دوستان ایرانی را دعوت به صبحانه می کنند و در انتهای مراسم نیز درخت صلحی در کنار درخت اول از پروژه دوچرخه سواری دور دنیا برای صلح و حفظ طبیعت می کارند.
گروه بیشتر سعی می کنند به جای اقامت در هتل در خانه ایرانی ها باشند تا بتوانند از نزدیک فرهنگ و سنن آنها را درک کنند.
کوچکترهای گروه سعی خواهند کرد به چندین مدرسه سر بزنند و با دانش آموزان هم سن و سال خود از نزدیک آشنا شوند و نقاشی های همکلاسی ها خود از آمریکا را به آنها هدیه کنند.
سناریوی بسیار جالب و تاثیر گذاری است و امیدواریم که با موفقیت به پایان برسد و در همین جا از تمام دوستان خواستاریم که برای انجام این پروژه 2 هفته ای به دوستان آمریکایی ما کمک کنند. (جزییات برنامه حتما در سایت درج خواهد شد).

شاهرخ برای اینکه بتواند بهتر برنامه ریزی کند، یک هفته ای را مرخصی گرفت و همراه ما برای انجام کارهای فرهنگی به مدارس می آمد. در این شهر مهمترین و بزرگترین برنامه اسلاید شو را داشتیم، که عبارت بودند از :
اسلاید شو و پخش عکس و فیلم در مورد ایران و سفر صلح سبز در کلاس ها و آمفی تئاتر های کالج و مدارس:
کالج Spokane Falls Community College
دبیرستان Spokane Valley High School
دبیرستان Lewis and Clark High School
دبیرستان Shadle Park High Scholl
دبستان Jefferson Elementary School
مهد کودک Montessori Elementary School
اسلاید شو اصلی و همگانی در ساختمان Community Building شهر اجرا شد. جمعیت قابل توجهی با اشتیاق زیاد در این برنامه حضور پیدا کردند که واقعا باور نکردنی بود. یکی از این افراد که با حضور عاشقانه و گرم خود به ما انرژی زیادی بخشید مردی بود که حدود 35 سال پیش به ایران سفر کرده و قله زیبای دماوند را صعود کرده بود. این دوست عزیز گواهی و حکم صعود به قله دماوند خود را با شور و هیجان خاصی به ما نشان داد و از تجربیات زیبای خود برای همه تعریف می کرد.

چندین اسلاید شو و پخش فیلم در منازل و مجالس خصوصی تر نیز داشتیم. و اما در روز دوشنبه 22 اردیبهشت (April 12th) هم با هماهنگی های انجام شده موفق شدیم به جلسه شورای شهر اسپوکن رفته و 3 دقیقه از وقت یکی از کنسولهای مجلس آقای Richard Rush به ما اختصاص داده شد تا پیام خود را به مسئولین و نمایندگان شهر اعلام کنیم.

از روز اول ورود به شهر مورد لطف دوستان قرار گرفتیم، مایکل از فروشگاه North Division یک روز کامل و به صورت داوطلبانه و رایگان دوچرخه هایمان را سرویس و روغنکاری کرد.
یک روز هم برای ما برنامه پرواز با کایت ترتیب دادند. تجربه بسیار جالب و هیجان انگیزی بود، که البته فقط نسیم موفق به لمس آن شد و وقتی نوبت من (جعفر) شد، باد از حرکت ایستاد و موفق به پرواز نشدم !
چند روز قبل از ورود ما هم در صفحه اول روزنامه اصلی شهر (The Spokesman-Review Newspaper) به نام Goodwill Tour (سفری با نیت خیر)، عکس و مقاله ای بسیار زیبا و مثبت از این حرکت چاپ شده بود و علاقمندان را دعوت به کاشت درخت و دوچرخه سواری در شهر کرده بود. متن روزنامه به قدری زیبا و تکان دهنده بود که کلیه مردم شهر را تحت تاثیر قرار داده بود به طوری که در طول یک هفته اقامت و بعد از آن نیز تا شعاع 100 کیلونتری شهر مردم بسیار زیادی ما را شناخته و ما را مورد لطف و محبت خود قرار می دادند
در روز یک شنبه 22 اردیبهشت (April 10th) جمعیت قابل توجی همراه با دوچرخه هایشان به پارک Manito آمده بودند و از آنجا تا محل کاشت درخت در پارک Polly Judd را هم رکاب شدیم.
زمانیکه به پارک رسیدیم، جمعیت بیشتری در آنجا منتظر ما بودند. پارک مملو از جمعیت بود. گروهی پنکیک می پختند و گروهی وسایل صبحانه و کافه را آمده می کردند. بعد از چند لحظه هم،همراه با هم درخت 34 ام در گوشه ای از پارک و به امید جهانی سرشار از صلح و آرامش کاشته شد.
دوستان از برنامه های سفرشان در ایران صحبت کردند و امیدوار بودند که با کمک و حمایت سایرین این حرکت به نتیجه مطلوب برسد و نهایتا نام پن کیک برای این درخت انتخاب شد.
در مراسم کاشت درخت، خانم نانسی مادر سوزی استفن نیز حضور داشت و اولین تل خاک را بر روی ریشه های درخت ریخت. سوزی که همانند ما در حال دوچرخه سواری دور دنیا بوده، چندی پیش در آمریکای جنوبی در یک سانحه تصادف با اتوبوس جانش را از دست داده بود و مادرش به یاد و خاطره او شروع به کاشت درخت کرده بود و این درخت، 75 مین آن بود.
نانسی برگه های کاغذ کوچکی را بین مردم پخش کرد تا برای دخترش آرزویی کنند و بر روی آن برگه ها بنویسند تا بر شاخه های لخت درخت نصب شود. صحنه های بسیار تکان دهنده ای بود و هر کس سعی می کرد به نحوی اشکهایش را پاک کند اما .....

Manito Park
Manito Park
Tree Planting
Making Wish

34Th Peace Tree
North Division Bike Shop
34Th Peace Tree
Pancakes in Park

Community Biulding
Spokane Valley High School
Lewis & Clark High School
Lewis & Clark High School

Lewis & Clark High School
Jefferson Elementary School
Shadle Park High School
Shadle Park High School

Spokane City Hall
Jefferson Elementary School
Jefferson Elementary School
Jefferson Elementary School

Spring
Spring
Love
Montessori Elementary School

Spokane Falls Community College
Hand Gliding
Nasim is Flying
Nasim is Flying

Shahrokh
Polly Judd Park
Peace Banner
Community

Wishing World Peace
Love
Lovely Smile
Wishes for Susie

Jafar and Dale
Peace Messages
Peace Messages
Pecan Pie

The Spokesman-Review Newspaper

We are in Tokyo - Japan

Japan Air line
Japan Air line
Japan Air line
Japan Air line

Japanese coins
Tokyo
Tokyo
Mayer of Minato

NHK-Radio Japan
Tokyo
Tokyo
Tokyo

خانه کوچک ما !

These are all the gears and all the stuff that we carry on our bikes for 2 years. It’s unbelievable even for us.
The peace banner is getting full of signatures. It’s so lovely to carry these many peace messages with us all around the world
Our dearest friends, your impression and memory will be with us forever
In Peace, Nasim and Jafar - September 2008

روزهای آخر اقامت در ونکوور است و با انرژی و اشتیاقی خاص آماده آغاز مرحله جدیدی از سفر می شویم.آسیا!
بعد از آماده شدن ویزای ژاپن (بعد از کلی دردسر)، سفارت کره به راحتی و بدون هیچ سئوال و جوابی برایمان 3 ماه ویزای توریستی صادر کرد.
در مدتی که در کانادا و شهر ونکورر بودیم، موفق به انجام برخی از کارهای عقب افتاده شدیم و توانستیم قسمتهایی از طبیعت زیبای این منطقه را ببینیم و تا چند روز آینده (9 سپتامبر 2008) به سمت توکیو پرواز خواهیم نمود.
هیجان خاصی داریم، سفر به سرزمین آفتاب تابان، تکنولوژی، سنت، نظم،سوشی، اوشین و ...
امیدواریم که بتوانیم مسیر بین توکیو-هیروشیما را رکاب بزنیم و بعد از کاشت درخت در آن شهرها وارد کشور کره شویم.
قبل از پرواز اکثر وسایل را کناری چیدیم تا مرتب کنیم، موضوع جالبی بود برای عکاسی! کل کوله بار سفر ۲ ساله به دور دنیا.

RMC4peace
RMC4peace 
RMC4peace
RMC4peace

Critical Mass in Vancouver

On Friday 29th of August we experienced a really interesting event in Vancouver, Canada. It was unbelievable to ride with thousands of bikers at Critical Mass

Critical Mass is a bicycling event typically held on the last Friday of every month in cities around the world. While the ride was originally founded with the idea of drawing attention to how unfriendly the city was to bicyclists, the leaderless structure of Critical Mass makes it impossible to assign it any one specific goal. In fact, the purpose of Critical Mass is not formalized beyond the direct action of meeting at a set location and time and traveling as a group through city or town streets. The first ride took place on Friday, September 25, 1992 at 6 pm in San Francisco (Source: wikipedia)

We met on 6:00 pm in front of Art Gallery and rode our bikes all together in the city. It was so nice to see our friends at Global Agents for Change again (Natalie, Mark, Emma, Isaac, Emily, Adam and Behnoosh). Most of the bikers had dressed up with colorful and interesting cloths. The best time for Jafar to take new pictures

Please click here, to see more pictures : http://picasaweb.google.com/edrisi.jafar/CRITICALMASS

در آخرین جمعه هر ماه، شهرهای بزرگ آمریکای شمالی شاهد حرکتی بزرگ و جالب توسط دوچرخه سواران می باشند. صدها و هزراها دوچرخه سوار، بدون اینکه از قبل برنامه ریزی کرده باشند و حتی مسیر حرکتی را برای خود انتخاب کنند، در یکی از میدانهای اصلی شهر دور هم جمع می شوند تا ساعتی را در کنار یکدیگر دوچرخه سواری کنند. گویا هدف اصلی این حرکت در سالهای قبل نوعی اعتراض به نحوه برخورد با دوچرخه و دوچرخه سوار بوده و خواستار این بوده اند که قوانین رانندگی و مسیرهای مخصوصی برای آنها ایجاد شود تا بتوانند در امنیت بیشتری رکاب بزنند. اولین برنامه در روز جمعه 2 سپتامبر 1992 ساعت 6 بعد از ظهر در شهر سنفرانسیسکو اجرا شده است.
حالا بعد از گذشت سالها این حرکت بسیار بزرگتر و زیباتر شده است و در بخشهایی تبدیل به یکی از جاذبه های توریستی آن شهر. برای مثال در سنفرانسیسکو یکی از بزرگترین آنها وجود دارد.
در روز جمعه 29 اگست ما نیز همراه با جمعی از دوستان Global agents for change در شهر ونکوور به گروه بزرگ دوچرخه سواران پیوستیم و مدت 2-3 ساعت در شهر رکاب زدیم.
خیلی ها هم با پوشیدن لباسهای جالب و یا همراه داشتن دوچرخه هایی عجیب جلوه خاصی به این حرکت داده بودند و در بین آنها یک عروس و داماد هم وجود داشت و برای امنیت مردم و دوچرخه سواران، این برنامه با حمایت و پوشش کامل توسط پلیس ونکوور به انجام رسید.
به علت ازدیاد جمعیت خیابانهای اصلی شهر مسدود شده بود و احتمالا بسیاری از راننده ها حسابی عصبانی شده بودند که می بایست در پشت ترافیک سنگین حرکت کنند، اما شاید در این مدت به این فکر بیافتاند که اگر در شهر مسیرهای مخصوص دوچرخه سواری وجود داشت هرگز چنین اتفاقی پیش نمی آمد.

تصاویر بیشتر از این حرکت را در آدرس زیر ببینید :
http://picasaweb.google.com/edrisi.jafar/CRITICALMASS

Critical Mass
Critical Mass 
Critical Mass
Critical Mass

Critical Mass
Critical Mass
Critical Mass
Critical Mass

Heading Asia



Our Dearest friends and travel mates at all over the world
We want to thank you for all your effort to help us to solve our visa problem
Last week when we updated our blog and asked for contribution to get Japanese visa, we received a lot of feed backs and emails from many nice friends who were ready to help us. Today we are so happy and exited and the good news is getting Japan visa. We really appreciate your assistance and kindness, so on September 9th we will fly to Tokyo. Here is all the information about our flight

Japan Airlines Flight 017 Economy
From: Vancouver Int'l Airport
12:45 pm, Tuesday, September 09
TERMINAL M
To: Tokyo Narita Airport
2:30 pm, Wednesday, September 10
TERMINAL 2
Duration: 9 hours and 45 minutes

During our stop in Vancouver, Canada we did different kinds of activities. The first one was planting our 47th peace tree at Lafarge Lake in Coquitlam. We named this tree Global Citizen. More than 100 people welcomed us to the city. It was really nice and touching ceremony. We were so exited to meet this many people who were inspired by our mission. We also had a presentation at SFU Harbour center on August 22nd which happened by the help and effort of dear friends at Café Radio and SFU Persian Club
During these days we have received a lot of hosting offercas. As we had mentioned before, that is the best part of our journey to make new friends
Climbing the Grouse Mountain (North Vancouver) and also hiking to get Garibaldi Lake the beautiful lake at Garibaldi Provincial Park were also the other wonderful experiences for us
We hope you enjoy seeing the pictures

چند وقتی بود احساس می کردیم که دیگر از یادها رفته ایم و دیگر حرکت ما برای کسی جالب به نظر نمی رسه. آمار بازدید سایت هم روز به روز کمتر می شد. اما ...
وقتی حدودا یک هفته پیش اعلام کردیم که به علت نداشتن دعوت نامه، برای گرفتن ویزای ژاپن دچار مشکل شده ایم، تازه فهمیدیم که وب لاگ و وب سایتمان چقدر بازدید کننده دارد.
نه تنها از یادها نرفته ایم، بلکه دوستان بسیاری هم پیدا کرده ایم.
در عرض چندین روز ایمیلها و پیام های مختلفی از سراسر جهان به دستمان می رسید که به نحوی سعی در رفع مشکل داشتند و دوستان و آشنایانشان در ژاپن را به ما معرفی می کردند.
پروژه دوچرخه سواری دور دنیا، حرکت انسانهای شریفی است که به صلح و حفظ طبیعت می اندیشند و قطعا بدون کمک و حمایت تک تک آنها قابل اجرا نبده است.
از تلاش کلیه دوستان بسیار سپاسگذاریم.
در مدت اقامت در ونکوور، موفق به کاشت درخت 47 ام در پارک Lafarge Lake و کوهپیمایی در Grouse Mountain و Garibaldi Lake شدیم. در روز 22 اگست 2008 نیز در سالن Harbour center دانشگاه SFU برنامه اسلاید شو با حضور دوستان ایرانی و کانادایی اجرا شد.
از اولین روزهای ورود به ونکوور، دوستان ایرانی به ما بسیار لطف داشته و با حمایتهای همه جانبه خود ادامه حرکت را برایمان میسر نموده اند که جا دارد از لطف و تلاش آنها کمال تشکر را داشته باشیم.

Vancouver Aquarium
Lynn Canyon Suspension Bridge
SFU
Deep Cove Lake

SFU
Garibaldi lake
Garibaldi lake
Grouse Mountain

Grouse Mountain
Grouse Mountain
Grouse Mountain
Grouse Mountain

Lynn Canyon Suspension Bridge
new friends
Vancouver Aquarium
Vancouver Aquarium

SFU
Garibaldi lake
Garibaldi lake
Grouse Mountain

Grouse Mountain
Grouse Mountain
Grouse Mountain
Grouse Mountain

47th tree
47th tree
SFU
SFU

Cafe Rdio
Deep Cove Lake

Presentation in Vancouver



Join Nasim and Jafar an Iranian Cyclist couple who have traveled from Iran on a two year journey around the world in support of peace and Environmental conservation
www.mbhusa.com/rmc4peace
When: Friday Aug 22nd , 6:30
Where: SFU , Harbour Center, Room 1900, 515 West Hasting St

Visa problem

Hi our dear friends
hope you are fine and haveing a good summer time. as you know we are in Vancouver working on the visas for the rest of our journey. we are having some trouble to get Japanese visa. the only way that they can issue visa for us would be to have an invitation from a friend or any organizations in Japan, so we wonder if any of you folks can help us in this case. if so please let us know via the below email addresses
nasim_edrisi@yahoo.com
or
jafar_edrisi@yahoo.com
hopefully we will get the visa to convey this global message of peace to our brothers and sisters in Japan

با سلام به تمام دوستان عزیز
همانطور که مطلع هستید چندی پیش وارد شهر ونکوور کانادا شدیم تا ضمن کمی استراحت، برنامه ریزی ادامه سفر را انجام دهیم و کمی هم به کارهای عقب افتاده برسیم. حدودا یک هفته پیش به سفارت ژاپن مراجعه و مدارک لازم جهت صدور ویزا را ارائه دادیم و اصلا فکر نمی کردیم که بعد از گذشت حدود 15 ماه و عبور از کشورهای اروپایی، کانادا و آمریکا دیگر مشکلی برای ویزا داشته باشیم، اما متاسفانه ....
برای صدور ویزا نیازمند یک دعوت نامه از شخص و یا سازمان ژاپنی هستیم، از دوستان عزیز خواهشمندیم در صورت امکان و تمایل به کمک به حل این مشکل لطفا با یکی از ایملیهای زیر تماس بگیرید:
Jafar_edrisi@yahoo.com - Nasim_edrisi@yahoo.com
با تشکر

Grand Canyon



Dear friends
On July 31st we left USA to West part of Canada. We were so exited to start a new part of our journey, but on the other hand so sad. It was really hard to leave. Such a strange feeling we had. If you rode you bike more than 8 months in a country and made wonderful friends, you could believe us if we say: “our feeling was like leaving home
At the moment we are in Vancouver, Canada. Fortunately it’s the best time to visit this beautiful city. Every thing is going well apart from waiting again for the answer of Japanese visa
While we stop here to plan the rest of our trip, we will try to write about some of our stories and experiences in the US which we didn’t have time to update them before
Visiting Grand Canyon and Zion National parks
The first time we got to Los Angeles (May 2008) to apply for Canadian visa. Again the same problem. They told us: “you have to wait at least 2 weeks!” While we were waiting to get the answer form Canadian embassy, our French friend Remi who was coming to USA to visit some national parks (Remi did a cycling journey around the world for 1 year and we met him 3 years ago in Iran when he was passing our country by bicycle) offered us to join him for a 5 days trip. That was one of the best offers we have ever had
He had rented a car and rode from San Francisco to LA to pick up us, so we didn’t have to visit these 2 places by bicycle
Visiting Grand Canyon which is one of the 7 natural wonders in the world was such an amazing experience. We did a one day hiking to get to Colorado Plateau and different places in the park We spent one night in the camp ground and the day after we rode to get to Zion National park We were so happy and exited to see those huge rocks (climbing walls). It’s really hard to explain it in sentences. You would believe if you watch the pictures bellow
About the Grand Canyon and Zion national parks
The Grand Canyon is a steep-sided gorge carved by the Colorado River in the U.S. state of Arizona, and parts of Nevada. It is largely contained within the Grand Canyon National Park — one of the first national parks in the United States.

Zion National Park is a United States National Park located in the Southwestern United States, near Springdale, Utah. Zion is an ancient Hebrew word meaning a place of refuge or sanctuary.

We had really nice time together. Sharing the biking experiences on the road and talking about different stories of our trips around the world. Remi and his family was also our host when we were in France. We visited Chamonix and Mont Blanc in his country and now we were again together to visit 2 other beautiful parts of this world
That’s the best part of this trip: Making friends
Thank you dear Remi and thank you all of our other nice and international friends who we have made on this green journey. Our success has been in the direct result of your kindness, help, time, efforts and hospitality

بازدید از گرند کنیون (Grand canyon) یکی از عجایب طبیعی جهان
خاطرات مربوط به خرداد 87
چند روزی بود که برای اولین بار به لوس آنجلس رسیده بودیم و مثل همیشه درگیر مسائل ویزا و اینبار ویزای کانادا. گفته بودند می بایست 2 هفته منتظر جواب بمانیم.
در همان روزها ایمیلی از طرف دوست خوبمان رمی دریافت کردیم که راهی آمریکاست.
رمی را که به خاطر دارید، همان دوچرخه سوار فرانسوی که حدودا 3 سال پیش در جاده های ایران هنگام دوچرخه سواری دیدیم. او در آن سالها مشغول رکاب زدن به دور دنیا بود. زمانیکه وارد فرانسه شدیم، سفر یکساله رمی، تازه تمام شده بود. میهمان رمی و خانواده مهربانش بودیم. روزهای خوب و خوشی را همراه با هم داشتیم و از منطقه کوهستانی شامونی و مون بلان دیدن کردیم، یک روز هم کوهنوردی کوتاهی در کوهای زیبای آلپ داشتیم که متاسفانه هنوز زمانی برای نوشتن خاطرات آن دست نداده است.
مطلع شدیم که رمی برای دیدن از پارکهای ملی قصد سفر به آمریکا را دارد، ولی اینبار بدون دوچرخه، یک ماشین کرایه کرده بود تا به پارکهای بیشتر سر بزند. ما هم که حسابی وقت داشتیم، پس به او ملحق شدیم.
پس از ترک لوس آنجلس، شب اول را در یک هتل حسابی در ایالت نوادا و در نزدیکی شهر معروف لاس وگاس گذراندیم. معروفیت این شهر به خاطر وجود قمارخانه های آن است. در آمریکا فقط در چند ایالت به صورت محدود اجازه تاسیس چنین مکانهایی داده شده است و یکی از این شهر ها لاس و گاس است.

در این شهر و نزدیکی آن هتل های بسیار زیبا و مجللی وجود دارد و برای اینکه بتوانند مشتری بیشتری پیدا کنند، قیمت هتل ها و غذا در آنها بسیار بسیار ارزان می باشد.
یک اتاق 2 تخته در هتل 5 ستاره در حدود 30 دلار بود و این درحالی است که ورودی برای چادر زدن در یک کمپ در حدود 30-40 دلار است!!!
برای جذب توریست های بیشتر در شهر لاس وگاس، مدلی از تمام آثار تاریخی در سایز کوچکی ساخته شده است.
صبح روز و بعد از یک استراحت کامل به سمت پارک Grand Canyon حرکت کردیم. این مکان یکی از عجایب طبیعی جهان می باشد. منطقه پر بود از توریست های کوهنورد و سنگ نورد که برای بازدید از این مکان زیبا هجوم آورده بودند.
ما هم در یک برنامه 12 ساعته کوهنوردی، سری به یکی از دره های پارک زدیم. هرچه از زیبایی آن بگوییم کم گفته ایم، رنگ قهوه ای مایل به زرد و نارنجی که بعضی وقتها قرمز به نظر می رسید، نمای بسیار زیبایی پدید آورده بود.

ویکیپدیا: واژه انگلیسی «گرند کنیون» به معنای «دره ی بزرگ» است. این پارک در سال ۱۹۱۹ به فهرست پارک‌های ملی آمریکا پیوست و در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شد.
این پارک ملی ۴۹۲۷ کیلومتر مربع وسعت دارد و در سال ۲۰۰۶ تعداد بازدید کنندگان پارک ۴٬۳۹۴٬۲۷۹ نفر بودند.
این دره، که رود کلرادو آن را بیش از ۶ میلیون سال پیش ساخته، ۴۴۶ ک‌م (۲۷۷ مایل) طول دارد، عرض آن از ۶٫۴ تا ۲۴ ک‌م (۴ تا ۱۸ مایل) متغیر است و عمق آن به بیش از ۱٫۶ ک‌م (۱ مایل) می‌رسد. تقریباً دو میلیارد سال از تاریخ کره زمین بصورت رود کلرادو و ریزابه‌های آن کانالهایشان را از میان لایه می‌برد پس از مادامیکه لایه سنگی فلات کلرادو بود بالا ببرد.
گرند کنیون شکاف بزرگی در جلگه کلرادوست که لایه‌های بالاآمدهٔ مربوط به دوران پروتروزوییک و پالئوزوییک را در معرض دید قرار داده‌است. دره بزرگ چشم‌اندازهای بی‌همتایی را به کسانی که از حاشیه بازدید می‌کنند، پیشکش می‌کند. این عمیق‌ترین دره جهان نیست - هردو دره‌های بارانکا دل کوبره در شمال مکزیک و دره جهنم روی مرز اورگن-آیداهو ژرف‌ترند - اما اینجا بدلیل وسعت بسیار زیادش و همینطور مناظر پیچیده و رنگارنگی که دارد شناخته شده‌است. از لحاظ زمین‌شناسی نیز به دلیل رشتهٔ ضخیم سنگ‌های باستانی که به زیبایی از دیواره‌های دره حفاظت و خودنمایی می‌کنند، دارای اهمیت است. این لایه‌های سنگی در دل خود مقدار زیادی از تاریخ اولیهٔ زمین‌شناسی قارهٔ آمریکای شمالی را نگهداشته‌است. دره بزرگ یکی از تماشایی‌ترین نمونه‌های فرسایش طبیعی در جهان است.

کمی بالاتر از این پارک، اثر طبیعی دیگری به نام پارک ملی زایون وجود دارد. زمان زیادی نداشتیم، اما به اصرار رمی سری هم به آنجا زدیم.
چیزی شبیه به رویا، بسیار زیباتر از گرند کنیون. اگر بخواهیم آنرا با یکی از آثار طبیعی در ایران مقایسه کنیم، میتوان اسم تنگه واشی را نام برد. البته بسیار بزرگتر و طولانی تر با سنگهایی اغلب به رنگ قهوه ای.
زایون بعد از یوسمیت، یکی از معروفترین دیواره های سنگ نوردی جهان می باشد. ایستادن زیر صخره هایی به ارتفاع چند صد متر، در دره هایی بسیار ژرف !!! حتی تصور صعود چنین دیواره هایی هیجان زده یمان کرده بود، اما فقط می توانسیم بایستیم و به صعود سنگ نوردان چشم بدوزیم.
در تمام پارکهای ملی، فروشگاه هایی برای خرید عکس و پوستر وجود دارد، با مراجعه به آنها و دیدن چند تصویر باورنکردنی، متوجه شدیم پارک ملی دیگری کمی بالاتر وجود دارد که زیبایی های آن چندین برابر زایون و گرند کنیون است، اما دیگر وقتی نداشتیم و مجبور به بازگشت بودیم، تازه یک روز هم اضافه مانده بودیم.
نکته بسیار جالب در مورد پارکهای ملی در آمریکا، تمیزی و امکانات آنها است. ورودی برای هر ماشین 25 دلار است (البته اگر با دوچرخه وارد شوید رایگان، روشی برای تشویق مردم به دوچرخه سواری) و واقعا ارزش آن را دارد تا بتوانید از یک محیط بسیار طبیعی و پاکیزه لذت برد. در هر گوشه و کناری آهو، گوزن، خرگوش، سنجاب ، .... و انواع پرندگان بسیار زیبای خوش صدا دیده می شد.
در مناطق داخلی تر هم اتوبوسهای رایگان با سوخت گاز طبیعی که کمتر به محیط زیست آسیب می رساند وجود داشت و کسی اجازه نداشت در آن مکانها از خودروی شخصی استفاده کند.
در طول مسیرهای راهپیمایی هیچ گونه سطل زباله ای وجود نداشت، اما حتی یک زباله کوچک هم دیده نمی شد. در ابتدای هر مسیر در تابلو هایی از مردم خواسته شده بود که تمام زباله های خود را همراه خود از منطقه خارج کنند.
نوع دستشویی ها هم بسیار جالب بود، بعضی ها ثابت و بعضی ها متحرک، اما بسیار تمیز و جالب اینکه به هیچ عنوان از آب برای تمیز کردن استفاده نمی شد. اطلاعات کاملی از نحوه احداث آنها جمع آوری کرده ایم که بعد از ترجه و زمان کافی در سایت درج می کنیم.
خیلی دوست داشتیم وقت بیشتری داشتیم تا هفته ها در بین این دره های زیبا راه پیمایی کنیم و از طبیعت زیبا لذت ببریم، اما متاسفانه زمان به سرعت می گذشت و مجبور به بازگشت شدیم.

Grand Canyon
Grand Canyon
Grand Canyon
Grand Canyon

Grand Canyon
Grand Canyon
Grand Canyon
Grand Canyon

Grand Canyon
Grand Canyon
Grand Canyon
Grand Canyon

Grand Canyon
Grand Canyon
Grand Canyon
Grand Canyon

Zion
Grand Canyon
Grand Canyon
Grand Canyon

Grand Canyon
Remi
Zion
Grand Canyon

Zion
Zion
Grand Canyon
Grand Canyon

Grand Canyon
Grand Canyon
Las vegas
Grand Canyon

Grand Canyon
Grand Canyon

خاطرات گذشته

احتمالا کم و بیش در جریان سفر، اتفاقات و خاطرات ما در این مدت هستید. بارها به علت کمی وقت وعده آینده را برای تکمیل گزارشهایمان داده بودیم، و در این مدت فکر می کنیم زمان مناسبی پیش آمده تا بخشی از آنها را تکمیل و در سایت قرار دهیم.
هم اکنون در شهر ونکوور هستیم و احتمالا برای درخواست ویزای کشورهای ژاپن، کره جنوبی و چین مدتی (در حدود 3-4 هفته) را مجبوریم توقف کنیم. کمی خسته رکاب زدن و برنامه های فشرده فرهنگی هستیم و بیشتر ترجیح می دهیم در این مدت کمتر فعالیت داشته باشیم و کمی به کارهای عقب افتاده، بازبینی سایت و گزارش های قدیمی برسیم.
امروز، به کنسولگری های ژاپن و کره جنوبی برای درخواست ویزای توریستی، رفتیم و باز هم همان داستانهای همیشگی. دعوت نامه، بلیط هواپیما و کپی حساب بانکی و... که ما هیچکدام را نداریم. تقریبا در طول سفر، گرفتن ویزای کشورهای مختلف، مشکل ترین و پر اضطراب ترین کارها بوده. در حال حاضر هیچ کاری از دستمان بر نمی آید. نه می توانیم برنامه ریزی دقیقی داشته باشیم، چون اصولا مشخص نیست کدام کشور به ما اجازه ورود می دهد و از طرفی نمی توانیم بلیط هواپیما رزرو کنیم و همانطور که حتما می دانید هرچه زودتر بلیط بخریم، قیمت آن بسیار مناسبتر خواهد بود.
به هر حال !!!!
مطلب زیر تقریبا 6-7 ماه پیش آماده بود اما به علت کمی تاخیر زمان مناسب ارسال آن از بین رفت و فکر می کنیم، امروز زمان مناسبی برای این مطلب باشد و در ادامه داستانهای مختلف سفر به آمریکا را در سایت قرار خواهیم داد.
ممکن است در صورت زمان کافی، دستی هم به سر و روی سایت بکشیم، اگر دوستان پیشنهادی در مورد رنگ، گرافیک، موضوع و ... دارند مشتاقانه پذیراییم.

منزل شخصی جرج واشنگتن :
یکی از بناهای معروف در نزدیکی شهر واشنگتن، منزل شخصی جرج واشنگتن می باشد که موفق شدیم از آن بازدید کردیم.
جرج واشنگتن (۱۷۹۹-۱۷۳۲) یکی از مهمترین چهره های تاریخ و از رهبران انقلاب آمریکا می باشد که نقش بسیار مهمی در کسب استقلال برای مستعمرات آمریکایی و سپس متحد کردن آن‌ها زیر پرچم حکومت فدرال دارد. او بوسیله گروهی از مردم مسلح به کمک دولت‌های فرانسه و اسپانیا ارتش بزرگی ساخت که نهایتا موفق به شکست نیروهای بریتانیایی در جنگ بین سالهای 1775-1783 شدند. پس از جنگ هم واشنگتن به عنوان اولین رئیس جمهور انتخاب شد(به مدت 8 سال) و بعدها به نام پدر آمریکا معروف گشت.



نکته جالب اینکه به محض ورود به محوطه احساس می کردیم واقعا وارد تاریخ شده ایم. تمام قسمتها طوری نگهداری و طراحی شده بود که گویا هنوز واشنگتن همراه با خانواده، برده ها و حتی حیواناتش در آن زندگی می کنند. وقتی وارد اصطبل می شدیم گویا همین الان اسبها را از آن خارج کرده اند. حتی روی میزها هم انواع غذا و میوه همانگونه که در قدیم استفاده می شده، قرار داشت البته به صورت مصنوعی.



از نکات دیگر جالب در طراحی، قرار دادن سطل های زباله به شکل بشکه های قدیمی بود. موضوعی که شاید به نظر ساده بیایید اما در بسیاری از مکانها رعایت نمی شود. مثلا تصور کنید در کنار یک جاذبه زیبای طبیعی و یا تاریخی یک سطل زباله پلاستیکی قرمز رنگ قرار گیرد!!!



واشنگتن اصولا یک کشاورز و دامدار بود و به همین خاطر در محل زندگی خود چندین مزرعه،اصطبل ساخته بود و هنوز تعدادی گاو و گوسفند در آنجا برای نشان دادن زندگی طبیعیی در آن دوران نگهداری می شود. تعدادی زن و مرد هم با پوشیدن لباسهای قدیمی و راه رفتن در محوطه و حتی انجام بازیهای قدیمی و سنتی سعی در نشان دادن سنت های آن دوره را داشتند.





طراحی قسمتهای جدید نیز تحسین برانگیز است، در هر قسمت سالنهای کوچکی برای نمایش فیبلم وجود دارد. در یکی از این سالنها سعی شده بود محیط کاملا شبیه سازی شود. در زیر هر صندلی بلندگوهایی وجود داشت که با شلیک توپهای جنگی باعث لرزش صندلی می شد، زمانیکه در فیلم بارش برف شروع می شد، برف مصنوعی از بالای سالن بر سر تماشاچیان می ریخت. زمانیکه در فیلم صحنه ای از یک جنگل مه آلود نمایش داده می شد، سالن پر شد از دودهای مصنوعی تا صحنه های فیلم کاملا واقعی به نظر برسد.
کمی آنطرفتر ماکتی از لحظات جنگ ساخته شده بود و یک تخت که سرباز زخمی در آن استراحت می کرد. سرباز طوری ساخته شده بود که گویا یک انسان واقعی در حال خواب است و نفس می کشد، هر چند دقیقه یکبار هم به علت جراحات ناله می کشید و سرفه می کرد، کاملا طبیعی.
به علت اهمیتی که شخصیت واشنگتن برای آمریکا دارد اسم او را برای پایتخت انتخاب کرده و آنرا واشنگتن دی سی می نامند. عکس جرج واشنگتن بر روی 1 دلاری نیز جاپ شده است.



در پایتخت یک برج 170 متری نیز به همین نام (یادبود واشنگتن در سال 1848) ساخته شده است. این بنای مرمری و گرانیتی در محوطه ای در مرکز شهر قرار دارد و توسط آسانسوری به بالای بنا (جهت گردشگری و دیدن منظره شهر) راه دارد.





یک استان در غرب آمریکا نیز به همین نام وجود دارد، جالب اینکه در تمام شهر هایی که از آن عبور کردیم، خیابانهایی نیز جرج واشنگتن نام داشت و گاها به علت تکرار این اسم برای پیدا کردن آدرسها دچار مشکل می شدیم.
جلال آل احمد در مورد برج یادبود در خاطرات خود چنین می نویسد :
«دیگر اینکه در واشینگتن، یک اوبلیسک گنده ساخته اند میان کنگره و عمارت لینکلن...در بوستون هم یکی دیگر بود، عین همین. و این گویا تقلید است از اوبلیسک هایی که فرانسوی ها و انگلیسی ها از مصر آوردند و میان میدان گاهی شهر هاشان علم کرده اند، به علامت اینکه جانشین های تمدن های باستانی اند...والخ. و این آمریکایی ها که وقتی از راه رسیده اند که بچه ها ته سفره را جمع کرده بوده اند و رفته بوده اند مدرسه...والخ، حالا خودشان را اینجوری راضی می کنند.»



Join us for tree palnting in Vancouver, BC

Join us for tree palnting in Vancouver, BC
When: 6 pm - Ceremony / Sun. Aug. 03 2008
Where : Lafarge Lake - Coquitlam ,1205 Pinetree Way, BC




بالاخره پس از 8 ماه ، با کلی خاطرات خوب اما گاهی سخت ، کشور آمریکا را ترک کرده و در روز 31 جولای از مرز گذشتیم. در یک روز بارانی وارد غرب کشور کانادا شده و در ادامه به شهر ونکوور رسیدیم.
با تلاشهای فراوان دوستان و ایرانیان مقیم ونکوور هماهنگی های لازم جهت کاشت درخت 47 انجام شده و این درخت در روز یکشنبه 3 آگوست در کنار دریاچه بسیار زیبای Lafarge کاشته خواهد شد.

زمان : 6pm - Ceremony / Sun. Aug. 03 2008
مکان : Lafarge Lake - Coquitlam ,1205 Pinetree Way, BC



Lafarge lake 
Lafarge lake


Sarah is speaking Farsi

 
Here is our friend Sarah who we met on the road (HWY 101). She was one of the bikers at Global Agents for Change. We joined the group for 2 weeks and we fell in love with these young guys who were trying to make a difference. Now Sarah is our close friend. She is American from Maryland. We taught her to speak Farsi.
Yes! Here she is. Sarah is speaking Farsi just after 2 weeks

Hi
My name is Sarah
I am from Maryland, USA
I met Nasim and Jafar on the road. We biked together in my country.
I love to learn Farsi, so Nasim and Jafar taught me to learn it.
They made us Persian food. I love Persian food.
We Americans, love Iranians
Hope to see you in Iran

HWY 101 - photo gallery

Omlet
Salad-e Shirazi
Adas Polo
Balal

Redwood parks
Sea Lion
California
California

Crescent city
Elk campground
Redwood parks
Redwood parks

Redwood parks
Turkey Vulture
Breakfast
Breakfast

Elk campground
Redwood parks
Redwood parks
Pistiol river

Pistol river
Police
Hwy 101
Hwy 101

Golden gate bridge
Emma
Lunch
Elk campground

Adaspolo
Redwood parks
Redwood parks
Redwood parks

Redwood parks
Redwood parks
Redwood parks
Redwood parks

Elk
Elk
Hwy 101
Hwy 101

Hwy 101
Hwy 101
Bike route
Hwy 101

Slide show and presentation – Orange County

Slide show and presentation – Orange County
After 6835 Miles of Cycling Around the World
Nasim & Jafar in Irvine
When:
Sunday July 27th 2008 @ 11:00 AM
Where:
Ebn-e-Sina Cultural and Educational Foundation
15560-A Rockfield Blvd.
Irvine, CA 92618
Telephone: 949-454-1555

Pink statues

مجسمه های صورتی !!!

This event was really touching and wonderful. Peace awareness by the effort of Code Pink organization.
On July 19th right after getting to the guest house of Code Pink Organization in Los Angeles, we noticed that there is an event. We joined the group.
CODEPINK LA in saying "No attack on Iran!" by participating in a silent protest "freeze." We met at the 3rd Street Starbucks between Arizona and Santa Monica wearing our pink! At precisely 6:00 we froze for 5 minutes! By freezing 5 minutes in this crowded and busy place we tried to make an impression

در روز 19 جولای در حالی که تازه وارد لوس آنجلس شده بودیم، متوجه شدیم یک برنامه جالب توسط گروه صلح جوی Code Pink در این شهر و در منطقه توریستی Santa Monica اجرا می شود، پس ما هم به آنها پیوستیم.
باز هم یک حرکت زیبا، جالب و تاثیر گذار برای جلوگیری از جنگ با ایران. تعدادی زن و مرد که به نحوی رنگ صورتی را در پوشش خود استفاده کرده بودند، در یکی از خیابانهای شلوغ و پر رفت و آمد و توریستی شهر سر ساعت 6 بعد از ظهر، به مدت 5 دقیقه در هر حالتی که بودند ثابت شده و کامل بی حرکت مانند، درست مثل یک مجسمه.
تصور کنید در میان جمعیت در یک لحظه چندین نفر مجسمه شوند، این کار باعث شد که توجه تمامی توریستها و مردم به آنها جلب شود. یکسری مجسمه صورتی پوش!
بعد از 5 دقیقه همه گروه یکصدا فریاد می زدند : Don’t bomb Iran!
در انتها هم سعی می کردند با صحبت با مردم و پخش اعلامیه به نحوی مردم ایران را معرفی کرده و آنها را به آمریکایی ها بشناسانند. امیدواریم که در این شرایط حساس موفق باشند.

یک خواهش :
لطفا برای پخش تصاویر و اخبار این حرکت به ما کمک کرده و با فرستادن این لینک حمایت خود را با گروه صلح جوی Code pink اعلام کنید.

Code pink
Code pink
Code pink
Code pink

Code pink
Carmel
Code pink


Code pink
Code pink
Code pink



Code pink
Code pink
Code pink

Slide show and presentation- Los Angeles


We are in Los Angeles

Yes, we are in Los Angeles!!!
We haven’t been this much exited before. Today on July 19th we got Los Angeles. Fortunately after having a long trip (8 months) in the US, we reached our last destination. We will stop here for about 1 week to plant another peace tree and after that will leave to west part of Canada

بالاخره رسیدیم !
امروز بعد از حدود 15 ماه و طی 11533 کیلومتر و کاشت 45 درخت صلح، سفرمان در آمریکا با رسیدن به شهر لوس آنجلس به اتمام رسید. سفر 8 ماهه در آمریکا بسیار طولانی و پر مشغله بود ولی به هر حال به پایان رسید. حدود یک هفته اینجا توقف می کنیم برای کاشت درخت و سپس عازم غرب کانادا خواهیم شد. سعی می کنیم در روزهای آینده گزارش کاملی از انتهای سفر بنویسیم.


we are in SLO, CA



After planting our 45th peace tree in Santa Cruz with our friends (at Cyclist for Cultural Exchange) which was very nice ceremony and we will write about it later, we left there via HWY 1 heading south
Fortunately after getting Carmel people told us that the fire fighters have controlled the fire, so the opened route 1 to the public.
We were so happy and exited, due to riding in HWY 101 was like a night mare (hot and busy)
We had to buy a lot of food and carry a lot of water to have on the way, due to the cities were very far from each other and also there was no facilities and all the campgrounds were closed.
On night we had to enter to a closed campground because it was getting dark and we didn’t have any other choice. Kirk Creek campground was really nice. In the evening we were able to watch whales that were making very nice voice in the ocean. It was the first time we saw whale. What a wonderful experience, but unfortunately at the midnight a Raccoon came to our panniers and very smartly ate all of our foods which made us very sad and angry, but it was our fault due to we shouldn’t have put them in our bags.
At the moment we are in San Luis Obispo and we have just 200 more miles to get the last destination in the US.
We are so exited, happy and almost tired

پس از کاشت درخت چهل و پنجم در شهر Santa Cruz، و ملاقات با گروه دوچرخه سواریCyclist for Cultural Exchange ، این شهر زیبا و دوستان جدید را به سمت جنوب ترک کردیم، مقصد بعدی شهر Carmel بود و پس از آن به علت آتش سوزیها و بسته بودن جاده، می بایست کمی به سمت شمال برمی گشتیم تا با تغییر مسیر وارد جاده ای جدید شویم، اما خوشبختانه در همان شب به دلیل کنترل آتش در جنگلها،در اخبار اعلام شد که نیمی از مسیر پاکسازی شده و باز است و نیمه بعدی هم در روزهای بعد باز می شود. خبر بسیار خوشحال کننده ای بود، چون دیگر مجبور به تغییر مسیر و تحمل گرمای شدید، نبودیم.
با توجه به اینکه مدتی جاده بسته بود و مردم شهرها را تخلیه کرده اند، احتمال می دادیم که در مسیر نتوانیم مواد خوراکی پیدا کنیم و به همین خاطر از Carmel کلی غذا و نان و کنسر و ... خردیم تا در چند روز آینده دچار مشکل نشویم.
تمام پارکها، جنگلهای ملی و کمپینگها تعطیل بودند و مجبور شدیم شب اول را در یک Campground بسته و تعطیل بمانیم، اما همین تعطیلی و خلوتی باعث شد یکی از زیباترین مناظر را در آرامش کامل ببینیم. شیرجه چندین نهنگ و بازی آنها در اقیانوس، یکی از هیجان انگیزترین مناظری بود که تا کنون دیده بودیم.
شب هنگام هم با سر و صدایی از خواب پریدیم و وقتی سراغ بارهایمان رفتیم، متوجه شدیم یک راکن با ظرافت کامل کوله های دوچرخه را باز کرده و در حال خوردن تمام غذاهایمان است. کمی دیر فهمیده بودیم و تقریبا جز کنسرو چیزی برایمان باقی نمانده بود.
در حال حاظر هم شور و هیجان خاصی داریم چون کمتر از 300 کیلومتر با شهر لوس آنجلس، نقطه پایانی مان در آمریکا فاصله داریم و نهایتا بعد از 3 تا 4 روز دیگر سفرمان در این کشور پهناور به اتمام می رسد. در این روزهای پایانی، بشتر خاطرات سفر در آمریکا را مرور می کنیم. این 3 ماه آخر خیلی سخت و پر مشغله بود. خیلی خسته ایم....

Kirk creek campground
Carmel
HWY 1
Kirk creek campground

Elephant seal
45th tree
Santa cruz

Carmel
Carmel

We are in Carmel, CA

We are in Carmel , CA





No war on Iran



Dear friends and travel mates, greetings to all of you. As we had written before , we arrived at San Francisco on July 25th, late in the evening. We said goodbye to our 25 friends, due to they have to leave toward South and we had to stop about 1 week for our events

At the moment we are in Santa Cruz about 90 Miles South of San Francisco. We supposed to continue riding in HWY 1 by the coast, but unfortunately there is a big forest fire in this part of California. We have to change our route to HWY 101 which is very hot (about 100 degrees) in this period of time. its not so much fun to ride your bicycle when there is a heavy smoky weather and a gray sky, but we don’t have any other choice until getting Santa Barbara (route 1 will be closed). This summer has been very hot and dry, so the weather changing is the cause of having a deep and terrible fire in this beautiful part of the states. We should do our best effort to plant more trees and raise awareness about how to help the environment and stop global warming by having a green planet

By the time we were in San Francisco and Bay area we were able to plant 2 peace trees. The first tree planted in Pleasanton and the second one in Berkeley.
On the Fourth of July (the federal holiday and Independence Day in United States) we planted our 44th tree for peace. We were invited to a block party where our Jewish friend Rabbi Lynn Gottlieb had made all the arrangement.
She is a peace activist who led the Fellowship of Reconciliation’s seventh Interfaith Delegation to Iran this spring.
We named the tree Tirza after the name of Tirza who her great grand father was Martin Buber (Man of Peace)

About 1 year ago by miles for peace website we read about a peace activist Leslie Angeline and her partner Jes who are traveling for Peace and Freedom.
When we were at block party in Berkeley, Leslie and her friends at code pink, Women for Peace joined us. It was really surprising, due to we were really interested to meet her and now she was in our tree planting ceremony.
Leslie invited us to join them at the office of Global Exchange in San Francisco on July 7th, where they had a presentation. It was really touching to see what they are doing to make a difference and make a bridge of peace between 2 nations. Please read about them on their website. They are really inspiring and peace-loving people
http://www.jfpf.org/


با سلام به همه دوستان عزیز، همانطوری که در گزارش قبلی هم نوشته بودیم وارد شهر San Francisco شدیم و در این مدت در حالیکه هنوز گزارشهای قدیمی از Spokane و Seattle را کامل نکرده ایم، اتفاقات عجیب و غریبی برایمان رخ داد که هرکدامشان می توانند داستان یک کتاب باشند. باز هم مجبوریم به صورت خلاصه بخشی از آنها را بنویسیم تا زمان مناسب آنها را کامل کنیم. در حال حاضر نیز 140 کیلومتر از San Francisco دور شده و مسیرمان را به سمت جنوب ادامه داده و به شهر Santa Cruz رسیده ایم. کمی نگران ادامه مسیر هستیم، شاید خبر آتش سوزی های اخیر در جنگلهای کالیفورنیا را شنیده باشید و دقیقا مسیر ما از میان این جنگلها رد می شود و بسیاری از دوستان به ما گوشزده کرده اند که جاده شماره 1 از تقریبا 80 کیلومتر پایین تر بسته است و ما می بایست مسیرمان عوض کرده و وارده جاده دیگری بشویم. تغییر مسیر مصادف است با شرایطی سخت از جمله گرمای شدید، ترافیک جاده و از همه مهمتر دود و سنگینی هوایی که به علت آتش سوزی ایجاد شده.خشکی هوا و گرمای شدید تابستان و در واقع گرمایش زمین دلیل به وجود آمدن این بلای طبیعی می باشد.
در مدت اقامت در سانفرانسیسکو موفق به کاشت 2 درخت شدیم. درخت دوم در منطقه Berkeley در روز 4 جولای (روز استقلال آمریکا) با کمک خانم ربای لین (ربای به روحانی دین یهودیت گفته می شود) و با حضور جمعی از دوستان آمریکایی کاشته شد.
تقریبا سال گذشته از طریق سایت فرسنگها برای صلح با تصویر لزلی، خانم صورتی پوشی که برای صلح با ایران فعالیت می کند آشنا شده بودیم. در روز 4 جولای نیز قبل مراسم کاشت درخت، لزلی همراه با دو نفر از دوستان صلح طلبش به ما ملحق شد، و حضور این فرشته مهربان در مراسم بسیار برایمان ارزشمند بود.
مدتها بود که قصد داشتیم لزلی رو ملاقات کنیم و از او بابت تمامی تلاشهایش برای ایران تشکر کنیم.
خانم لزلی برای صحبت و پخش فیلم وارد سنفرانسیسکو شده بود و زمانیکه از طریق گروههای فعال صلح آمریکایی خبر کاشت درخت را خوانده بود به ما ملحق شد.
جالبه! این چندمین باریست که می بینیم انسانهایی شریف با هزینه های شخصی و یا از طرف گروه های صلح طلب به ایران سفر می کنند تا با حقایق زندگی در ایران آشنا شده و در بازگشت برای جلوگیری از جنگ با ایران و سایر کشورها حتی جان خود را به خطر بیاندازند. لین و لزلی نیز 2 انسان شریف و فرشته مهربان بودند که به ایران سفر کرده اند .
لین که ربای یهودی است در سفرش به ایران از نزدیک با یهودیان ایرانی و کنیسه ها آشنا شده و با مردم کوچه و بازار هم صحبت. خانه لین پر بود از هنرهای دستی ایرانی، انواع تابلوهای شعر سعدی و کتابهای حافظ و مولانا و...
لین سعی می کند با اجرای اسلاید شو و نمایش تصاویر از زندگی روزمره ایرانیان تصویر صحیح و درستی از آنها در ذهن سایرن ایجاد کند.
لزلی هم در سفر به ایران بسیار تحت تاثیر محبت و میهمان نوازی ایرانیان قرار گرفته و بیشترین ناراحتی او در مورد کودکان ایرانی است که در صورت بروز جنگ بسیار صدمه خواهند دید. بعد از بازگشت از ایران، لزلی همراه جس (همراه همیشگی او) برای تغییر در تصمیمات ضد ایران تلاش کرده اند و در این راه بارها دستگیر و راهی زندان شده. برای ملاقات با سران نظامی و سیاسی بارها اعتصاب غذا گرفته و چندین بار روانه بیمارستان شده تا بتواند بعد از 32 روز با شخص مورد نظرش صحبت کند.
زمانیکه فیلمهای لزلی در بیمارستان و نحوه دستگیرش در تظاهرات مختلف را می دیدم، اشک در چشمانمان جمع شده بود و نمی دانستیم به چه زبانی می توانیم از او تشکر کنیم.
تصاویر بسیار تکان دهنده ای بود که لزلی در ساختمان Global Exchange برای دوستان آمریکایی نمایش داد و سخنان بسیار زیبایی که در مورد کودکان ایرانی می گفت همه بینندگان را تحت تاثیر قرار داده بود و جالبتر از همه اینکه در این مراسم حتی یک ایرانی هم حضور نداشت و این در حالی است که بزرگترین جمعیت ایرانی مقیم خارج از کشور در کالیفورنیا زندگی می کنند !!!
در سایت http://www.jfpf.org می توانید اطلاعات بیشتر در مورد جس، لزلی و فعالیتهای صلح طلبانه آنها بخوانید.

Rabbi Lynn
44th tree
Leslie Angeline
No war on Iran

Kind mother
Peace car
Jes
Peace with Iran



Rabbi Lynn
Leslie Angeline


Planting tree in Santa Cruz

Santa Cruz to Host Tree Planting with Iranian Couple Cycling Around the World for Peace & Environmental Conservation
Dear friends,
Nasim Yousefi and Jafar Edrisi sold many of their possessions in Iran over a year ago to fund their cycling journey of spreading a message of peace and environmental conservation around the world. They have traveled through many countries and have planted over 42 peace trees so far. City by city, they are planting a green belt of peace and friendship around the world.

I would like to invite you to join us and celebrate peace and environmental stewardship on Thursday, 10 July, at Depot Park for a tree-planting ceremony at 11 a.m., followed by a reception at noon. Food and beverages will be provided by Cyclists for Cultural Exchange, organizers of the annual Strawberry Fields Forever bicycle ride. Guests are invited to arrive at the event on bicycle, although there is some parking available for those who need to drive. Depot Park is at 119 Center Street, about a block up from the Santa Cruz Wharf.
For more information, contact Matthew Werner at mrwerner@mcn.org, or 831.427.3153.
Learn more about Nasim & Jafar's extraordinary journey here:
http://www.24iran.com
http://www.rmc4peace.com
http://www.rmc4peace.blogfa.com
Matthew Werner
Cyclists for Cultural Exchange
www.strawberryfields.org

Planting the 43rd tree in Pleasanton



After visiting some different parts of San Francisco, we left this beautiful and live city to Pleasanton. Fortunately our dear friend Pouri (principle of Pouri’s Childcare) did her best effort to arrange a tree planting. It was a short notice, but all the friends helped to make it possible. On July 2nd we planted our 43rd tree in Val Vista Community Park. We named it Pleasant Peace. It was a special ceremony, due to all the children of Pouri’s Childcare participate this event

با تلاشهای فراوان دوستان ایرانی و آمریکایی موفق به کاشت درخت چهل و سوم در پارک Val Vista Community در شهر Pleasanton شدیم و در این میان حضور کودکان و والدین آنها از مهدکودک پوری، در کنار درخت و همکاری در کاشت آن بسیار جالب بود که جا دارد از پوری خانم (مدیریت مهد کودک) برای تمامی تلاشها و هماهنگی ها تشکر کنیم.
به اتفاق نام، Pleasant Peace (صلح مطلوب)برای این درخت انتخاب شد.










we are in San Francisco-California

10625 کیلومتر - 425 روز - 42 درخت دوستی



Yes, we are in San Francisco.  Healthy and happy, but really tired. It took us 3 weeks to ride more than 1,500 Km on HWY 101 and then HWY 1 to get here. Passing the Golden Bridge by bicycle with our nice friends (25 bikers who are cycling from Canada to Mexico) was such an exiting experience

بعد از حدود 3 هفته حرکت در مسیر بسیار زیبا و جذاب 101 و ورود به جاده شماره 1 و بیش از 1500 کیلومتر دوچرخه سواری، بالاخره وارد شهر زیبا و قدیمی San Francisco شدیم.

Hwy 101
Hwy 101
Presentation in library
Hwy 101

Tea
Hwy 101
Camping
Hwy 101



Siuslaw library
Reedsport
Camping

Hwy 101
Hwy 101
Hwy 101
Siuslaw library

Hwy 101
Hwy 101

روحش شاد!

امروز بعد از مدتها به اینترنت دسترسی پیدا کرده بودیم که متاسفانه باخبر شدیم، دوست عزیز و همرکاب خوبمان (محسن سنایی) به علت صانحه در کوهستان دیگر درکنارمان نیست .
او عاشق چک چک بود!
هرگز سفر مشترکمان به آن مکان مقدس را فراموش نخواهیم کرد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.


-We are in Florence , Oregon



Fortunately after 5 days the weather changed. No more rain, no more wind against us, lovely days with sun shine and beautiful landscapes
It has been wonderful riding by the pacific ocean. The beaches in some parts are full of sea lions who enjoy sunshine and make very funny voice
During these days we met a lot of bikers (25 bikers who are cycling from Canada to Mexico) – read about them here: www.globalafc.org
We were able to plant 2 peace trees in Lincoln City (we named them Barish – Barish in Turkish means Peace - and Pilgrim tree) with our new Turkish and American friends
Every thing has been unpredictable. This is the best part of our trip which is really interesting. For example we had a presentation for the group of 25 bikers in a camp ground

در مدت اقامت بسیار کوتاه در شهر Lincoln city با کمک دوستان آمریکایی و ترکیه ای موفق به کاشت 2 درخت صلح به نامهای "باریش" (در زبان ترکیه ای به معنی صلح است) و Pilgrim (زائر) ، شدیم و این شهر زیبا را به سمت جنوب ترک کردیم.
هوا بسیار عالی شده و دیگر خبری از باران و بادهای روبرو نیست و هوای آفتابی انرژی بسیاری به ما داده است.
در ادامه مسیر با گروه 25 نفری دوچرخه سواری آشنا شدیم که قصد دارند از شهر Vancouver کانادا تا Mexico city در مکزیک را برای حمایت از افراد کم درآمد و جمع آوری پول برای آنها رکاب بزنند.
در نزدیکی شهر Florence هم در کنار ساحل موفق به دیدن شیرهای دریایی در کنار بزرگترین غار دریایی دنیا شدیم، در همین مناطق اگر خوش شانس باشید می توانید از حرکت والها و نهنگها هم دیدن کنید. البته ما هنوز نهنگی ندیده ایم اما امیدواریم در چند روز آینده شانس بیارویم.
جای همه دوستان و عاشقان طبیعت در این مسیر خالیست. دیدن اقیانوس آرام آبی از بلندی جاده های کوهستانی ، برخورد امواج خروشان بر دل صخره های بر آمده از دل اقیانوس ... خدا را روزی هزاران مرتبه شکر می کنیم .

Hwy 101
Sea lions
Globalafc group
Barish and Pilgrim tree


HWY 101
HWY 101

We are in Hwy 101, Oregon

Our dearest friends
So sorry for the late updates. We are having very busy time on the way heading to San Francisco, CA
After planting 5 trees in Seattle we left that nice area toward South via HWY 101. We are experiencing the most beautiful part of the United States. We are in Lincoln city, Oregon and in a very short stop here we were able to plant 2 peace trees here. So far we have planted 42 peace trees.
Fortunately our green belt of peace around the world is getting longer and longer. Thanks God and thank you all for your support and kindness

با سلام به همه دوستان و عذر خواهی به خاطر عدم به روز بودن اخبار سایت. به علت زمان محدود مجبور هستیم هر چه سریعتر به سمت جنوب حرکت کنیم و مسیری بیش از 3000 کیلومتر پیش رو داریم و کمتر از 2 ماه زمان و جالب اینکه در این مدت کم تعداد برنامه های فرهنگی، کاشت درخت و پخش اسلاید شو بیشتر و بیشتر شده است.
در مدت اقامت در شهر سیاتل موفق به کاشت 5 درخت و اجرای اسلاید شو در چندین مکان، بازدید از شرکتMicrosoft، بوئینگ، کوه رینیر و آشنایی با دوستان جدید ایرانی و آمریکایی و تعویض تقریبا کل قطعات دوچرخه به جز بدنه شدیم که هر کدام از آنها داستان بسیار جالبی دارند که امیدواریم روزی زمان نوشتن آنها را داشته باشیم. (واقعیت اینکه دیگر خجالت می کشیم بگوییم منتظر گزارشها باشید!!!، اما قول می دهیم تمام این جزئیات را در کتابمان بنویسیم و شما را هم در این داستانها شریک کنیم)
پس از ترک شهر سیاتل به سمت جنوب وارد جاده بسیار زیبای 101 شدیم که به گفته همه دوستان یکی از زیباترین جاده های آمریکا می باشد. تقریبا این جاده بسیار شبیه جاده های شمال ایران مخصوصا جاده چالوس می باشد، پر از سربالایی، سرپایینی و پیچ و خم. البته بارانهای مداوم و باد روبرو لذت دوچرخه سواری در این جاده زیبا را کمی مشکل می کند.
در حال حاضر به شهر Lincoln city از ایالت Oregon رسیده ایم و مسیر را به سمت جنوب ادامه خواهیم داد تا پس از 1000 کیلومتر به San Francisco برسیم.


HWY 101
HWY 101
HWY 101

Getting Seattle - Washington State

After being away from our dearest companions; our bicycles, finally we got on the way. On May 22 we started cycling from Spokane, WA to Seattle, WA. it took us 5 days to ride on high way I90 (East to West). very nice experience, riding more than 500 Km, 2 flat tires, wonderful landscapes and reaching high mountains after a long time
our dear friends, enjoy watching the pictures, we will try to write the whole report as soon as we can. At the moment we are here in Seattle doing very well and our plan is riding to San Fransisco via high way 101 (we are so exited about our trip at West Coast

بعد از مدتها دوری از جاده و دوچرخه سواری، دوباره به راه افتادیم تا مسیر غربی سفر را در کشور آمریکا تجربه کنیم. نقطه آغاز این حرکت شهر Spokane. WA و انتهای آن Seattle که در مدت 5 روز طی شد، همراه با 2 بار پنچری، دوچرخه سواری در جاده ای بسیار زیبا و کمی برفی و عبور از رشته کوه راکی. این مسیر همچنان به سمت جنوب ادامه پیدا می کند تا بعد از 2 ماه به شهر سانفرانسیسکو و لوس آنجلس برسیم.
در مدت اقامت در شهر Spokane موفق به اجرای یکی از برنامه های بسیار موفق و کاشت درخت در این شهر شدیم که در اولین فرصت گزارش آنرا می نویسیم.

Ritzville-Exit 221
Flat tire
Cle Elum
Snoqualmie

Snoqualmie pass
Spokane-Seattle
Campground-George
Vantage-Exit 143

Vantage-Exit 143
Campground-Elensburg
Elensburg
Elensburg

Campground-Easton
Campground-Easton
Snoqualmie pass
Snoqualmie pass


Snoqualmie pass
Spokane-Seattle
Spokane-Seattle