Leaving Tokyo to Hiroshima

Traveling by bicycle in Asian countries is so exiting and somehow challenging. Specially in Japan where you should drive on the other side of the roads. There is no strict rule for bikers. They pass the red traficc lights and ride in every part of the road as they wish. Imagine yesterday we rode 70 Kilometers just in sidewalk which was so bumpy, full of pedestrians and a lot of traffic lights. Actually here in Japan bike pad means sidewalk. The roads are not safe enough for riding bikes. There is no shoulder, but at least the cars and trucks are very smaller than cars in North America
Normally, people are required to ride their bicycles on the pavement, but some ride on the sidewalk. Recently, a lot of accidents occurred in the cities between people and bicycles. When you walk on the sidewalk, please be careful of bicycles!
Any ways, here in Japan people are so nice, friendly and polite. They never disrespect you. We have a sign in front of our handle bar bags which says Cycling around the world for peace and environmental conservation in Japanese, so any time people read the sign they come to us to talk, mostly in Japanese. We don’t understand the words they say. They try a lot to say some few words in English, but when they can’t they just shake hands and give us so positive energy by their nice smiles. "Arigato!" Arigato means thank you in Japanese. They are really peace loving people.
Yesterday the weather was so hot and humid. It gets dark at 6:00 pm, after passing Yokohama we stopped in Fujisawa to eat dinner and find a place to camp. Hardly Nasim ate her Japanese dinner. The entire menu is in Japanese and you can choose your food just by looking at their pictures. Sometimes we have to order another food or try to eat the food that we have ordered, even if we don’ like it.
We asked to camp in parking of the restaurant, but they didn’t accept, so kept going until we found a Shinto temple. In front of the temple there was a dry-cleaning. We asked the owner to let us camp in front of the temple. They allowed us very friendly. we showed them the paper that we have made it in Japanese words and it says:
Our name is Nasim and Jafar and we are from Iran. We are traveling around the world for peace and environmental conservation by bike as bed down in open fields. Now we are finding appropriate site for camping in this neighborhood, even for overnight. Could you tell where it is? We will never leave trash and never make a bonfire. Your cooperation is greatly appreciated.
We recommend it for every bikers. You don’t have to talk and they can get what you say. The first night on the road was so bad. We found a place, but the entire night was very noisy. The cars passed so fast and made terrible noise. We couldn’t sleep well. In the morning right after sunshine it started to rain very heavily. We just packed up everything and wait, wait, wait for hours and hours to start riding our bikes. It’s 12 at noon and we are still waiting for the rain to get lighter. Hopefully it will stop. It's the best time to write for our friends
در حالی این گزارش رو تایپ می کنیم که در یکی از رستوارانهای 24 ساعته مکدونالد، جلوی یک پنجره بزرگ شیشه ای نشسته ایم و به باراش سیل آسای باران نگاه می کنیم. تقریبا همه لباسها و وسایلمان خیس آب است.
روز گذشته (چهارشنبه 17 سپتامبر 2008) بعد از توقفی 5-6 روزه شهر شلوغ و پر جمعیت توکیو را به سمت جنوب و غرب (شهرهای یوکوهاما و اوساکا) ترک کردیم.
هوا به شدت گرم و شرجی بود و بعد از حدود 6 ساعت فقط توانسته بودیم 75 کلیومتر رکاب بزنیم و آنهم به این خاطر که مجبور بودیم از پیاده رو حرکت کنیم. 75 کلیومتر دوچرخه سواری در پیاده رو!!!!
در توکیو و چند شهری که از آن رد شدیم به علت باریکی خیابانها و جاده ها، هیچ شانه ای در کنار وجود ندارد چه برسد به مسیر مخصوص دوچرخه و تمامی دوچرخه سواران می توانند و موظفند که برای تردد از پیاده رو استفاده کنند و این در حالی است که پیاده رو مملو از جمعیت می باشد.
حسابی خسته شده بودیم، ترمزهای متوالی برای چراغ قرمزها و پیاده ها و سئوال و جواب در سر هر چهار راه و دوراهی برای پیدا کردن مسیر درست، گرمای شدید هم مزید علت. حدود ساعت 6 بعد از ظهر شده بود و هوا تقریبا تاریک!!!
به دنبال جایی برای خواب می گشتیم. به یک رستوران 24 ساعته ژاپنی مراجعه کردیم تا پس از خوردن کمی غذا از آنها بخواهیم که در پارکینگ رستوران چادر بزنیم.
تشخیص مزه و نوع غذا از روی عکس آنها کمی سخت است و این مشکلی است که در اکثر جاها داریم، بجز زبان ژاپنی روی غذا ها و بسته ها نوشته دیگری وجود ندارد و باید از روی عکس آنها تشخیص داد که داخل آنها چیست! معمولا هم تصاویر خیلی زیبا تر و خوشمزه تر از واقعیت آنهاست.
با تشخیص اشتباه مجبور هستیم دوباره سفارش بدهیم، غذاهای ژاپنی خوشمزه هستند اما باور کنید بعضی از آنها طوری است که هرچقدر بخواهیم تحمل کنیم و آنرا بخوریم، باز هم نمی شود. انواع موجودات دریایی با سسهای عجیب و غریب.
اجازه چادر زدن در پارکینگ را ندادند و دوباره راهی شدیم و چند کیلومتر جلوتر به یک معبد رسیدیم که مکان زیبایی برای استراحت به نظر می رسید. یک مغازه کوچک خشکشویی در آن نزدیکی بود، به آنجا مراجعه کردیم تا ببینیم می شود در معبد خوابید و یا اشکال دارد! دوباره ماجراجویی شروع شد و باید تجربه کنیم تا شرایط و قوانین رو به خوبی یاد بگیریم. هر کشور قوانین مخصوص به خود را دارد و مخصوصا کشورهای آسیایی که لحظه به لحظه سفر در آنها هیجان انگیز و جالب است.
چند روز پیش به پیشنهاد یک سایت دوچرخه سواری ژاپنی متنی را آماده کرده بویم که در آن نوشته شده بود : "ما یک زوج ایرانی هستیم و در حال دوچرخه سواری دور دنیا، قصد داریم امشب را در این مکان چادر بزنیم. فقط 1 شب و قول می دهیم که زباله ای نریزیم و آتش روشن نکنیم و ..."
این متن را که به ژاپنی نوشته شده بود، نشان صاحب مغازه دادیم و خانم مغازه دار بعد از چند دقیقه مشورت با همسرش اجازه داد. کلی با ما صحبت کردند اما ما چیزی متوجه نمی شدیم و نهایتها با شنیدن کلمه "OK - OK" فهمیدیم "OK" است.
تو تاریکی چادر زدیم و اوان خانم و آقا چند باری بیرون آمدند تا ببینند چه کار می کنیم و هی می گفتند "OK - OK". قبل از خواب گفتیم کمی از آنها آب بگیریم تا شب تشنه نمانیم. بعد از کلی بالا و پایین پریدن ، آقا با یک بطری آب برنج یا چای خنک برگشت. نوشیدینی خنک و خوبی بود اما ما آب می خواستیم.
بعد از چند دقیقه دوباره آمادند اما اینبار با یک بطری بزرگ آب خنک، گویا تازه متوجه شده بودند ما چی می خواهیم.
اصلا شب خوبی نداشتیم، تقریبا نتوانستیم دقیقه ای هم بخوابیم. گرمای شدید و شرجی و عدم وزش باد و صدای ماشین و موتور که تا صبح قطع نشد و ما هم در یکی دو متری خیابان اصلی خوابیده بود.
حدود ساعت 5 صبح بود که بارش باران شروع شد. خوش شانس بودیم که تا قبل از بارش شدید توانستیم وسایل را جمع کنیم. در کمتر از چند دقیقه جایی که خوابیده بودیم تبدیل به یک دریاچه شد. چند ساعتی را در جلوی معبد و روی پله ها نشستیم اما انگار این باران حالا حالا ها ادامه دارد. شروع به حرکت کردیم اما اصلا امکان رکاب زدن وجود ندارد، به این رستوران رسیدیم و در حالیکه هنوز باران با همان شدن ادامه دارد، سعی در حفظ کردن کلماتی مانند : آب، دستشویی، چادر و ... به زبان ژاپنی داریم.
اگر هر روز باران می بارید و ما را مجبور به ایستادن در مکانی می کرد، چقدر زمان داشتیم تا خاطراتمان را بنویسیم!!!
روز گذشته (چهارشنبه 17 سپتامبر 2008) بعد از توقفی 5-6 روزه شهر شلوغ و پر جمعیت توکیو را به سمت جنوب و غرب (شهرهای یوکوهاما و اوساکا) ترک کردیم.
هوا به شدت گرم و شرجی بود و بعد از حدود 6 ساعت فقط توانسته بودیم 75 کلیومتر رکاب بزنیم و آنهم به این خاطر که مجبور بودیم از پیاده رو حرکت کنیم. 75 کلیومتر دوچرخه سواری در پیاده رو!!!!
در توکیو و چند شهری که از آن رد شدیم به علت باریکی خیابانها و جاده ها، هیچ شانه ای در کنار وجود ندارد چه برسد به مسیر مخصوص دوچرخه و تمامی دوچرخه سواران می توانند و موظفند که برای تردد از پیاده رو استفاده کنند و این در حالی است که پیاده رو مملو از جمعیت می باشد.
حسابی خسته شده بودیم، ترمزهای متوالی برای چراغ قرمزها و پیاده ها و سئوال و جواب در سر هر چهار راه و دوراهی برای پیدا کردن مسیر درست، گرمای شدید هم مزید علت. حدود ساعت 6 بعد از ظهر شده بود و هوا تقریبا تاریک!!!
به دنبال جایی برای خواب می گشتیم. به یک رستوران 24 ساعته ژاپنی مراجعه کردیم تا پس از خوردن کمی غذا از آنها بخواهیم که در پارکینگ رستوران چادر بزنیم.
تشخیص مزه و نوع غذا از روی عکس آنها کمی سخت است و این مشکلی است که در اکثر جاها داریم، بجز زبان ژاپنی روی غذا ها و بسته ها نوشته دیگری وجود ندارد و باید از روی عکس آنها تشخیص داد که داخل آنها چیست! معمولا هم تصاویر خیلی زیبا تر و خوشمزه تر از واقعیت آنهاست.
با تشخیص اشتباه مجبور هستیم دوباره سفارش بدهیم، غذاهای ژاپنی خوشمزه هستند اما باور کنید بعضی از آنها طوری است که هرچقدر بخواهیم تحمل کنیم و آنرا بخوریم، باز هم نمی شود. انواع موجودات دریایی با سسهای عجیب و غریب.
اجازه چادر زدن در پارکینگ را ندادند و دوباره راهی شدیم و چند کیلومتر جلوتر به یک معبد رسیدیم که مکان زیبایی برای استراحت به نظر می رسید. یک مغازه کوچک خشکشویی در آن نزدیکی بود، به آنجا مراجعه کردیم تا ببینیم می شود در معبد خوابید و یا اشکال دارد! دوباره ماجراجویی شروع شد و باید تجربه کنیم تا شرایط و قوانین رو به خوبی یاد بگیریم. هر کشور قوانین مخصوص به خود را دارد و مخصوصا کشورهای آسیایی که لحظه به لحظه سفر در آنها هیجان انگیز و جالب است.
چند روز پیش به پیشنهاد یک سایت دوچرخه سواری ژاپنی متنی را آماده کرده بویم که در آن نوشته شده بود : "ما یک زوج ایرانی هستیم و در حال دوچرخه سواری دور دنیا، قصد داریم امشب را در این مکان چادر بزنیم. فقط 1 شب و قول می دهیم که زباله ای نریزیم و آتش روشن نکنیم و ..."
این متن را که به ژاپنی نوشته شده بود، نشان صاحب مغازه دادیم و خانم مغازه دار بعد از چند دقیقه مشورت با همسرش اجازه داد. کلی با ما صحبت کردند اما ما چیزی متوجه نمی شدیم و نهایتها با شنیدن کلمه "OK - OK" فهمیدیم "OK" است.
تو تاریکی چادر زدیم و اوان خانم و آقا چند باری بیرون آمدند تا ببینند چه کار می کنیم و هی می گفتند "OK - OK". قبل از خواب گفتیم کمی از آنها آب بگیریم تا شب تشنه نمانیم. بعد از کلی بالا و پایین پریدن ، آقا با یک بطری آب برنج یا چای خنک برگشت. نوشیدینی خنک و خوبی بود اما ما آب می خواستیم.
بعد از چند دقیقه دوباره آمادند اما اینبار با یک بطری بزرگ آب خنک، گویا تازه متوجه شده بودند ما چی می خواهیم.
اصلا شب خوبی نداشتیم، تقریبا نتوانستیم دقیقه ای هم بخوابیم. گرمای شدید و شرجی و عدم وزش باد و صدای ماشین و موتور که تا صبح قطع نشد و ما هم در یکی دو متری خیابان اصلی خوابیده بود.
حدود ساعت 5 صبح بود که بارش باران شروع شد. خوش شانس بودیم که تا قبل از بارش شدید توانستیم وسایل را جمع کنیم. در کمتر از چند دقیقه جایی که خوابیده بودیم تبدیل به یک دریاچه شد. چند ساعتی را در جلوی معبد و روی پله ها نشستیم اما انگار این باران حالا حالا ها ادامه دارد. شروع به حرکت کردیم اما اصلا امکان رکاب زدن وجود ندارد، به این رستوران رسیدیم و در حالیکه هنوز باران با همان شدن ادامه دارد، سعی در حفظ کردن کلماتی مانند : آب، دستشویی، چادر و ... به زبان ژاپنی داریم.
اگر هر روز باران می بارید و ما را مجبور به ایستادن در مکانی می کرد، چقدر زمان داشتیم تا خاطراتمان را بنویسیم!!!
![]() |
![]() |
![]() |
![]() | ||||
|
|
|
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() | ||||
|
|
|
|
+ نوشته شده در 2008/9/19 ساعت 2:59 توسط جعفر ادریسی و سمیه (نسیم) یوسفی
|