نسبیت زمان!



autumn season's got started. There are often
typhoons and rainy storms at this time of the year in Japan. The weather doesn’t cooperate, that’s why we are moving very slowly. Imagine we have just passed 200 Kilometers in 4 days. On the other hand we have to get to Osaka on time due to our friends at Code Pink Alert organization (women for peace) have planed some events to do. Hopefully we will get there on time.
We took route 135 (this road goes by the Pacific Ocean) to get to Atami. We had to spend the night at a safe place, so we had to go to a hotel. In the morning when we were checking out the lady at the reception informed us about a dangerous hurricane which had started from last night and will continue until tomorrow morning, but we had to keep going. To get Fuji city we took route 11 which was on of the steepest passes we have ever done. Rain, hill, wind, heavy bikes and tired bikers. It was not a good situation especially when we passed a tunnel which was so dangerous (no shoulder and full of trucks), but right after passing the tunnel we recognized the Fuji mountain which was behind the clouds. Very nice and touching feeling. Fuji is the symbol of Japan and it reminds us of Damavad Mountain in Iran. Thanks god for giving us these nice natural places.
We got the city of Fuji right after passing the down hill and we became so sad. In this city exactly in front of Fuji Mountain there are a lot of factories, pollution, ugly train station wires and really bad image. It was so sad to see this valuable place like this. I am so so sorry. It was completely different from our imagination. You can see this image on the pictures bellow and then you will believe what we say. I hope Japanese environmental organizations work hard to survive the beautiful Fuji Mountain. This is terrible situation for the environment.
The rain got so heavy and again we had to refuge to a 24 hours restaurant to wait. 1, 2, 3 … 7 hours went by, but the rain hasn’t stopped yet. I have never been this much patient.
It’s 11:00 pm at midnight and we are still waiting. I am telling Jafar, don’t worry if we wait 6 more hours the new day will start

دقایقی است که دارم به زمان و نسبی بودن اون فکر می کنم. چرا عمر خوشی اینقدر کوتاهه و لحظات سخت مثل یه عمر می گذرند!
دقیقا مثل دو روز پیش : " در حالی این گزارش رو تایپ می کنیم که در یکی از رستوارانهای 24 ساعته مکدونالند، جلوی یک پنجره بزرگ شیشه ای نشسته ایم و به باراش سیل آسای باران نگاه می کنیم. تقریبا همه لباسها و وسایلمان خیس آب است."
با این تفاوت که اینبار تا نیمه شب زمانی نمانده و ما تقریبا 5-6 ساعتی است که جلوی یک پنجره بزرگ شیشه ای نشسته ایم و .... و فکر می کنم این دفعه این باران شدید ما را تا صبح در این مکان حبس خواهد کرد.
شب قبل برای اولین بار در طول سفر، رفتیم هتل (با هزینه شخصی) !!!!
هوا تقریبا تاریک شده بود که به شهر Atami رسیدیم، شهری توریستی در کنار اقیانوس آرام، خسته و خیس. سایز خانه ها و حیاط ها در ژاپن به قدری کوچک است که مردم برای پارک کردن ماشینهای شخصی دچار مشکل هستند چه برسد به اینکه جایی برای چادر زدن ما پیدا شود. اینبار خودمان را برای پیدا کردن جای خواب خسته نکردیم و برای رفتن به یک مسافرخانه یک راست به ایستگاه قطار مراجعه کردیم.
دفتر مرکز اطلاع رسانی توریستها تعطیل بود، یکی از مغازه دارها به آن طرف خیابان اشاره کرد، گویا مسافرخانه ای در آنجا بود.
بعد از کلی تقلا نه صاحب مسافرخانه فهمید ما چی می گیم و نه ما فهمیدیم اون چی می گه !
بیرون اومدیم و به طرف هتل بزرگ و زیبای شهر راهی شدیم، تا شاید کسی بتونه انگلیسی صحبت کنه و آدرس جایی ارزون رو به ما بده.
جالب بود ولی گویا قیمت در این هتل 4 ستاره زیبا از خیلی از مسافرخانه ها هم کمتره. 84 دلار برای اقامت 2 نفر در یک اتاق تمیز، رو به اقیانوس با تمامی امکانات !
دل رو یک دل کردیم و بالاخره وارد شدیم. به محض ورود به اتاق انگار مسابقه ما با زمان شروع شد و ساعت برنده !
هنوز به خودمان نجنیبده بودیم که از نیمه شب هم گذشته بود، تازه داشت چشمانمان گرم خواب می شد که ساعت با اقتدار کامل 7 صبح را اعلام می کرد!
اما همین ساعت امروز انگار برعکس کار می کنه. عقربه ها به سختی جابجا می شوند. اما شاید همین ساعت برای دختر و پسری که کمی آنطرف تر ار ما نشسته اند و با شادی شام می خورند به سرعت برق باد می گذرد!!!
به هر حال صبح حدود ساعت 9 صبح و بعد از خوردن یک صبحانه کامل با انواع کوفه برنجی ژاپنی، در حالیکه باران تازه شروع شده بود، هتل را ترک کردیم و راهی شدیم.
در کنار در اصلی و روی تابلوی اطلاعات، برگه ای نصب شده بود که به نظر می رسید خبری در مورد هوا باشد. مسئول پذیرش می گفت فردا هوا بسیار خطرناک است. بارش شدید باران و رگبار همراه با طوفان.
کمی ترسیده بودیم، چون از شرایط و شیب مسیر پیش رو آگاهی داشتیم و نباید بین راه می ماندیم. اما چاره ای جز حرکت نداشتیم. تا شهر اوساکا راه طولانی در چیش داریم و باید برای انجام کارهای فرهنگی حتما سر وقت آنجا باشیم. در همان ایتدای مسیر یک شیب طولانی و بسیار تند را می بایست رد می شدیم. فکر می کنم این شدیدترین آنها در طول سفر بوده. سنگینی بارها و سرعت کم باعث شده بود تعادلمان روی دوچرخه بسیار کم شود و باریکی جاده ها در این وضعیت بسیار خطرناک بود.
تصمیم گرفتیم برای امنیت بیشتر پیاده شویم و دوچرخه ها را هل بدهیم، اما یک مشکل جالب و جدید داشتیم. به علت رطوبت زیاد روی سطح سنگی پیاده رو لایه ای از جلبگهای سبز رنگ ایجاد شده بود و اصلا نمی توانستیم روی آنها راه برویم. بعد چند متری دوباره تصمیم گرفتیم سوار شویم و با احتیاط و صبر بیشتری رکاب بزنیم.
صد در صد لذت پایین آمدن از سرازیری آن سوی کوه را حاضر نبودبم با هیچ چیز دیگری عوض کنیم. بعد از سرازیر شدن هنگامیکه از تونل دوم خارج شدیم، منظره ای زیبا در سمت راستمان نمودار شد. نمایی مه آلود از قله زیبای فوجی یاما. خوش شانس بودیم که در مدت کوتاهی که بارش باران سبکتر شده بود بتوانیم قسمتهایی از کوه را که از میان ابرها خارج شده بود ببینیم.
سرازیری 10-11 کیلومتری تا شهر فوجی خستگی و خیسی را از یادمان برد اما به محض رسیدن به شهر غم عجیبی وجودمان را فرا گرفت. تصور می کردیم مناظر زیبایی را از طبیعت و کوه فوجی ببینیم، اما تنها سایه ای از کوه بلند در لابلای دودکشهای کارخانه ها و سیم و کابلهای قطارها دیده می شد. رنگ خاکستری دیوارهای بلند کارخانه ها هم همچون پتکی بر سرمان بود. مناظری بسیار زشت و ناراحت کننده.
تصور دیگری از ژاپن و طبیعت آن داشتیم که در این مدت اصلا آن گونه نیست. تقریبا بجز چند کیلومتری که در مسیر کوهستانی بودیم، تمام مسیر پر بوده از ماشین، قطار و ساختمان و جمعیت و هر از چند گاهی درختچه ای که از حیاط خانه ای دیده می شود.
البته هنوز برای قضاوت زود است، شاید هم ما جاده مناسبی را انتخاب نکرده باشیم ( با توجه به اینکه اکثر دوستان و دوچرخه سوران همین جاده را پیشنهاد کرده اند)
شاید هم دیدن زیبایی ها طبیعی کشورهای دیگر کمی پر توقعمان کرده و باید مدتی را در ژاپن رکاب بزنیم تا بتوانیم زیبایی های آنرا درک کنیم.
نسیم می گه اگه همین قدر دیگه صبر کنیم صبح شده !!!
در طول این سفر معمولا بعد از شرایط سخت و روزهای دشوار یک معجزه اتفاق می افتد، منتظریم ...

Atami - Hotel
Atami - Mishima
Atami - Mishima
Atami - Mishima

Atami - Mishima
Atami - Mishima
Atami - Mishima
Fuji



Fuji
Fuji - Mcdonalds


Leaving Tokyo to Hiroshima



I am writing this text while we are in a 24 hours Mc Donald’s resturant waiting for the heavy rain to stop. As you know we are in Japan. After having 6 days stop in Tokyo, on September 17th we left this crowded city toward East.
Traveling by bicycle in Asian countries is so exiting and somehow challenging. Specially in Japan where you should drive on the other side of the roads. There is no strict rule for bikers. They pass the red traficc lights and ride in every part of the road as they wish. Imagine yesterday we rode 70 Kilometers just in sidewalk which was so bumpy, full of pedestrians and a lot of traffic lights. Actually here in Japan bike pad means sidewalk. The roads are not safe enough for riding bikes. There is no shoulder, but at least the cars and trucks are very smaller than cars in North America

Normally, people are required to ride their bicycles on the pavement, but some ride on the sidewalk. Recently, a lot of accidents occurred in the cities between people and bicycles. When you walk on the sidewalk, please be careful of bicycles!

Any ways, here in Japan people are so nice, friendly and polite. They never disrespect you. We have a sign in front of our handle bar bags which says Cycling around the world for peace and environmental conservation in Japanese, so any time people read the sign they come to us to talk, mostly in Japanese. We don’t understand the words they say. They try a lot to say some few words in English, but when they can’t they just shake hands and give us so positive energy by their nice smiles. "Arigato!" Arigato means thank you in Japanese. They are really peace loving people.

Yesterday the weather was so hot and humid. It gets dark at 6:00 pm, after passing Yokohama we stopped in Fujisawa to eat dinner and find a place to camp. Hardly Nasim ate her Japanese dinner. The entire menu is in Japanese and you can choose your food just by looking at their pictures. Sometimes we have to order another food or try to eat the food that we have ordered, even if we don’ like it.
We asked to camp in parking of the restaurant, but they didn’t accept, so kept going until we found a Shinto temple. In front of the temple there was a dry-cleaning. We asked the owner to let us camp in front of the temple. They allowed us very friendly. we showed them the paper that we have made it in Japanese words and it says:
Our name is Nasim and Jafar and we are from Iran. We are traveling around the world for peace and environmental conservation by bike as bed down in open fields. Now we are finding appropriate site for camping in this neighborhood, even for overnight. Could you tell where it is? We will never leave trash and never make a bonfire. Your cooperation is greatly appreciated.

We recommend it for every bikers. You don’t have to talk and they can get what you say. The first night on the road was so bad. We found a place, but the entire night was very noisy. The cars passed so fast and made terrible noise. We couldn’t sleep well. In the morning right after sunshine it started to rain very heavily. We just packed up everything and wait, wait, wait for hours and hours to start riding our bikes. It’s 12 at noon and we are still waiting for the rain to get lighter. Hopefully it will stop. It's the best time to write for our friends

در حالی این گزارش رو تایپ می کنیم که در یکی از رستوارانهای 24 ساعته مکدونالد، جلوی یک پنجره بزرگ شیشه ای نشسته ایم و به باراش سیل آسای باران نگاه می کنیم. تقریبا همه لباسها و وسایلمان خیس آب است.
روز گذشته (چهارشنبه 17 سپتامبر 2008) بعد از توقفی 5-6 روزه شهر شلوغ و پر جمعیت توکیو را به سمت جنوب و غرب (شهرهای یوکوهاما و اوساکا) ترک کردیم.
هوا به شدت گرم و شرجی بود و بعد از حدود 6 ساعت فقط توانسته بودیم 75 کلیومتر رکاب بزنیم و آنهم به این خاطر که مجبور بودیم از پیاده رو حرکت کنیم. 75 کلیومتر دوچرخه سواری در پیاده رو!!!!
در توکیو و چند شهری که از آن رد شدیم به علت باریکی خیابانها و جاده ها، هیچ شانه ای در کنار وجود ندارد چه برسد به مسیر مخصوص دوچرخه و تمامی دوچرخه سواران می توانند و موظفند که برای تردد از پیاده رو استفاده کنند و این در حالی است که پیاده رو مملو از جمعیت می باشد.
حسابی خسته شده بودیم، ترمزهای متوالی برای چراغ قرمزها و پیاده ها و سئوال و جواب در سر هر چهار راه و دوراهی برای پیدا کردن مسیر درست، گرمای شدید هم مزید علت. حدود ساعت 6 بعد از ظهر شده بود و هوا تقریبا تاریک!!!
به دنبال جایی برای خواب می گشتیم. به یک رستوران 24 ساعته ژاپنی مراجعه کردیم تا پس از خوردن کمی غذا از آنها بخواهیم که در پارکینگ رستوران چادر بزنیم.
تشخیص مزه و نوع غذا از روی عکس آنها کمی سخت است و این مشکلی است که در اکثر جاها داریم، بجز زبان ژاپنی روی غذا ها و بسته ها نوشته دیگری وجود ندارد و باید از روی عکس آنها تشخیص داد که داخل آنها چیست! معمولا هم تصاویر خیلی زیبا تر و خوشمزه تر از واقعیت آنهاست.
با تشخیص اشتباه مجبور هستیم دوباره سفارش بدهیم، غذاهای ژاپنی خوشمزه هستند اما باور کنید بعضی از آنها طوری است که هرچقدر بخواهیم تحمل کنیم و آنرا بخوریم، باز هم نمی شود. انواع موجودات دریایی با سسهای عجیب و غریب.
اجازه چادر زدن در پارکینگ را ندادند و دوباره راهی شدیم و چند کیلومتر جلوتر به یک معبد رسیدیم که مکان زیبایی برای استراحت به نظر می رسید. یک مغازه کوچک خشکشویی در آن نزدیکی بود، به آنجا مراجعه کردیم تا ببینیم می شود در معبد خوابید و یا اشکال دارد! دوباره ماجراجویی شروع شد و باید تجربه کنیم تا شرایط و قوانین رو به خوبی یاد بگیریم. هر کشور قوانین مخصوص به خود را دارد و مخصوصا کشورهای آسیایی که لحظه به لحظه سفر در آنها هیجان انگیز و جالب است.
چند روز پیش به پیشنهاد یک سایت دوچرخه سواری ژاپنی متنی را آماده کرده بویم که در آن نوشته شده بود : "ما یک زوج ایرانی هستیم و در حال دوچرخه سواری دور دنیا، قصد داریم امشب را در این مکان چادر بزنیم. فقط 1 شب و قول می دهیم که زباله ای نریزیم و آتش روشن نکنیم و ..."
این متن را که به ژاپنی نوشته شده بود، نشان صاحب مغازه دادیم و خانم مغازه دار بعد از چند دقیقه مشورت با همسرش اجازه داد. کلی با ما صحبت کردند اما ما چیزی متوجه نمی شدیم و نهایتها با شنیدن کلمه "OK - OK" فهمیدیم "OK" است.
تو تاریکی چادر زدیم و اوان خانم و آقا چند باری بیرون آمدند تا ببینند چه کار می کنیم و هی می گفتند "OK - OK". قبل از خواب گفتیم کمی از آنها آب بگیریم تا شب تشنه نمانیم. بعد از کلی بالا و پایین پریدن ، آقا با یک بطری آب برنج یا چای خنک برگشت. نوشیدینی خنک و خوبی بود اما ما آب می خواستیم.
بعد از چند دقیقه دوباره آمادند اما اینبار با یک بطری بزرگ آب خنک، گویا تازه متوجه شده بودند ما چی می خواهیم.
اصلا شب خوبی نداشتیم، تقریبا نتوانستیم دقیقه ای هم بخوابیم. گرمای شدید و شرجی و عدم وزش باد و صدای ماشین و موتور که تا صبح قطع نشد و ما هم در یکی دو متری خیابان اصلی خوابیده بود.
حدود ساعت 5 صبح بود که بارش باران شروع شد. خوش شانس بودیم که تا قبل از بارش شدید توانستیم وسایل را جمع کنیم. در کمتر از چند دقیقه جایی که خوابیده بودیم تبدیل به یک دریاچه شد. چند ساعتی را در جلوی معبد و روی پله ها نشستیم اما انگار این باران حالا حالا ها ادامه دارد. شروع به حرکت کردیم اما اصلا امکان رکاب زدن وجود ندارد، به این رستوران رسیدیم و در حالیکه هنوز باران با همان شدن ادامه دارد، سعی در حفظ کردن کلماتی مانند : آب، دستشویی، چادر و ... به زبان ژاپنی داریم.
اگر هر روز باران می بارید و ما را مجبور به ایستادن در مکانی می کرد، چقدر زمان داشتیم تا خاطراتمان را بنویسیم!!!

Tokyo
City of Atami
Wedding
Nasim and
Japanese food

Japanese cuisine
11 - 7
Fujisawa
camp in Fujisawa

Pancakes in Iran



مطالب زیر بخشی از خاطرات مربوط به بازدید از شهر اسپوکن در ایالات متحده آمریکا می باشد:

This part belongs to visiting Spokane in United States of America:
About 10 months ago we received an email from an Iranian-American friend who lives in the US. It was an invitation to visit the city of Spokane in Washington State. Later this email changed our plan in the US and helped a lot of children and people to listen to the stories of a journey for peace.
By the time we were in Toronto (Canada), working on our American visas, Shahrokh sent us 3 invitations from the environmental and peace organizations in Spokane. The invitations helped us a lot to get our visas. Right after entering to the US we decided to change our route and attempted to go and visit this city. Shahrokh had mentioned that he and his friends have been inspired by what we are doing and they are going to do the same thing in Iran on November 2008.
Shahrokh, Tom, Pam, Zak, Jon and his son, Courtney and Makena are the delegation who are going to Iran, ride for peace and plant a tree by the first tree we planted in Tehran. That was awesome
Jafar: “why not? Let’s go there and visit these wonderful people”
The story began. We went to Spokane and planted a very nice Kentucky coffee tree at Polly Judd Park where Tom and Pam were making pancakes for every one who came to this ceremony.
Serving pancakes in park. This is what Tom, Pam and their son Zak are doing every other week to make new friends. They are also going to Iran and serve pancakes in park to make new Iranian friends. That’s wonderful. People in Iran would love it. When they go there and do what they want to do not only we will have pancakes but also we will have another peace tree which our American brothers and sisters are going to plant.
Any way, we rode our bikes from Manito park to Polly Judd with a group of local bikers who were informed by a nice article about our journey on the Spokesman newspaper (Goodwill tour was the name of this article), so every body knew that we are in he city and these generous people started to offer us every thing that they could do
When we were planting our 34th tree, Nancy Mackerrow joined us for the ceremony. Nancy is a Spokane native who is on her mission to plant trees after her daughter Susie Stephens was killed in a cross walk by a city bus. Nancy began planting trees in parks all over the city. Now she was here with us. Together Nanci, Jafar and I dedicated a tree to the “Susie forest” and for peace. We named this tree “Pancake” in honor of the breakfast Tom and Pam were served after the dedication.
We had a presentation at community building for public. A lot of people showed up. In fact it was the first time that we had these many people who came to listen to our message and stories. Very positive energy & a good support for us.

We were welcomed by every body in the city. Michele at North division Bicycle Shop spent a whole day to tune-up our bikes. Wanda offered a Reiki massage. Olga Louisa made us a very delicious pecan pie when she realized that this is our favorite American food. Ned made us a wonderful Italian food and much hospitality and…
We had also a special offer which made one of the exiting moments in our life. Hand gliding. Flying was in our dream and now this dream was going to become true. Dale, who was a coach of hand gliding, patiently spent a whole day to make this beautiful moment for us.
What a wonderful experience it was…
On the other hand, we had the busiest slide show and presentation schedule we have ever had. (Visiting schools and universities). We had also a presentation at the city hall on the Mayor and city councillers weekly meeting.
Here is the list of schools we visited:
Spokane Falls Community College
Spokane Valley High School
Lewis and Clark High School
Shadle Park High School
Jefferson Elementary School
Montessori Elementary School

We shared our stories and told them how similar they are to the kids and students in Iran. They signed our banner. They gave us so much love and joy. They drew a lot of nice paintings for peace, love and for having a green planet.
They are the best teachers in the world. Our dearest children in Spokane, you touched our hearts so much. We never forget your lovely smiles.

Dear Shahrokh thank you so much for your time and sharing your lovely friends with us. You know and every body knows that this is not every thing about our visit. Spokane will have a special chapter in our book

تقریبا 9 ماه پیش از یک دوست ایرانی به نام شاهرخ ایمیلی دریافت کردیم. دعوت به شهر اسپوکن در ایالت
واشنگتن. روزهایی که در شهر تورنتو (کانادا) برای ویزای آمریکا اقدام کرده بودیم، شاهرخ با ارسال 3 دعوت نامه از مراکز مختلف فعال صلح و حفظ محیط زیست کمک بزرگی کرده و آنها رو ظرف 1 روز برای ما به شهر تورنتو ارسال کرد. در ابتدا شهر اسپوکن در مسیر حرکت ما نبود، اما متوجه شدیم که شاهرخ قصد دارد در پاییز امسال گروهی از دوچرخه سواران آمریکایی شهر را به ایران ببرد و در آنجا درخت بکارند و در این میان فیلم مستندی تهیه شود. فیلم مستند پن کیک در ایران با ورود ما به شهر اسپوکن کلید خورد. داستانها و تجربه های سفر در اسپوکن بسیار تکان دهنده، زیاد و مفید هستند. مطلبی که می خوانید درصد خیلی کمی از سفرنامه یک هفته ای ماست. در شهری که زیباترین و پربارترین بخش کارهای فرهنگی ما در طول این مدت را به خود اختصاص داده. ممنون از تمامی تلاشهای دلسوزانه شاهرخ عزیر

5 سال پیش شخصی به نام تام Dutchman Tom در پارک کنار منزل شروع به پختن پن کیک می کند. (پن کیک: نوعی پودر که با آب مخلوط شده و بعد از تهیه آنرا با سیروپ که نوعی شیره درخت است همراه با سوسیس یا بیکن و قهوه برای صبحانه سرو می شود). او این کار را در صبح روز یک شنبه به صورت یک هفته در میان و به مدت 5 سال به صورت مداوم انجام می دهد و در این میان به خانه همسایه ها رفته و از آنها دعوت می کند تا برای خوردن صبحانه به پارک بیایند. حال بعد از این مدت طولانی تعداد کسانی که صبح های یک شنبه برای جشن پن کیک به پارک Polly Judd می آیند صدها نفر شده.
تام بر این عقیده است که نمی بایست منتظر ایستاد تا کسی بیاید و ما را با هم آشتی دهد، ما هر کداممان به نوبه خود می بایست شروع به حرکت کنیم، حتی کارهایی بسیار ساده و روزمره برای رسیدن به دنیایی سراسر صلح و آرامش.
ترکیب ایده های کاشت درخت و پن کیک با یکدیگر هسته اصلی سناریوی فیلم مستند را ایجاد کرده است.
سناریو فیلم به این شکل می باشد که ما (جعفر و نسیم) همراه با دوچرخه هایمان به شهر می رسیم و همراه با گروهی از دوچرخه سوران شهر که به استقبالمان آمده اند به سمت پارک Polly Judd حرکت می کنیم و در آنجا تام همراه با همسرش و دیگر همسایه ها که برای جشن پن کیک جمع شده اند صبحانه می خوریم و نهایتا درخت صلحی با کمک همه در پارک می کاریم.
چند ماه بعد نیز گروه آمریکایی شامل (Tom ، Pam و Zak، فرزنده 7 ساله آنها - Jon Snyder و پسرش) همراه با دوچرخه ها و لوازم مخصوص و مواد اولیه پن کیک به ایران می روند و در پارک خانه هنرمندان ایران شروع به پخت پن کیک کرده و دوستان ایرانی را دعوت به صبحانه می کنند و در انتهای مراسم نیز درخت صلحی در کنار درخت اول از پروژه دوچرخه سواری دور دنیا برای صلح و حفظ طبیعت می کارند.
گروه بیشتر سعی می کنند به جای اقامت در هتل در خانه ایرانی ها باشند تا بتوانند از نزدیک فرهنگ و سنن آنها را درک کنند.
کوچکترهای گروه سعی خواهند کرد به چندین مدرسه سر بزنند و با دانش آموزان هم سن و سال خود از نزدیک آشنا شوند و نقاشی های همکلاسی ها خود از آمریکا را به آنها هدیه کنند.
سناریوی بسیار جالب و تاثیر گذاری است و امیدواریم که با موفقیت به پایان برسد و در همین جا از تمام دوستان خواستاریم که برای انجام این پروژه 2 هفته ای به دوستان آمریکایی ما کمک کنند. (جزییات برنامه حتما در سایت درج خواهد شد).

شاهرخ برای اینکه بتواند بهتر برنامه ریزی کند، یک هفته ای را مرخصی گرفت و همراه ما برای انجام کارهای فرهنگی به مدارس می آمد. در این شهر مهمترین و بزرگترین برنامه اسلاید شو را داشتیم، که عبارت بودند از :
اسلاید شو و پخش عکس و فیلم در مورد ایران و سفر صلح سبز در کلاس ها و آمفی تئاتر های کالج و مدارس:
کالج Spokane Falls Community College
دبیرستان Spokane Valley High School
دبیرستان Lewis and Clark High School
دبیرستان Shadle Park High Scholl
دبستان Jefferson Elementary School
مهد کودک Montessori Elementary School
اسلاید شو اصلی و همگانی در ساختمان Community Building شهر اجرا شد. جمعیت قابل توجهی با اشتیاق زیاد در این برنامه حضور پیدا کردند که واقعا باور نکردنی بود. یکی از این افراد که با حضور عاشقانه و گرم خود به ما انرژی زیادی بخشید مردی بود که حدود 35 سال پیش به ایران سفر کرده و قله زیبای دماوند را صعود کرده بود. این دوست عزیز گواهی و حکم صعود به قله دماوند خود را با شور و هیجان خاصی به ما نشان داد و از تجربیات زیبای خود برای همه تعریف می کرد.

چندین اسلاید شو و پخش فیلم در منازل و مجالس خصوصی تر نیز داشتیم. و اما در روز دوشنبه 22 اردیبهشت (April 12th) هم با هماهنگی های انجام شده موفق شدیم به جلسه شورای شهر اسپوکن رفته و 3 دقیقه از وقت یکی از کنسولهای مجلس آقای Richard Rush به ما اختصاص داده شد تا پیام خود را به مسئولین و نمایندگان شهر اعلام کنیم.

از روز اول ورود به شهر مورد لطف دوستان قرار گرفتیم، مایکل از فروشگاه North Division یک روز کامل و به صورت داوطلبانه و رایگان دوچرخه هایمان را سرویس و روغنکاری کرد.
یک روز هم برای ما برنامه پرواز با کایت ترتیب دادند. تجربه بسیار جالب و هیجان انگیزی بود، که البته فقط نسیم موفق به لمس آن شد و وقتی نوبت من (جعفر) شد، باد از حرکت ایستاد و موفق به پرواز نشدم !
چند روز قبل از ورود ما هم در صفحه اول روزنامه اصلی شهر (The Spokesman-Review Newspaper) به نام Goodwill Tour (سفری با نیت خیر)، عکس و مقاله ای بسیار زیبا و مثبت از این حرکت چاپ شده بود و علاقمندان را دعوت به کاشت درخت و دوچرخه سواری در شهر کرده بود. متن روزنامه به قدری زیبا و تکان دهنده بود که کلیه مردم شهر را تحت تاثیر قرار داده بود به طوری که در طول یک هفته اقامت و بعد از آن نیز تا شعاع 100 کیلونتری شهر مردم بسیار زیادی ما را شناخته و ما را مورد لطف و محبت خود قرار می دادند
در روز یک شنبه 22 اردیبهشت (April 10th) جمعیت قابل توجی همراه با دوچرخه هایشان به پارک Manito آمده بودند و از آنجا تا محل کاشت درخت در پارک Polly Judd را هم رکاب شدیم.
زمانیکه به پارک رسیدیم، جمعیت بیشتری در آنجا منتظر ما بودند. پارک مملو از جمعیت بود. گروهی پنکیک می پختند و گروهی وسایل صبحانه و کافه را آمده می کردند. بعد از چند لحظه هم،همراه با هم درخت 34 ام در گوشه ای از پارک و به امید جهانی سرشار از صلح و آرامش کاشته شد.
دوستان از برنامه های سفرشان در ایران صحبت کردند و امیدوار بودند که با کمک و حمایت سایرین این حرکت به نتیجه مطلوب برسد و نهایتا نام پن کیک برای این درخت انتخاب شد.
در مراسم کاشت درخت، خانم نانسی مادر سوزی استفن نیز حضور داشت و اولین تل خاک را بر روی ریشه های درخت ریخت. سوزی که همانند ما در حال دوچرخه سواری دور دنیا بوده، چندی پیش در آمریکای جنوبی در یک سانحه تصادف با اتوبوس جانش را از دست داده بود و مادرش به یاد و خاطره او شروع به کاشت درخت کرده بود و این درخت، 75 مین آن بود.
نانسی برگه های کاغذ کوچکی را بین مردم پخش کرد تا برای دخترش آرزویی کنند و بر روی آن برگه ها بنویسند تا بر شاخه های لخت درخت نصب شود. صحنه های بسیار تکان دهنده ای بود و هر کس سعی می کرد به نحوی اشکهایش را پاک کند اما .....

Manito Park
Manito Park
Tree Planting
Making Wish

34Th Peace Tree
North Division Bike Shop
34Th Peace Tree
Pancakes in Park

Community Biulding
Spokane Valley High School
Lewis & Clark High School
Lewis & Clark High School

Lewis & Clark High School
Jefferson Elementary School
Shadle Park High School
Shadle Park High School

Spokane City Hall
Jefferson Elementary School
Jefferson Elementary School
Jefferson Elementary School

Spring
Spring
Love
Montessori Elementary School

Spokane Falls Community College
Hand Gliding
Nasim is Flying
Nasim is Flying

Shahrokh
Polly Judd Park
Peace Banner
Community

Wishing World Peace
Love
Lovely Smile
Wishes for Susie

Jafar and Dale
Peace Messages
Peace Messages
Pecan Pie

The Spokesman-Review Newspaper

We are in Tokyo - Japan

Japan Air line
Japan Air line
Japan Air line
Japan Air line

Japanese coins
Tokyo
Tokyo
Mayer of Minato

NHK-Radio Japan
Tokyo
Tokyo
Tokyo

خانه کوچک ما !

These are all the gears and all the stuff that we carry on our bikes for 2 years. It’s unbelievable even for us.
The peace banner is getting full of signatures. It’s so lovely to carry these many peace messages with us all around the world
Our dearest friends, your impression and memory will be with us forever
In Peace, Nasim and Jafar - September 2008

روزهای آخر اقامت در ونکوور است و با انرژی و اشتیاقی خاص آماده آغاز مرحله جدیدی از سفر می شویم.آسیا!
بعد از آماده شدن ویزای ژاپن (بعد از کلی دردسر)، سفارت کره به راحتی و بدون هیچ سئوال و جوابی برایمان 3 ماه ویزای توریستی صادر کرد.
در مدتی که در کانادا و شهر ونکورر بودیم، موفق به انجام برخی از کارهای عقب افتاده شدیم و توانستیم قسمتهایی از طبیعت زیبای این منطقه را ببینیم و تا چند روز آینده (9 سپتامبر 2008) به سمت توکیو پرواز خواهیم نمود.
هیجان خاصی داریم، سفر به سرزمین آفتاب تابان، تکنولوژی، سنت، نظم،سوشی، اوشین و ...
امیدواریم که بتوانیم مسیر بین توکیو-هیروشیما را رکاب بزنیم و بعد از کاشت درخت در آن شهرها وارد کشور کره شویم.
قبل از پرواز اکثر وسایل را کناری چیدیم تا مرتب کنیم، موضوع جالبی بود برای عکاسی! کل کوله بار سفر ۲ ساله به دور دنیا.

RMC4peace
RMC4peace 
RMC4peace
RMC4peace

Critical Mass in Vancouver

On Friday 29th of August we experienced a really interesting event in Vancouver, Canada. It was unbelievable to ride with thousands of bikers at Critical Mass

Critical Mass is a bicycling event typically held on the last Friday of every month in cities around the world. While the ride was originally founded with the idea of drawing attention to how unfriendly the city was to bicyclists, the leaderless structure of Critical Mass makes it impossible to assign it any one specific goal. In fact, the purpose of Critical Mass is not formalized beyond the direct action of meeting at a set location and time and traveling as a group through city or town streets. The first ride took place on Friday, September 25, 1992 at 6 pm in San Francisco (Source: wikipedia)

We met on 6:00 pm in front of Art Gallery and rode our bikes all together in the city. It was so nice to see our friends at Global Agents for Change again (Natalie, Mark, Emma, Isaac, Emily, Adam and Behnoosh). Most of the bikers had dressed up with colorful and interesting cloths. The best time for Jafar to take new pictures

Please click here, to see more pictures : http://picasaweb.google.com/edrisi.jafar/CRITICALMASS

در آخرین جمعه هر ماه، شهرهای بزرگ آمریکای شمالی شاهد حرکتی بزرگ و جالب توسط دوچرخه سواران می باشند. صدها و هزراها دوچرخه سوار، بدون اینکه از قبل برنامه ریزی کرده باشند و حتی مسیر حرکتی را برای خود انتخاب کنند، در یکی از میدانهای اصلی شهر دور هم جمع می شوند تا ساعتی را در کنار یکدیگر دوچرخه سواری کنند. گویا هدف اصلی این حرکت در سالهای قبل نوعی اعتراض به نحوه برخورد با دوچرخه و دوچرخه سوار بوده و خواستار این بوده اند که قوانین رانندگی و مسیرهای مخصوصی برای آنها ایجاد شود تا بتوانند در امنیت بیشتری رکاب بزنند. اولین برنامه در روز جمعه 2 سپتامبر 1992 ساعت 6 بعد از ظهر در شهر سنفرانسیسکو اجرا شده است.
حالا بعد از گذشت سالها این حرکت بسیار بزرگتر و زیباتر شده است و در بخشهایی تبدیل به یکی از جاذبه های توریستی آن شهر. برای مثال در سنفرانسیسکو یکی از بزرگترین آنها وجود دارد.
در روز جمعه 29 اگست ما نیز همراه با جمعی از دوستان Global agents for change در شهر ونکوور به گروه بزرگ دوچرخه سواران پیوستیم و مدت 2-3 ساعت در شهر رکاب زدیم.
خیلی ها هم با پوشیدن لباسهای جالب و یا همراه داشتن دوچرخه هایی عجیب جلوه خاصی به این حرکت داده بودند و در بین آنها یک عروس و داماد هم وجود داشت و برای امنیت مردم و دوچرخه سواران، این برنامه با حمایت و پوشش کامل توسط پلیس ونکوور به انجام رسید.
به علت ازدیاد جمعیت خیابانهای اصلی شهر مسدود شده بود و احتمالا بسیاری از راننده ها حسابی عصبانی شده بودند که می بایست در پشت ترافیک سنگین حرکت کنند، اما شاید در این مدت به این فکر بیافتاند که اگر در شهر مسیرهای مخصوص دوچرخه سواری وجود داشت هرگز چنین اتفاقی پیش نمی آمد.

تصاویر بیشتر از این حرکت را در آدرس زیر ببینید :
http://picasaweb.google.com/edrisi.jafar/CRITICALMASS

Critical Mass
Critical Mass 
Critical Mass
Critical Mass

Critical Mass
Critical Mass
Critical Mass
Critical Mass

Heading Asia



Our Dearest friends and travel mates at all over the world
We want to thank you for all your effort to help us to solve our visa problem
Last week when we updated our blog and asked for contribution to get Japanese visa, we received a lot of feed backs and emails from many nice friends who were ready to help us. Today we are so happy and exited and the good news is getting Japan visa. We really appreciate your assistance and kindness, so on September 9th we will fly to Tokyo. Here is all the information about our flight

Japan Airlines Flight 017 Economy
From: Vancouver Int'l Airport
12:45 pm, Tuesday, September 09
TERMINAL M
To: Tokyo Narita Airport
2:30 pm, Wednesday, September 10
TERMINAL 2
Duration: 9 hours and 45 minutes

During our stop in Vancouver, Canada we did different kinds of activities. The first one was planting our 47th peace tree at Lafarge Lake in Coquitlam. We named this tree Global Citizen. More than 100 people welcomed us to the city. It was really nice and touching ceremony. We were so exited to meet this many people who were inspired by our mission. We also had a presentation at SFU Harbour center on August 22nd which happened by the help and effort of dear friends at Café Radio and SFU Persian Club
During these days we have received a lot of hosting offercas. As we had mentioned before, that is the best part of our journey to make new friends
Climbing the Grouse Mountain (North Vancouver) and also hiking to get Garibaldi Lake the beautiful lake at Garibaldi Provincial Park were also the other wonderful experiences for us
We hope you enjoy seeing the pictures

چند وقتی بود احساس می کردیم که دیگر از یادها رفته ایم و دیگر حرکت ما برای کسی جالب به نظر نمی رسه. آمار بازدید سایت هم روز به روز کمتر می شد. اما ...
وقتی حدودا یک هفته پیش اعلام کردیم که به علت نداشتن دعوت نامه، برای گرفتن ویزای ژاپن دچار مشکل شده ایم، تازه فهمیدیم که وب لاگ و وب سایتمان چقدر بازدید کننده دارد.
نه تنها از یادها نرفته ایم، بلکه دوستان بسیاری هم پیدا کرده ایم.
در عرض چندین روز ایمیلها و پیام های مختلفی از سراسر جهان به دستمان می رسید که به نحوی سعی در رفع مشکل داشتند و دوستان و آشنایانشان در ژاپن را به ما معرفی می کردند.
پروژه دوچرخه سواری دور دنیا، حرکت انسانهای شریفی است که به صلح و حفظ طبیعت می اندیشند و قطعا بدون کمک و حمایت تک تک آنها قابل اجرا نبده است.
از تلاش کلیه دوستان بسیار سپاسگذاریم.
در مدت اقامت در ونکوور، موفق به کاشت درخت 47 ام در پارک Lafarge Lake و کوهپیمایی در Grouse Mountain و Garibaldi Lake شدیم. در روز 22 اگست 2008 نیز در سالن Harbour center دانشگاه SFU برنامه اسلاید شو با حضور دوستان ایرانی و کانادایی اجرا شد.
از اولین روزهای ورود به ونکوور، دوستان ایرانی به ما بسیار لطف داشته و با حمایتهای همه جانبه خود ادامه حرکت را برایمان میسر نموده اند که جا دارد از لطف و تلاش آنها کمال تشکر را داشته باشیم.

Vancouver Aquarium
Lynn Canyon Suspension Bridge
SFU
Deep Cove Lake

SFU
Garibaldi lake
Garibaldi lake
Grouse Mountain

Grouse Mountain
Grouse Mountain
Grouse Mountain
Grouse Mountain

Lynn Canyon Suspension Bridge
new friends
Vancouver Aquarium
Vancouver Aquarium

SFU
Garibaldi lake
Garibaldi lake
Grouse Mountain

Grouse Mountain
Grouse Mountain
Grouse Mountain
Grouse Mountain

47th tree
47th tree
SFU
SFU

Cafe Rdio
Deep Cove Lake