پنج شنبه 7 فروردین 1387( 27 مارچ 2008)لوازم اضافی را در گینزویل رها کردیم تا سبکتر باشیم و قصد داشتیم مسیر 2 روزه را یک روزه طی کنیم. هوا بسیار گرم بود (بیش از 100 درجه فارنهایت) به طوریکه در میانه های راه نسیم دچار گرما زدگی شد و مجبور بودیم استراحت بیشتری داشته باشیم. در همین اوضاع Eric راننده اتوموبیلی که در حال جابجا کردن کارگران در جاده بود، کنار زد و زمانیکه متوجه شد دچار گرمازدگی شدیم به ما یک بطری شربت (چیزی شبیه شربت آبلیمو) بسیار خنک داد و با خوردن این شربت حال و احوالمان بسیار بهتر شد و نهایتها توانستیم به دیتونا بیچ برسیم. طی مسیری حدود 170 کیلومتر در یک روز بسیار گرم و آفتابی بیسیار خسته کننده و آزار دهنده بود.
پس از شرکت در مراسم سال نو و آشنایی با دوستان جدید با کمک دوستان خوب در این شهر؛ اکبر، فهیمه و کاوه مجددا به سمت شهر گینزویل حرکت کردیم.
در مدتی که در این شهر اقامت داشتیم موفق شدیم از یکی از معروفترین سواحل آمریکا "ساحل دیتونا بیچ" دیدن کنیم. معروفیت این ساحل به این خاطر است که توریستها می توانند با اتومبیلهای شخصی خود در ساحل رانندگی و پارک کنند و همانجا حمام آفتاب بگیرند.
در این مراسم با هلن و فرشید از شهر اورلندو و آقای بیداریان از شهر تمپا آشنا شدیم و از ما خواستند که برای کاشت درخت و اسلاید شو به شهر آنها هم برویم. در ابتدا چنین تصمیمی نداشتیم به همین خاطر مجددا به گینزویل برگشتیم.
چهارشنبه 14 فروردین 1387 (2 آوریل 2008)بعد از کلی صحبت و فکر کردن تصمیم گرفتیم به سمت شهر اورلندو حرکت کنیم. حس اینکه شاید هیچ وقت چنین موقعیتی پیش نیاید تا بتوانیم به شهرهای مختلف سفر کنیم باعث می شود که بارها برنامه را تغییر دهیم.
با دوستان جدید در شهر اورلندو تماس گرفتیم تا برای کاشت درخت و اسلاید شو اقدام کنند و این عزیزان نیز به حق و با کمک سایر هموطنان ایرانی سنگ تمام گذاشتند.
در این مدت دیگر نه تنها خبری از سرما نیست، بلکه هوای بسیار گرم باعث کندی حرکت شده است. جالبه آدمی تحمل هیچ چیزی را ندارد، نه سرما، نه گرما، نه گرسنگی، نه ....
در مدت اقامت در شهر اورلندو موفق به بازدید ازMagic Kingdom از مجموعه پارکهای Disney World شدیم.
جمعه 16 فروردین 1387 (4 آوریل 2008)از زمان ورود به شهر اورلندو، تمامی دوستان سعی در برنامه ریزی برای اسلاید شو داشتند و نهایتها در روز جمعه و در یکی از سالنهای هتل Sheridan که به صورت رایگان در اختیار این برنامه قرار گرفته بود، برنامه اسلاید شو و گزارش برنامه سفر و معرفی ایران انجام شد.
در این شب از طرف آقا تقی (رستوران نیویورک دیلی) یک ساندویچ 2 متری هدیه شد.
دوشنبه 19 فروردین 1387 (7 آوریل 2008)
با تلاشهای فراوان هلن و فرشید و سایر دوستان ایرانی و با همکاری این عزیزان و مسئولین شهرکHunter’s Creek (آقایان John Mongoven و Roy Figg) موفق به کاشت درخت 33 در پارک Vista Park شدیم. این درخت که از خانواده Bird of Paradise می باشد، گلهای سفید رنگ بزرگی شبیه به یک پرنده دارد و به پیشنهاد فرشید اسم "پرنده صلح" برای این درخت انتخاب گردید.
پنچ شنبه 22 فروردین 1387 (10 آوریل 2008)قرار بود روز دوشنبه اورلندو را ترک کنیم اما مجددا مورد لطف دوستان قرار گرفتیم و از ما خواستند تا چند روز دیگر در این شهر بمانیم تا شاید بتوانیم اسلاید شویی برای سایرین نیز نمایش دهیم، پس ما هم ماندیم تا در روز پنچ شنبه در رستوران نیویورک دیلی گزارش برنامه دیگری داشته باشیم.
یک توضیح کوتاه در مورد اسلاید شو :
از زمان آغاز سفر سعی کردیم در هر مکان و برای هر گروه سنی در مورد صلح، طبیعت و معرفی ایران صحبت کنیم و فیلم و عکس نمایش دهیم. بسته به شرایط سنی و درجه علمی فیلم ها و تصاویر تغییر می کرد، اما متاسفانه در بعضی مواقع گیج کننده و شاید خواب آور بود. با کمک های فراوان دوست خوبمان خانم باربارا در ایالت جورجیا، تمامی فیلمها و تصاویر در یک فایل Powerpoint و به صورت منسجم تر تهیه شد.
این اسلاید شو با معرفی پرشیا، ایران و محصولات معروف آن آغاز می شود و نهایتها با معرفی تهران و طبیعت آن وارد داستان سفر می شود. چندین خاطره و سپس اهم فعالیتها و صحبت در مورد صلح و طبیعت. در این میان از زبان فارسی و نحوه نوشتن و خواندن، حافظ شیرازی،دماوند، انواع غذاهای ایرانی، فرهنگ، نحوه پوشش و... با نمایش عکس صحبت می شد.
به نظر ما یکی از مسائلی که باعث ایجاد جنگ می شود، عدم شناخت واقعی و حقایق در مورد سایرین و دیگر کشورها می باشد. ما سعی داریم با نمایش دادن زندگی روزمره و نحوه تفکر ایرانیان به سایرین نشان دهیم که ما تروریسم نیستیم و ما هم مثل خودشان به فرزندانمان عشق می ورزیم و برای پدران و مادرانمان احترام قائلیم.
بسیاری از مردم در این گوشه دنیا تصور می کنند که ما شتر سواریم و سر هر محله ای مردم با اسلحه ایستاده اند تا همدیگر را بکشند.
به هر حال با دیدن تصاویر واقعی از زندگی روزمره مردم ایران، دیگر در مورد جنگ با ما فکر نمی کنند و احتمالا در مورد سایر کشورهایی که تا کنون آنها را ندیده اند و فقط از طریق تلویزیون و مشاهده فیلمهای نادرست آن مکان ها را می شناسند، هم همین احساس را خواهند داشت و نهایتها می توان به این روش به صلح جهانی رسید.
در انتهای برنامه اسلاید شو نیز سعی می کنیم با فروش عکسهایی که در مسیر حرکت گرفته ایم، بخشی از مخارج سفر را تامین کنیم. و گاها دوستان به ما بسیار لطف داشته و چندین برابر قیمت اصلی عکس، آنرا خریداری می کنند.
جمعه 23 فروردین 1387 (11 آوریل 2008) دوباره به راه افتادیم و اینبار به سمت شرق ایالت فلوریدا و شهر تمپا. مطمئن بودیم که امروز آخرین روزی است که در قسمت شرق آمریکا رکاب می زنیم و شاید آخرین روزی که کلا در این کشور دوچرخه سواری می کنیم و ممکن است به سمت ژاپن و یا کانادا برویم.
احساس جالبی بود، ناراحت از اینکه نمی توانیم جلوتر برویم و خوشحال از اینکه بخش دیگری از سفر در حال اتمام است.
مسیر بسیار زیبا، خلوت و هوای خوب به خوشحالتر بودنمان کمک می کرد و نهایتها در انتهای روز به شهر رسیدیم و میهمان خانواده مهربان آقای بیداریان (لیندا و عباس) بودیم.
تلاش های فراوانی برای کاشت درخت توسط دوستان انجام شده بود اما متاسفانه زمان محدود و کم بود، حداقل یک هفته وقت لازم بود و تنها موفق به اجرای اسلاید شو شدیم که استقبال خوبی هم از آن شد و جمعیت قابل توجی از آن دیدن کرد.
این مراسم در روز شنبه و در محل رستوران میراژ (برادران مرادی) و با مقدمه بسیار زیبا و تاثیر گذار آقای دکتر ایرانمنش انجام شد.
در انتهای مراسم نیز موفق شدیم بیش از 30 عدد از عکسهایمان را بفروشیم و برای ادامه سفر امیدوارتر باشیم.
دیگر زمانی نداشتیم و می بایست سریعتر به گینزویل باز می گشتیم تا بعد از جمع کردن وسایل به طرف غرب و لوس آنجلس برویم.