Planting 13 peace trees in Japan


After 3 days stop in Kyoto on September 30th we left to Osaka. It was so exiting moment to meet a lot of new friends who joined to welcome us to start cycling from Kyoto to Osaka. Miss Ogawa and all the friends at Code Pink Japan, Mr. Shojo Umeda the president of WSFOsaka Organization, friends of Peace road cycling and other wonderful peace activists who participated with this beautiful welcoming ceremony joined us. As we mentioned before Code Pink Japan had arranged some events for us in Osaka and other cities. the first plan was cycling through Peace Road which starts from Kujo street in Kyoto and ends to Kujo street in Osaka, the road is about 50 kilometers
Kujo in Japanese means number 9. Number 9 for all the peace loving Japanese people who are familiar with the article 9 in Japanese constitution is very valuable and mean full

Article 9 of the Japanese constitution renounces war as a means of settling international disputes and prohibits the maintenance of armed forces and other war potential. Article 9 is an international oath declaring No to War. Now what peace organizations in Japan are doing is to work seriously on a global campaign. The Global Article 9 campaign to Abolish War encourags people and governments to adopt similar peace laws in every country, and work towards demilitarization and a culture of peace

Every year on May 10th (the day of constitution which is a national holiday in Japan) peace road cycling organization arranges a bike ride on the peace road (Kujo Kyoto to Kujo Osaka) with this message: “come and bike all together along the peace road on the day of constitution”. There was not 10th of May, but it was an honor for us to ride our bikes on the peace road with our new friends Takahashi Kazuyuki (the leader) and Yamaguchi Shinji the member of PRC Organization. It was the first time for us in Japan to ride on bike path which was very safe and pretty. Yamaguchi and Takahashi where full of positive energy and welcoming people. The riding time passed full of joy and love. Later we became very close friends. After getting to Osaka there was a welcome party and reception for us to present our mission. What was so interesting in this event was planting 8 trees. As you know in Japan there is not much free room and places to arrange tree planting, but Miss. Nobuyo Fujinaga had a wonderful idea. She had brought 8 beautiful Happiness Trees (Shivasae Noki). People who had came for the presentation got these 8 trees and each of them became responsible to take care of the trees. So this is another way of having trees and become a part of this green project. Here is the link to the geocities website about this event: http://www.geocities.jp/wsfosaka/iran.html

We spent 6 night in a Youth hostel (supported by Code Pink and WSFOsaka) and one night we where hosted by Miss. Junko Komori who was a Japanese teacher in Mongolia. Junko who is Hisae's close friend was really kind and hospitable. We had really nice time together. In the morning when wanted to leave Osaka to Hiroshima in a rainy day we planted some Tulip seeds 4 together. “When the spring comes and the flowers bloom, they will remind me of you. I am so happy to be a part of your mission” said Junko when she hugged Nasim warmly

While we were in Osaka and other cities around, we had the busiest schedule of tree planting and presentations in Japan. Hisae patiently supported us and helped us as the interpreter. We want to mention the places and people who we met in city of Osaka, Suita and Sakaie city
On October 1st we planted our 56th tree at Senshu Nursing Technical College in Sakae city. We named this tree Bist o Shesh (in Farsi means 26) in honor of the 26 students who participated with this ceremony. At the end of presentation and tree planting we joined them on their class which was the other new experience for us to see the young new nurses who are getting their lessons. Here is the link to the college website about our visit: http://www.senshu-kango.ac.jp/info24.html

On October 3rd we planted 3 beautiful Quince trees at the campus of day care for elderly people which were a part of Aozora Foundation. It was so touching for us to meet with some of the old ladies who were the victims of Atomic bombing in Hiroshima and Nagasaki on 1945. One of them who hugged Nasim with her eyes full of tears encouraged us to work hard and keep going for Peace. “You gave me a lot of hope for having a peaceful world. please keep working for peace” she said

We had some slide shows for members of New Japan women association, English students of Glocal institute, Suita city office workers and a meeting with Mr. Akio Kinoshita one of the representative of Suita city. We also visited some environmental centers like Hana To midori (Center of flowers and greens) and Aozora foundation who participated with the Quinces tree planting
At Hana to Midori center we were also able to register for planting a Cherry tree which will planted on January 2009 as a part of our green belt of peace around the world
The most touching event for us was joining the presentation of 2 Vietnamese friends Miss. Huynh Ngoc Van (the vice director of War Remnants Museum) and Miss. Huynh Thi Kieuthu who was cycling for peace
All these days passed by really touching, sad and also nice time. All of the hands and eyes were full of hope and love. Every body wrote down their messages and wishes for peace on our banner. Who can control themselves when the tears on eyes showed all of our feeling about what had happened to the human being during the war time and what the human being want to have to be happy
May peace prevail on earth

کاشت 13 درخت صلح در کشور ژاپن
پس از اقامتی 2-3 روزه کیوتو را به سمت اوساکا در تاریخ نهم مهرماه (30 سپتامبر 2008) ترک کردیم. در این روز 2 نفر از اعضای گروه دوچرخه سواری Peace Road Cycling با هماهنگی گروه صلح جوی Code Pink و حمایت آقای شوجی اومدا (Shoji Umeda) رئیس سازمان WSF Osaka و جمعی از دوستان ژاپنی در خیابان Kujo شماره 9 کیوتو به ما ملحق شدند تا مسیر تقریبا 50 کیلومتری تا خیابان نهم اوساکا را رکاب بزنیم.
عدد 9 برای صلح طلبان ژاپنی عددی مقدس به شمار می آید، زیرا در بند 9 قانون اساسی آنها آمده است که ژاپن دیگر نباید در هیچ جنگی شرکت کرده و یا آنرا حمایت کند. احداث هرگونه تجهیزات و تشکیل نیروهای ارتشی در این کشور ممنوع می باشد. در حال حاضر پایه و اساس اصلی گروه جهانی بند 9 انجام فعالیتهای فرهنگی بسیاری در جهت افزودن این بند به سایر قوانین اساسی کشورهای دیگر می باشد. یکی از دلایل اصلی تصویب این قانون هم از بین رفتن و کشته شدن بسیاری از مردم بی دفاع در جنگ جهانی و بمباران هیروشیما و ناکازاکی می باشد.
یاماگوچی و تاکاهاشی عضو گروهی هستند که هر ساله در روز قانون اساسی که تعطیلی رسمی در کشور ژاپن می باشد (دهم ماه می هر سال) مسیر بین خیابانهای 9 در شهر را به مسافت 50 کیلومتر با شعار " بیایید با هم در طول مسیر صلح در روز قانون اساسی رکاب بزنیم" دوچرخه سواری می کنند. آنها با این ایده زیبا مسیر بین کوجو کیوتو تا کوجو اوساکا را جاده صلح نامیده اند.
با کمک و راهنمایی ها و همراهی آنها مناظر بسیار زیبایی را در مسیر دوچرخه سواری و در کنار رودخانه تجربه کردیم. اولین باری بود که در کشور ژاپن در امنیت کامل و در مسیر مخصوص دوچرخه رکاب می زدیم.
در انتهای روز برای جمعی از دوستان ژاپنی اسلاید شویی از ایران و سفر نمایش دادیم و در انتها نیز موفق به کاشت 8 درخت شدیم. البته اینبار کمی متفاوت!!!
ژاپن کشوری کوچک و پر جمعیت می باشد، به این دلیل اکثر فضای خانه ها و مکان ها در سایز های بسیار کوچک ساخته شده اند. این مسئله باعت به وجود آمدن مشکلاتی برای هماهنگی کاشت درخت شده بود ولی خانم نوبویو فوجیناگا (Nobuyo Fujinaga) از فعالان صلح با ابتکاری جالب 8 درخچه کوچک (Shivasae Noki) به معنای درخت خوشبختی را که به شکلی زیبا تزئین شده بودند همراه آورده بود و قرار شد بین مردم پخش کنند تا هر کس در محلی مناسب آنها را بکارد.
بعد از مراسم نیز خوردن یک شام دست جمعی از انواع موجودات عجیب دریایی که اکثرا خام سرو می شوند، حسابی دلچسب بود!!!
لینک ژاپنی: http://www.geocities.jp/wsfosaka/iran.html

مدت 6 روز را در YMCA youth hostel اقامت داشتیم که هزینه آن توسط گروه Code Pink و سازمان WSFOsaka پرداخت شده بود. یک شب هم میهمان خانم جونکو کوموری (Junko Komori) از دوستان صمیمی هیساا بودیم. او که در کشور مغولستان زبان ژاپنی تدریس می کند، زنی بسیار مهربان و مهمان نواز بود. صبح روز خداحافظی و در روز ترک اوساکا به سمت هیروشیما همه با هم زیر قطره های باران چندین پیاز لاله در یک گلدان کاشتیم. جونکو به گرمی نسیم را در آغوش گرفته بود و می گفت با شروع فصل بهار و شکوفا شدن این گلهای لاله من به یاد شما خواهم بود. خوشحالم که خانه من نیز بخشی از سفر سبز شما می باشد.
در این مدت بیشترین و مهمترین کارهای فرهنگی در این کشور به انجام رسید که اگر بخواهیم به طور کامل آنها را بنویسیم بسیار زمانبر است و فقط به شکل فهرست وار یادداشت می کنیم. لازم به ذکر است که در تمامی این برنامه ها که تعداد آنها بسیار زیاد می باشد خانم هیساا اوگاوا (Hisae Ogawa) مدیر کدپینک ژاپن ما را همراهی می کرد. هیساا که خانمی حدودا 70 ساله بود با صبوری و اشتیاق فراوان کار مترجمی را نیز به عهدا گرفته بود.
در هر شکل و مکانی که فرصتی داشتیم، سعی کردیم تصاویری از ایران را برای مردم عادی پخش کنیم، عکس العملهای دوستان ژاپنی و نحوه تعجب کردن آنها از دیدن تصاویر بسیار جالب و جذاب بود. ما سعی داشتیم با نمایش تصاویری از تمام انسانها، کودکان، طبیعت و موجوداتی که در طول راه دیده ایم، تصویری متفاوت و واقعی را در ذهن آنها بوجودآوریم و نشان بدهیم که دیگران چگونه برای صلح و طبیعت تلاش می کنند و از آنها نیز یاد بگیریم که چگونه مردم ژاپن در این موارد فعالیت می کنند.
- در روز چهارشنبه دهم مهرماه مصادف با اول اکتبر درخت 56م (Berry tree) به ژاپنی ایچیگو (Ichigo) در دانشکده پرستاری (Senshu Nursing Technical College) شهر سوئیتا کاشته شد. برای این درخت به مناسبت اینکه 26 نفر دانشجو تا چند روز دیگر موفق به دریافت لباس، کلاه و مدرک پرستاری می شدند،اسم  بیست و شش انتخاب شد.
لینک ژاپنی : http://www.senshu-kango.ac.jp/info24.html
- بازدید از دانشگاه پرستاری، نحوه تدریس و اجرای اسلاید شو در سالن نمایشهای دانشگاه
- کاشت 3 درخت زیبای (به) در تاریخ 12 مهر ماه مصادف با سوم اکتبر 2008در مرکز نگهداری از سالمندان و بیماران آسیب دیده از آلودگی هوا و تعدادی از بازماندگان انفجار اتمی
- اجرای اسلاید شو و صحبت درباره اهداف ما از سفر در چندین جلسه مختلف
انجمن زنان New Japan Women Associatin
دانشجویان زبان انگلیسی مرکز Glocal
دانشجویان زبان و کارکنان شهرداری شهر سوئیتا
ملاقات با آقای آکیو کینوشیتا (Akio Kinoshita) نماینده شهردار شهر سوئیتا
- بازدید از چندین مجموعه و پارک که برنامه ها و پروژه های جالبی برای کاهش آلودگی هوا و کاشت درخت داشتند
مرکز هانا توو میدوری (Hana To Midori, Center of Flowers and Greens)
بنیاد آزورا Azora Foundation
- ثبت نام برای کاشت درخت زیبای گیلاس در ژانویه سال 2009
- شرکت در جلسه معارفه و اسلاید شو فعالان صلح ویتنامی خانم Huynh Ngoc Van و خانم Huynh Thi Kieuthu  که با دوچرخه برای صلح رکاب می زنند. (گزارشی کامل از این جلسه را در سایت خواهیم نوشت)

لحظاتی تاثیر گذار، غم انگیز و به نوعی شیرین بر ما گذشت. جای همه دوستان عزیز خالی. دستانی گرم و چشمانی مشتاق برای فردایی بهتر و تجربه زیبایی های زندگی. نگاههای سرشار از عشق و امید تشنه صلح و آرامش. پیامهای که با تمام وجود و احساس بر روی پرچم صلح سبز ما شکل می گرفتند. چگونه می توان احساس خود را نهان کرد، که حس نمناک اشک بر روی صورت، آنرا نمایان می کرد
برقرار باد صلح سبز در سرتاسر جهان

Welcoming Ceremony
Kujo Street - Kyoto
Takahashi and Yamaguch
Yamaguchi-San

Miss. Fujinaga
Welcome to Osaka
Welcome to Osaka
Happiness Trees

Senshu Nursing College
Senshu Nursing College
Planting 26
Senshu Nursing College

Osaka subway
Senshu Nursing College
Senshu Nursing College
Toji Temple

Senshu Nursing College
Presentation
 Presentation
Aozora elderly daycare

Toji Temple
Big Camera
 Three Quince trees
Miss Komori

Kyoto
Bamboo
Aozora elderly daycare
Aozora elderly daycare

Aozora elderly daycare
Miss Hisae Ogawa
Bonsai

We are in South Korea



Our dearest international friends and travel mates, greetings to all of you


It has been a long time that we weren’t able to update our website, due to in most parts we didn’t have access to internet and also there was a problem in our website. Unfortunately the website was done for more than 1 week and it took us a long time to solve the problem.
At the moment we are in South Korea, Yes! We are done by our trip in Japan with a lot of nice experiences.
35 day cycling in Japan went by:
- cycling from Tokyo to Yokohama – Nagoya – Kyoto – Osaka – Takamatsu – Matsuyama – Hiroshima and Shimonoseki, Total distance about 1200 Kilometers
- Peace riders at Peace Road Cycling Organization joined us for bike ride from Kyoto to Osaka. they also supported and participated most of our events in Osaka
- planting 13 beautiful trees for peace supported by Code Pink Japan
- having presentations and slide shows in some cultural and educational places supported by Code Pink Japan and WSFOsaka Organization
- visiting green buildings and environmental organizations
-dedicating a peace banner and colorful peace cranes to the Children’s Peace Monument in Hiroshima Peace Memorial Park
- visiting Hiroshima Peace Memorial Museum and some UNESCO World Heritages
Finally on October 14th we took a ferry from Shimonoseki, Japan to Busan, South Korea. Every thing is going well. At the moment we are in Koje Island staying in the flat of our Iranian friend Mehdi. We are planning our trip in Korea and also applying for Chinese visa. We will stop here for a couple of days and promise to write the stories of our visit in Japan
With love, respect and Peace
Nasim and Jafar
October2008 – Koje Island, South Korea

با عرض سلام خدمت همه دوستان، همسفران و همراهان همیشگی.
مدتی است که به علت عدم دسترسی به اینترنت موفق نشده ایم گزارشهای سفر را بنویسیم. گویا مدتی هم سایت اصلی دچار مشکل بوده و زمان زیادی برای درست شدن آن صرف شد.
در این مدت 35 روزه سفر در ژاپن موفق به انجام کارهای زیر شدیم:
- عبور از شهرهای: توکیو، یوکوهاما، ناگویا، کیوتو، اوساکا، تاکاماتسو، ماتسویاما، هیروشیما و شیمونوسکی
- دوچرخه سواری مسیر بین شهرهای کیوتو – اوساکا به همراه 2 نفر از دوچرخه سواران گروه ژاپنی Peace Road Cycling
- کاشت 13 درخت صلح
- اجرای برنامه های فرهنگی و اسلاید شو در مراکز مختلف فرهنگی، دانشگاه ها و گروهای صلح جو به ویژه Code Pink
- دوچرخه سواری به طول بیش از 1200 کیلومتر
- اهداء لوح صلح همراه با 5 عدد درنای کاغذی (پرنده صلح) به مجموعه درناهای کاغذی ساداکو (بنای صلح کودکان ) در مجموعه پارک صلح در شهر هیروشیما
- بازدید از چندین اثر ثبت شده جهانی، موزه های مختلف به ویژه موزه صلح و جاذبه های تاریخی و طبیعی
در انتهای مسیر نیز بوسیله کشتی شهر شیمونوسکی، ژاپن را ترک و در روز 14 اکتبر 2008 وارد شهر پوسان در جنوب کشور کره جنوبی شدیم.
در حال حاضر نیز در جزیره کوجه-اوکپو در جنوب پوسان و در منزل یکی از دوستان خوب ایرانی اقامت داریم (که داستان نحوه آشنایی ما با آقا مهدی خیلی جالب و خواندنی است که در آینده ای نزدیک حتما می نویسیم).
در این مدت سعی خواهیم کرد ضمن استراحت و تجدید قوا، گزارشها و تصاویر سفر در ژاپن را در سایت قرار دهیم.

تصاویری از کیوتو :
در مدت اقامت در منزل خانواده یوکاری در شهر کیوتو-ژاپن موفق به بازدید از چندین اثر ثبت شده جهانی شدیم که تصاویر آنها را در زیر قرار داده ایم.

Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple

Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple

Gold fish
Students
Students
Kinkakuji Temple

Love
Kimono
Kimono
Kinkakuji Temple

Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple

Kinkakuji Temple
Ryoanji Temple
Ryoanji Temple
Teacher

Rock Graden
Ryoanji Temple
Ryoanji Temple
Ryoanji Temple

Ryoanji Temple
Kinkakuji Temple

Connected world

Gambatte – keep going, do your best” , “ hopefully you will make a difference to have a connected world” , “ take care on the rest of your journey” said Yoshiko and Masashi our wonderful hosts in Kyoto who we stayed with them for 3 nights and after this short time it was really hard for us to say goodbye and leave them. How we met each other? It has a long story which goes back to about 1 year a go

 

By the time we were in the Netherlands we received an email from an Iranian friend who lives is Virginia Beach, USA. He had mentioned that he and his family are interested in our project and they will support us in any case. Shahram, his family and their friends made one of the best and most successful parts of our journey. After leaving Virginia Beach during our trip at west coast, again we met Lida (Shahram’s wife) who helped us a lot to have some events and meet more people in San Francisco. One of the friends who hosted us in the city of Pleasanton was Lida’s cousin “Poori” who had a day care. In her day care we met a sweet kid “Baby Gigi” and her nice family who we plant a peace tree all together. After that Carine invited us to baby Gigi’s birth day party. This party helped us to make new friends. Gigi’s aunt was a Japanese lady. When Yukari realized that we are going to Japan she told that her parents live in Kyoto and we can go to visit them. On that period of time we hadn’t planed our trip to Japan, so after a while we forgot to have some friends in Kyoto

 

Later when we were in Vancouver and had difficulty to get Japan visa Yukari and Carine sent an email and mentioned that Yukari’s parents can send us invitation. It was unbelievable. We had solved our visa problem, but this problem helped us to remember that we have some nice friends in Kyoto. We kept in touch with Yoshiko and Masashi (Yukari’s parents) and right after getting to Kyoto they welcomed us to their house so warmly. Such a wonderful experience. We were exhausted after riding more that 400 Kilometers to get there and know we were all around a table and Yoshiko who was a wonderful cook, had made us a lot of Japanese food. Nasim also had the opportunity to experience wearing Kimono, due to Yukari’s parents had the Kimono business. It was late at night, but Yoshiko was kindly helped Nasim to wear the beautiful silk Kimono (it takes more than 20 minutes to wear a Kimono). This couple was full of positive energy and our feeling was like we knew each other from many years a go. Together we had really nice time and they gave us a lot of useful information about Japan and also some sightseeing in Kyoto which where World Heritages. Is n’t it amazing? It’s a really connected world

 

Sometimes we have hard time and some problems which we don’t know what to do, but these problems come to help us to make new friends and nice moments in the future

 

Shahram, Lida, Poori, Carine, Yukari, Yoshiko and Masashi you are our wonderful friends who we never forget your kindness and hospitality

دوستانی که سفر ما را مدتی است دنبال می کنند، حتما با شهرام از شهر ویرجینیا بیچ -آمریکا آشنا هستند. حدود یک سال و اندی پیش، زمانی که در هلند بودیم، شخصی به نام شهرام ایمیلی برای ما فرستاد و به ما این نوید را داد که از این حرکت حمایت می کند و در صورت رسیدن به آمریکا می تواند کمکهای زیادی جهت انجام هر چه بهتر این پرژه ارائه دهد. در آن روزها با دیدن این ایمیل خیلی امیدوار و خوشحال شدیم، اما هرگز فکر نمی کردیم که با کمکهای این شخص و سایر دوستان، روزی حرکت ما از یک دوچرخه سواری ساده به حرکتی بزرگ و جهانی تبدیل شود.
از همان روزهای ورود به آمریکای شمالی (کانادا) تماسهای تلفی آغاز شد و راهنمایی برای سفر در این کشورها و به محض ورود به آمریکا برای ما یک موبایل تهیه کرد.
شاید در آن موقع احساس نیاز به یک تلفن نمی کردیم، اما روزهایی که در جاده گیر افتاده بودیم و با همین تلفن با پلیس 911 تماس می گرفتیم تا مشکلمان را حل کند، ارزش این دستگاه برایمان بیشتر و بیشتر می شد.
زمانی هم که به شهر ویرجینیا بیچ وارد شدیم، مورد لطف شهرام، خانواده و دوستان محترمشان قرار گرفتیم، حمایت های مالی، پیشنهادات سازنده، آموزش بعضی از قوانین زبان و نحوه معاشرت با آمریکاییها، ترجمه انگلیسی سایت، همراه بودن در تمامی مراسم کاشت درخت و اسلاید شو و فیلم برداری و عکاسی از تمامی آنها، تهیه تنها فیلم دو نفره ما در جاده (که در بسیاری از گزارشهای تلویزیونی استفاده شد) و ... بخشی از حمایت های آنها بود.
یکی از بزرگترین کارهای انجام شده در آن مدت و با کمک خانواده شهرام، رفتن به برنامه زنده CNN بود که بازتاب گسترده ای از سفر و پیام صلح و طبیعت را به همراه داشت.
مدتی را در منزل آنها استراحت کردیم و توانستیم کارهای عقب افتاده چند ماه را انجام دهیم و روزی که آنجا ترک می کردیم گویا تازه از ایران راه افتاده ایم.
حمایت های این خانواده تا زمانی که در آمریکا و کانادا بودیم، بی وقفه ادامه داشت. هرجا مشکلی پیش می آمد و یا سئوالی داشتیم فقط کافی بود با آنها تماس بگیریم.

حالا چرا یاد خاطرات آنها افتاده ایم!
به دو دلیل ، یکی اینکه هم یادی از آنها کرده باشیم و هم تشکری دوباره.
دوما، داستان جالبی در ژاپن برایمان اتفاق افتاد که باز هم به آنها مربوط می شود.
زمانی که وارد شهر سانفرانسیسکو شدیم (شهری که با ویرجینبا بیچ 5000 کیلومتر فاصله هوایی دارد) دوباره همسر شهرام (لیدا) را، که به تازه گی و چند روزی قبل از ما برای انجام کار به این شهر نقل مکان کرده بود، ملاقات کردیم.
در همان روزها هم با یکی از اقوام آنها آشنا شدیم که برنامه ریز کاشت درخت 43 بود.
مهدکودک پوری، کمک بزرگی برای کاشت درخت و هماهنگی با شهردای منطقه را به عهده داشت.(گزارش کامل این مراسم را می توانید در این آدرس ببینید : http://rmc4peace.blogfa.com/post-91.aspx)
در روز درخت کاری، بچه های مهد کودک و خانواده آنها هم به ما پیوستند و در آن میان کودک یک ساله ی بامزه ای هم حضور داشت که سوژه بسیار جالبی برای عکاسی بود.
این کودک به نام Baby G معروف بود!
چند روز بعد تولد 1 سالگی Baby G بود و خوب ما رو هم به آنجا دعوت کردند. در میان میهمانها، خانم مهربان ژاپنی بود(یوکاری) که به تازه گی وارد خانواده آنها شده بود. زمانی که با ما صحبت می کرد و متوجه شد که قرار است به ژاپن سفر کنیم، خیلی خوشحال شد و گفت، می توانیم خانوده او در شهر کیوتو را ملاقات کنیم و چند روزی را پیش آنها بمانیم.
باورکردنی نیست، اما ما حالا در خانه و اتاق یوکاری هستیم در شهر کیوتو.
پدر و مادر یوکاری، زوج خوشبخت و بسیار، بسیار مهربانی هستند که حتی در روزهایی که برای گرفتن ویزای ژاپن دچار مشکل شده بودیم، برایمان ایمیل می زدند که می توانند برایمان دعوت نامه بفرستند و هر کمکی از دستشان بر بیاید دریغ نمی کنند.
چهره شاد و خنده بسیار زیبای آنها وقتی در را باز کردند و به ما خوش آمد می گفتند هرگز از ذهنمان پاک نمی شود.
در عرض چند دقیقه، میز کوچک اما پر مهر آنها پر شد از انواع غذاهای سنتی ژاپنی.
شغل یوشیکو و ماساشی تهیه و تولید کیمونوی معروف و بسیار ارزشمند ژاپنی است. با ذوق و شوقی خاص، در حالی که از نیمه شب هم گذشته بود، پارچه های نفیس ابریشمی را برایمان باز می کردند و از آداب و سنن و رسوم کیمونو و چای سبز می گفتند.
نسیم هم این شانس را داشت تا کیمونی را به تن کند که مادربزرگ یوکاری به آنها هدیه کرده. تجربه ای جالب و باورنکردنی. تقریبا 20 دقیقه پوشیدن آن طول کشید و کلی زحمت داشت اما آنها با محبتی خاص و وصف ناپذیر انجامش می دادند.
پدر و مادر یوکاری به نظر 40-45 ساله می آمدند اما وقتی فهمیدیم که بیش از 60 سال سن دارند باورمان نمی شد. شاداب، سر حال و سرزنده. آنها همراه با گروهشان چند روز قبل از رسیدن ما توانسته بودند در مسابقات رقص مقام اول را کسب کنند!
تقریبا همه کارهایشان، از قبیل رفتن به کلاس، خرید و حتی میهمانی را با دوچرخه انجام می داند، در حالیکه ماشین شخصی هم داشتند.
در مدت کوتاهی که در منزل آنها بودیم رابطه احساسی زیادی به وجود آمده بود و اصلا دلمان نمی خواست آنجا را ترک کنیم. امضاء و پیام آنها بر روی پرچم صلح همیشه همراه مان در ادامه سفر خواهد بود.
در طول این سفر بارها این اتفاق برایمان افتاده، ملاقات اتفاقی و کوتاهی با شخصی و یا گروهی داشته ایم و مدتی بعد تازه فهمیده ایم که چرا!!!

road
camping
rice land
Miabara

rice land
farmer
Japanese magazines
home made Onigiri

Shrine
Heiwa 7km
Kyoto
Yoshiko and Masashi

Miracle



“Be patient, the nice days will come” This is what we believe. Every time we have difficulty and so much pressure in our trip we expect happy and nice moments. Yes it’s true and again this happened for us as we predicted.
Eventually the rain stopped. It was 3:00 AM and we were still in the 24 hours restaurant. Jafar said: “let’s go and find a spot to sleep at least 3 hours and start riding toward west” That was a good idea, after 15 minutes riding in darkness we found an outdoor gym which had some tables under a roof. It was a safe place to lie down. What a sweet feeling is lying down and sleeping on our mattress
After sunshine we were so happy to see the partly cloudy sky. Not rainy, but so hot and we were so lucky to see the Mount Fuji that showed up for few minutes
It was a great day, but we fell so sleepy all the day, so after about 60 kilometers on 3:00 pm we decided to stop riding and find a place to camp. We found a park with all the facilities, water, rest room and a roof which we could put up our tent under that and be safe in rain
We had heard that in Japan there are places which they call it Sentoo (public bath), so before camping we started to ask people and find out about the closest Sentoo. It was about 10 kilometers far from the place that we wanted to stop. We didn’t have enough energy even for 1 kilometer, but we had to take shower. On the way to Sentoo something attracted us. A bike shop in a tiny street and somebody was looking at us while we were passing. Jafar said: “let’s ask him if he can help us and suggest a better place to stay at night.” Right after telling him about our story, Kazuyoshi who had very nice character (big smile and sense of hummer) said: “you can stay in my backyard, I am so sorry. My house is very small and my mother is sick and she can not host you” we said that’s wonderful. The first we go to Sentoo and we will be back

We found the Sentoo, which was very fancy place. Japanese style bath. We asked for shower. They said: “there is no shower, but you can use the public pool which is Japanese style bath and for each person is 9000 Yen (about 9$). It was so funny. 18$ just for using the pool for some few minutes!!! “Let’s go, it is so expensive for us. It’s the whole budget for 1 day trip”. When we came back to Kazuyoshi house he said: “I have good news for you. I talked to my mom about you and she is so exited to host you” it was unbelievable. The sick grandmother who had heart problem for about 3 years and even didn’t have energy to get up, right after seeing us got up and started to welcome us by offering food and tea. She was so happy and exited. She just said every thing in Japanese and we tried to understand. When she realized that we are planting trees for peace she also donated us 5000 Yen (about 50$) and said “I also would like to invite you for your favorite Japanese food”. After eating “Ramen” and taking shower in an old Japanese house we got all together. Grand mother, grand father and Kazuyoshi’s family (his wife Mizuki and their 3 children). We were all around the table and every body had a dictionary on their hand and tried to communicate. It was so exiting moments. Grand mother signed our banner. She was signing our peace banner with eyes full of tears. We fell in love with her who was full of hope and love. We learned a lot of things about Japanese culture. She started calling all of her friends in the city and tells every one that she has 2 guests from Iran…
The whole night was rainy and we were so lucky to be inside a house. In the morning we were invited for breakfast in Mizuki and Kazuyoshi house which was upstairs. We were talking, but all of our attention was listening to the voice of rain which was really heavy and loud. Mizuki noticed that we are so worried and she started to figure out about the weather. After checking the weather she said: “I don’t let you leave here today. The hurricane is coming and I don’t want you to have any more hard time in my country”

همانطور که گفتیم، در روزهای سفر به ما ثابت شده که بعد از چند روز سختی، یک معجزه اتفاق می افتد و تمام مشکلات فراموشمان می شود.
حدود ساعت 3 نیمه شب بود که باران قطع شد و وزش باد ابراها را کنار زد. حسابی خسته بودیم، اول تصمیم گرفتیم تا 2-3 ساعت دیگر در رستوران بیدار بمانیم و وقتی هوا روشن شد به راه بیافتیم و در اولین جایی که امکان چادر زدن بود بمانیم.
اما تصمیمان عوض شد و بیرون رفتیم تا چرخی بزنیم و آرام آرام ادامه بدهیم. هوا صاف شده بود و کوه فوجی در تاریکی شب خودنمایی می کرد. هنوز زیاد دور نشده بودیم که به یک زمین بازی بیس بال رسیدیم.
گویا مکانی عمومی بود و در آن قفل نبود. وارد شدیم تا 1-2 ساعتی را روی نیمکت زخیره ها استراحت کنیم. وقتی برای چادر زدن نبود، پس روی صندلی ها چرتی زدیم تا صبح شود، و چقدر این خواب مزه داشت!
حدود ساعتهای 7 وقتی بازیکنان برای تمرین وارد شدند از خواب پریدیم و بعد از خوردن صبحانه ای کامل (شیرنی، کافه، موز، نان و مربای توت فرهنگی) به راه افتادیم.
هوا اصلا تعادل ندارد. آفتاب شدید و گرم، برخلاف باران شدید شب گذشته، رمقمان را بریده.
سرعتمان به علت چراغ قرمزهای متعدد و سئوال و جواب برای پیدا کردن جاده بسیار پایین است و میانگین به 13 کیلومتر در ساعت می رسد.
حدود ساعت 3 بعد از ظهر و بعد از 50-60 کیلومتر رکاب زدن، به یک پارک زیبا و کوچک در نزدیکی یک معبد ژاپنی رسیدیم. مکان مناسبی برای چادر زدن بود.
مسافت زیادی را طی نکرده بودیم اما حسابی خسته بودیم و ترجیح دادیم که چادر بزنیم.
از خانوداه ای که در آن نزدیکی بودند سراغ، حمام عمومی (Sentoo) و کافی نت را گرفتیم و آنها آدرسی در همان نزدیکی ها دادند.
ترجیح دادیم اول دوش بگیریم و بعد بخوابیم. همانطور که به سمت آدرس می رفتیم به یک شهر دیگر رسیدیم، فوجی یدا.(درست مثل شمال ایران، هنوز شهری تمام نشده، به شهر دیگری می رسیم)
نزدیکی های رسیدن به مقصد، از جلوی یک مغازه دوچرخه سازی رد شدیم. چند لحظه ای ایستادیم تا مطمئن شویم که اشتباه نمی رویم. تقریبا 5 کیلومتری از پارک دورشده بودیم و ارزش نداشت دوباره برگردیم. از صاحب مغازه در مورد جایی برای خواب پرسیدیم، پارکی، معبدی ...
کازویوشی Kazuyoshi حیاط پشت مغازه را نشان داد و با مهربانی گفت می توانیم شب را در آنجا چادر بزنیم. از ما عذر خواهی می کرد که خانه اش کوچک است و نمی تواند ما را بپذیرد.
خوشحال شدیم و قرار شد ابتدا برویم حمام عمومی و در بازگشت در آنجا بمانیم.
بالاخره به آدرس رسدیم، اما صحنه جالبی بود. تصور می کردیم می بایست به مکانی کوچک برسیم، اما پارکینگ بزرگ با انواع ماشینهای مدل بالا!
اوه، تازه فهمیدیم. Sentoo به معنی حمام سونا است، نه حمام عمومی!
قیمت سونا 9 دلار برای هر نفر و این مبلغ برای یک دوش ساده نیم دلاری ارزش ندارد.
دست از پا درازتر و عصبانی برگشتیم. وقتی داستان را برای کازویوشی تعریف کردیم، کلی خندید.
مادر کازو به علت بیماری ریوی و قلبی به مدت 3 سال بیمار است، اما از ما دعوت کرده بود که به جای چادر زدن، شب را در منزل آنها که درست چسبیده به مغازه بود بمانیم. یک خانه قدیمی و سنتی چوبی با درهای کشویی و پنجره های کاغذی (شوجی Shooji) و یک آرامگاه کوچک (بوتسودان Butsudan) در اتاق به یاد از دست رفته گان خانواده.
به محض ورود برایمان زیر انداز مربع کوچکی (زابوتن Zabuton)انداختند روبروی یک میز کوتاه (Zataku) که مخصوص پذیرایی و صرف غذاست .
نوشیدن چای سبز ژاپنی (نیهونچا Nihoncha) و خوردن Ramen بعد از یک دوش حسابی خستگی را از تنمان به در آورد.
خوابیدن روی تشک ژاپنی (فوتن Futon) ، نشستن بر زمین تاتامی (زمین خانه های ژاپنی با قطعات مستطیل شکلی که از ساقه برنج ساخته می شود، پوشیده شده است) و خوردن غذا با چاپستیک (چوبهای بلند و باریک که نقش قاشق و چنگال را ایفا می کنند) تجربه های جالبی است.
ساعت ها با هم صحبت می کردیم، مادر بزرگ، ژاپنی و ما فارسی و انگلیسی و جالب اینکه هیچ کداممان چیزی نمی فهمیدیم. کار به تاتر و پانتمیم رسیده بود. نکته تاثیر گذار این بود که در لحظه ورود، مادر بزرگ خسته و مریض که توان حرف زدن هم نداشت با شور و هیجان خاصی مشغول پذیرایی شد.
ما عکسهایمان را نشان می دادیم و او هم عکسهای عروسی و سیاه و سفید قدیمی.
از یکی از تصاویری که در کانادا گرفته بودیم، خیلی خوشش آمد. وقتی اسم مان را روی آن نوشتیم و تقدیم کردیم، از شوق و شور نمی دانست چه کار بکند. مادر بزرگ 80 ساله هم چند تا عکس از خانواده و تصویری از خودش با یک کیمونوی زیبا را به ما داد.
در عرض چند دقیقه به تمامی دوستانش تلفنی خبر رسیدن مهمانهای ایرانی به خانه اش را تعریف کرد و با عشقی وصف ناپذیر پرچممان را امضاء نمود. پرچم رو در آغوش گرفته بود و عاشقانه لبخند می زد.
شب صحنه جالبی درست شده بود، هر کدام از اعضاء خانوداه یک دیکشنری دست گرفته بودند تا بتوانند با ما صحبت کنند. در این میان هم کلی از فرهنگ و سنن آنها آموختیم. ما هم یک اسلاید شو از زیبایی های ایران برای آنها به نمایش گذاشتیم. متاسفانه این نوجوانان ژاپنی اصلا انگلیسی بلد نیستند. راجع به این مسئله و دلیلش در آینده خواهیم نوشت (هنوز دلیل اصلی را نمی دانیم).
صبح بعد از یک خواب خوش به صبحانه دعوت شدیم و جالب این بود که تمام خوردنیهای مورد علاقه ما رو تهیه کرده بودند و میزی مفصل چیده شده بود. آماده رفتن بودیم که بارhن دوباره شروع شد. اصلا دلمان نمی خواست راه بیافتیم مخصوصا وقتی فهمیدم که احتمالا تا بعد از ظهر طول می کشد. میزوکی Mizuki همسر کازویوشی Kazuyoshi هواشناسی را با دقت چک می کرد. در حال آمده شدن بودیم که میزوکی از ما خواست تا یک شبی دیگر بمانیم و فردا در هوایی بهتر راهی شویم.
وقتی به روز گذشته و اتفاقات امروز فکر می کنیم، کلمه ای جز معجزه نمی توانیم بیان کنیم. این انسانهای شریف و نعمتهای طبیعی، هیجان انگیزترین، زیباترین و با ارزشترین خاطرات سفر ما رو به وجود می آورند.
ای دل بیاموزی اگر راه درست عاشقی
با هرچه او قسمت کند صبر و مدارا می کنی

Grand mother
Kazuyoshi family
Ramen
Bonsai

Japanese green tea
Bonsai
Life
Lying down

Fuji
Heading west
Pacific coast
Hot weather