سفر به آلمان - we are in Germany
جهت مشاهده تصاویر بیشتر به سایت http://www.rmc4peace.com/ قسمت آلمان مراجعه نمایید و یا بر روی تصاویر بیشتر کلیک کنید ...
روزی که فیلم از کرخه تا راین رو بار می دیدم ، هیچ وقت فکر نمی کردم شاید بتونیم روزی به همان ساختمان بریم و محل فیلم برداری را از نزدیک ببینیم . این مکان ، مرکزی است برای درمان مجروحین جنگی که برای مداوا و یا عمل جراحی به آلمان و شهر کلن اعزام می شوند و پس از درمان مجددا به ایران بر می گردند .
همانطور که قبلا هم گفته بودم منتظرجواب برای تمدید ویزا بودیم و چند روزی را وقت داشتیم به همین خاطر تصمیم گرفتیم به آلمان برویم . مسیر بین لیژ تا کلن در حدود 150 کیلومتر بود که در مدت 2 روز آنرا رکاب زدیم .از زمانیکه از مرز بلژیک رد شدیم کل مسیر را در جاده های زیبا و مخصوص دوچرخه سواری و در نهایت امنیت عبور کردیم. البته پیدا کردن آدرس کمی سخت بود ، چون دیگر در تابلوها اسم شهرهای بزرگ نوشته نشده بود و به جای آن اسامی شهرهای بسیار کوچک بود و در نقشه های ما هم این شهر ها درج نشده بود . روز اول پیدا کردن آدرس آنقدر مشکل بود که فقط توانستیم در یک روز کامل 70 کیلومتر را رکاب بزنیم .
در اولین روز از شهر بسیار زیبای آخن رد شدیم و در زمانی بسیار کوتاه توانستیم از کلیسای بزرگ و اصلی شهر که به سبک گوتیک ساخته شده ، دیدن کنیم . بر خلاف انتظار که همیشه گفته می شود آلمانیها افرادی سرد و بی روح هستند اما برعکس افرادی بسیار مهربان و به نوعی میهمان نواز هستند ، آلمان کشور کار و تلاشه و اکثر مکانهای قدیمی و دیدنی در دوران جنگ از بین رفته و دراکثر شهرها در حال ساخت و ساز و بازسازی بناهای بازمانده بعد از جنگ هستند. این اولین باری بود که در یک کشور اروپایی خانمی نزدیکمان شد و از ما پرسید آیا چیزی لازم داریم ؟ و بعد 2 لیوان قهوه به ما داد . این اتفاق زمانی افتاد که شب اول را در یکی از میدانهای شهر اشوایلر چادر زده بودیم .
روز دوم در شهر کلن به دنبال جایی برای اقامت و چادر زدن می گشتیم ، شنیده بودم که در این شهر مرکزی برای درمان مجروحین جنگی می باشد اما نتوانسته بودیم آدرس آن را پیدا کنیم . در حال گشتن بودیم که متوجه یک مغازه فرش فروشی ایرانی شدیم و توانستیم آدرس خانه جانبازان ایران در کلن را از طریق صاحب مغازه پیدا کنیم . تعداد ایرانی ها در آلمان بسیار زیاد بود به نحوی که به طور اتفاقی چندین نفر را در قسمتهای مختلف شهر در حالیکه به دنبال آدرس می گشتیم ، دیدیم . به هر حال رسیدیم و با آقای مهندس حمزه ای ، مسئول این مرکز آشنا شدیم و ایشان هم یکی از بهترین اتاقها را برای اقامت در اختیارمان قرار دادند . روز بعد با کلی روحیه رفتیم برای گشتن در شهر کلن . یکی از معروفترین مکانها در این شهر بعد از رودخانه راین ، کلیسای بزرگ و باشکوه (Dom) می باشد که این کلیسا هم به سبک گوتیک ساخته شده .
روبروی کلیسا با صحنه جالبی مواجه شدیم . چندین نفر در حالیکه تمام هیکل و لباسهای خود را با رنگهای طلایی و نقره ای رنگ کرده بودند با هنرمندی کامل خود را شبیه به یک مجسمه در آورده بودند . باور کردنی نبود که یک موجود زنده بتواند برای مدتها اینچنین بی حرکت بماند ، انگار حتی نفس هم نمی کشید . گه گاه وقتی کسی پولی برایشان می انداخت تکانی می خوردند و تشکر می کردند و دوباره به حالت اول در می آمدند . بارندگی شدید هم نتوانسته بود کاسبی آنها را از بین ببرد و همچنان بی حرکت مشغول هنر نمایی بودند .
بعد از دیدن کلیسا تصمیم به رفتن به باغ وحش گرفتیم . همیشه تصاویر باغ وحشهای آلمان برایمان بسیار جالب بود و تقریبا برایمان باورکردنی نبود که بتوانیم از نزدیک چنان جایی را ببنیم . بارش باران کمی نگرانمان می کرد ، چون ممکن بود نتوانیم حیوانی را ببنیم اما به هرحال به سمت باغ وحش رفتیم . با ترس و لرز دوچرخه ها را در خیابان پارک کردیم و امیدوار بودیم کسی سراغشان نیاید و خوشبختانه هم نیامد . شاید به خاطر وجود تعداد بسیار انبود دوچرخه و دوچرخه سوار در این شهر بود . ورودی باغ وحش نفری 13 یورو بود و این مبلغ برای ما هزینه 4 تا 5 روز بود ، پس تصمیم گرفتیم به هر ترتیب هم که شده با استفاده از کارتهایمان به صورت رایگان از این مکان بازدید کنیم . اول که مسئول بلیط فروشی قبول نمی کرد و نهایتا ما رو فرستاد سراغ آقای رئیس . آقای رئیس هم ابتدا قبول نمی کرد و می گقت برای اولین بار است که چنین کارتی را می بیند ، اما وقتی برایش توضیح دادیم که ما با دوچرخه از ایران آمده ایم قبول کرد و ما وارد شدیم . در این باغ پر بود از حیوانهای عجیب غریب و حیواناتی که ما تا کنون از نزدیک ندیده بودیم مثل اسب آبی ، کرگدن ، انواع میمونها و گوریلها و کلی پرنده و ماهی و حشره و . . . ولی شاید بیشتر از حیوانات ، نحوه تزئین و شکل قفسها برایمان جالب بود . هنگامیکه در پارک قدم می زدیم اصلا احساس نمی کردیم که حیوانات در اسارت هستند و گویی در یک پارک ملی قدم می زدیم . بعضی وقتها می بایست چندین دقیقه منتظر می ماندیم تا بتوانیم حیوان مورد نظر رو پیدا کنیم و احساس می کردیم واقعا در جای طبیعی آنها را دیده ایم چون به سختی و از لابه لای شاخ و برگها دیده می شدند .
بخشهایی از باغ نیز طوری طراحی شده بود که با نحوه زندگی و آب و هوای مناطق نیز آشنا می شدیم . مثلا وقتی وارد قسمت کشورهای آسیای جنوب شرقی و مناطقی مثل ویتنام شدیم ، انگار وارد سونا شده بودیم و هوا آنقدر شرجی بود که چند لحظه اول تنفس برایمان مشکل بود . در این قفسهای سرپوشیده حیوانات و گیاهان آن مناطق نگهداری می شد . در بعضی از قسمتها هم مجموعه سرپوشیده آنقدر بزرگ بود که بازدید کننده گان وارد قفس می شدند و بدون هیچ واسطه ای می توانستند حیوانات مخصوصا پرنده گان را ببیند .
یکی دیگر از قسمتهای جالب برنامه هنر نمایی سیل های تربیت شده بود که با خوش شانسی توانستیم در هوایی نیمه ابری و آفتابی ببینیم .
لازم به ذکر است که یکی از حیوانات شاخص این باغ وحش، گور خر ایرانی بود که ما وقتی این حیوان ارزشمند خاص ایران را در محیطی کاملا طبیعی و رسیدگی خوب می دیدیم بسیار خوشحال شدیم. آکواریوم و بخش حشرات نیز در ساختمانی دیگر بود ، در این قسمت ماهی های بسیار بزرگ و زیبا و همچنین ماهی آبهای شور نیز نگهداری می شد . برای اولین بار بود که انوع حشرات را می توانستیم به صورت زنده و در محیط طبیعی ببینیم . نکته جالب این بود که تمامی حیوانات به طور طبیعی زندگی می کرند و اصلا مشغول چرت زدن نبودند و فکر می کنم دلیل آن طراحی بسیار زیبا و طبیعی قفسها بوده . بدون اینکه متوجه شده باشیم ، چندین ساعت را در باغ وحش گشته بودیم و دیگه حسابی دیر شده بود ، شب هم همراه با آقای حمزه ای با جمعی از ایرانیان مقیم کلن آشنا شدیم .
صبح روز بعد قرار بود هماهنگی لازم انجام شود تا بتوانیم درخت را در این شهر بکاریم ، اما خبر بدی به ما رسید . ویزای اروپا در صورتی قابل تمدید است که شخص در اثر شدت بیماری مجبور به ماندن در اروپا باشد . تقریبا تمام برنامه ریزی های ما به هم خورد . سریعا به یک آژانس رفتیم تا بتوانیم بلیط بخریم ، اما یک مشکل جدید که حتی فکرش را هم نمی کردیم . طبق قوانین کانادا ما نمی توانیم بلیط یک طرفه بخریم و در صورت خرید چنین بلیطی قبل از ورود ، بازگردانده می شویم برای دوطرفه هم نه پول کافی داریم و نه وقت در ضمن آژانس توانسته بود 10 روز بعد از اتمام ویزا برایمان اولین جای خالی را پیدا کند و برای هر روز اقامت بدون ویزا می بایست 150 یورو جریمه بپردازیم . تمام لذتی که برده بودیم در عرض چند دقیقه از یادمان رفت و تبدیل به دردسری عظیم شد. ساعت حدود 3 بعد از ظهر بود که تصمیم گرقتیم دوباره به بلژیک برگردیم تا شاید بتوانیم مجددا برای تمدید ویزا اقدام کنیم . مجبور بودیم مسیری را که در دو روز آمده بودیم ، یک روزه طی کنیم آنهم با روحیه ای نه چندان خوب . تا 30 کیلومتری لیژ آمدیم و از تمام مناظر بسیار بسیار زیبا با سرعت گذشتیم اما ساعت حدود 12 نیمه شب بود و رکاب زندن در جاده ای باریک و دوطرفه در شب بسیار خطرناک ، تصمیم گرفتیم تا در کنار خانه یک بلژیکی چادر بزنیم ولی در ابتدا صاحب خانه اجازه نداد ولی بعد از جند لحظه خانم جوانی آمد و با ما صحبت کرد و اجازه داد تا در حیاط پشتی چادر بزنیم . جالبه اگر چنین مسافری در یکی از شهرهای ایران باشد ، حداقل چای و غذا میهمانش می کنیم و شاید حتی اجازه بدهیم در خانه مان چند روزی را بماند ، اما در اروپا ...
صبح زود به طرف لیژ حرکت کردیم تا با پنچر شدن در 4 کیلومتری مکانی که اقامت داشتیم یکبار دیگر صبر و تحملمان آزمایش شود . خودمون رو از ابتدای سفر به دست خدا سپردیم و ایمان داریم که بالاخره یه راه حلی پیدا می شه و تمام این نگرانیها رو به حساب قسمت و آزمایش های الهی می دونیم.
جهت مشاهده تصاویر بیشتر به سایت http://www.rmc4peace.com/ قسمت آلمان مراجعه نمایید و یا بر روی تصاویر بیشتر کلیک کنید ...