Its time to hit the road - سفر دوباره آغاز می شود ...


Its time to hit the road. Its time to take the bikes, plant the peace trees. The time to make new friends and get know about new cultures.
Yes, hopefully we are taking a short trip on our bicycles to Turkey, Georgia and Armenia. That would
be the second leg of our journey around the world to spread the message of peace and environmental conservation. A new experience and a wonderful preparation to embark the next adventure in southern Hampshire. Please take part and follow us as we are going to share the photos and documentary movies on a 1000 kilometers trip on www.rmc4peace.com and http://www.facebook.com/Rmc4Peace as well.

هفته، هفته جهانگردیه و امروز 4 مهر ماه 1391 تصمیم گرفتیم تا راهی یک سفر کوتاه بشیم و باز هم به رسم چند سال پیش، با دوچرخه. آشنایی با سنت ها، فرهنگ و آئئین دیگر اقوام و اقلیم ها همراه با کاشت درخت و مستند سازی از اهداف اصلی این برنامه است.
مسیر حرکت از ترابزون ترکیه آغاز و و نهیاتا بعد از گرجستان در ایروان ارمنستان به انتها خواهد رسید. برنامه ای کوتاه برای تمرین سفرهای بلند دیگر.
پیام های پر مهر و محبت شما دوستان و همراهان همیشگی هم قطعا انرژی بخش روزهای سفرمان خواهد بود.
جهت مشاهده خاطرات، گزارش ها و تصاویر سفر لطفا به آدرس زیر مراجعه نمایید:
http://www.facebook.com/Rmc4Peace
به امید دیدار – نسیم و جعفر

نرم افزار چند رسانه ای و کتاب الکترونیکی دور دنیا


بالاخره بعد از حدود 2 سال از پایان سفر و گذر از روزهای پر فراز و نشیب برگشت به زندگی روزمره (البته اگه بشه برگشت) مجموعه دور دنیا تولید شد. مجموعه کاملی که شامل پاسخ به سئوالهای علاقمندان به جهانگردی، خاطرات ریز و درشت، عکس و فیلم های مستند جهانگردی با دوچرخه می باشد.


جهت تهیه این مجموعه که در اسفند ماه 89 در خانه هنرمندان ایران رونمایی شد می توانید به فروشگاههای ورزشی منیریه در تهران از جمله فروشگاه شکوه و شیرپلا و موسسه طبیعت مراجعه فرمایید
تلفن فروشگاه شکوه 66404656
تلفن موسسه طبیعت 88520791
دوستان برای تهیه دور دنیا در شهرستان هم می توانند با ارسال ایمیل درخواست مجموعه، به آدرس های
edrisi.jafar@gmail.com
edrisi.nasim@gmail.com
از طریق پست سفارش خود را تحویل بگیرند

مجموعه دور دنیا در 2 عدد DVD شامل موارد زیر می باشد:
سفرنامه : خاطرات تلخ و شیرین و ریز و درشت سفر 2 ساله ما به دور کره خاکی  که در 98 قسمت برنامه رادیویی ضبط و از طریق رادیو ورزش پخش گردیده.
گالری عکس: بیش از 300 قطعه عکس از مناظر طبیعی، جاذبه های تاریخی، فرهنگ، غذا، مردم و ...
فیلم مستند: 4 قسمت از برنامه زوج ماجراجو در یک  DVD مجزا شامل فیلم های مستند، گزارش ها و ...
فوتوکلیپ: فوتوکلیپ کشورهای هند، کانادا، کره جنوبی و ژاپن.
سئوالات رایج: پاسخ گویی به سوال های مهم و اصلی درباره سفر با دوچرخه و جهانگردی.

---------------------------------------------------------------------------
و ما صمیمانه از شما عزیزان و همراهان همیشگی دعوت می کنیم تا در مراسم رونمایی مجموعه صوتی و تصویری دور دنیا که در روز یک شنبه هشتم اسفند ماه در محل خانه هنرمندان، ، تالار بتهون از ساعت 18 الی 20 (باشگاه هنر و طبیعت) برگزار می شود، شرکت نمایید.
آدرس: خیابان طالقانی، خیابان ایرانشهر، خیابان موسوی شمالی، باغ هنر، خانه هنرمندان ایران

شایان ذکر است که نرم افزار دوردنیا در تاریخ ذکر شده با 20 درصد تخفیف به علاقمندان و دوست داران طبیعت تقدیم می گردد

مستند زوج ماجراجو در برنامه صبح عالی به خیر

سلام و درود فراوان خدمت همراهان و همسفران همیشه سبز
بنا به درخواست بسیاری از دوستان عزیز در این پست شما را در جریان فعالیتهای اخیر و ساعت پخش برنامه های رادیویی و تلویزیونی تهیه شده قرار می دهیم

در این مدت مشغول به پژوهش و تحقیق در رابطه با دستاوردهای سفر به دور دنیا بوده ایم تا بتوانیم مطالبی مفید و آموزنده را به مجلات و نشریات ملی و بین المللی ارائه دهیم. از جمله مجلات داخلی که دوستان می توانند جدیدترین مطالب و خاطرات ناگفته سفر را در آن دنبال کنند 2 هفته نامه راه زندگی و ماهنامه بین المللی آریانا گردشگر می باشد.
هفته ها می گذرد و ما همچنان در حال برگزاری نمایشگاه عکس در نقاط مختلف کشور و تدارک برای اجرای 3 نمایشگاه دیگر در تهران هستیم که به ترتیب در فرهنگسراهای
نگارخانه ی شفق (یوسف آباد): 2 تا 7 آبان
نگارخانه های ۱ و ۲ فرهنگ سرای هنر (ارسباران): 12 تا 21 آبان
و فرهنگ سرای خانواده (نارمک): 10 تا 19 آذر برگزار خواهند شد

چند برنامه رادیویی و تلویزیونی هم تدارک دیده ایم که به طور منظم و هفتگی در رادیو ورزش و برنامه صبح عالی به خیر شبکه اول سیما در حال پخش هستند.

خاطرات ناگفته سفر دور دنیا را روز های زوج در:
رادیو ورزش روی موج
FM 5/102
شبنه ها، دوشنبه ها و چهارشنبه ها
از ساعت 19:45 الی 20:00
در برنامه دور دنیا بشنوید.

مجموعه آموزشی، سفر نامه و فیلم های مستند سفر را هر پنج شنبه:
شبکه اول سیما
صبح عالی به خیر
پنج شنبه ها از 8:30 تا 9:00 صبح
در برنامه زوج ماجراجو تماشا کنید.
لطفا مثل همیشه با نظرها و پیشنهادات صمیمانه خود یاریمان کنید تا برنامه ها را با کیفیت بیشتر برای شما عزیزان تهیه کنیم.

Dear friends
First of all, we would like to thank you for all the nice and peaceful messages you have send us since 3 months ago.Jafar and I, all of our family members and all the friends in Tehran are fine. Every one is doing well.Just to inform you about all of our resent activities in Iran, I am writing you a list of every thing we have done so far and the things that we are going to do
 for sure we are keep planting trees in different parts of Iran, especially at schools and universities. These all are done by doing lecture and presentations to share our experiences will the Iranians. Now the numbers of peace trees are 111

 we have done 3 photo and documentary exhibitions which one of them was to support the censer society in Iran. Unfortunately like some of the developed countries, Iran is going to loose most of its organic and no chemical foods, that’s why so many kinds of censers are showing up in our country

 after researching about some of the important and effective achievements of our trip around the world, we have are sending writings and articles for some national and international magazine and newspapers

our photography and documentary book will be also published in few months

And the last one is that we are having a TV show every Thursday which is showing the educational and the documentary movies of cycling around the world for peace and environmental conservation. It goes on the first channel on National TV in Iran.On the other hand we are having a radio program every Saturday, Monday and Tuesday which we tell all of the stories of 2 years of traveling by bike
Yes, our dear wonderful friends. You helped us a lot to make this project possible.as always we owe you. Forever. Forever
Every body in Iran has been inspired and touched by all your kindness and generosities.

Our dream is to see you again
Love
Nasim Yousefi and Jafar Edrisi

نمايشگاه عكس – كمربند سبز

Photography and documentary exhibition

سكوت اختيار كرده بوديم و قصد نداشتيم به اين زودي ها آنرا بشكنيم.
اما نزديك شدن به زمان نمايشگاه مجبورمان كرد كه بشكنيم سكوتمان را و باری دیگر از شما دوست، همسفر و همراه هميشگي دعوت نماييم:

بدين وسيله خانه هنرمندان ايران و باشگاه هنر و طبيعت از شما و همراهان گرامي دعوت مي كند در مراسم افتتاحيه نمايشگاه عكس، لوازم و گزارش سفر دوچرخه سواري دور دنيا براي صلح و حفظ طبيعت، توسط زوج دوچرخه سوار جهانگرد ايراني، نسيم يوسفي و جعفر ادريسي شركت نماييد.

زمان : ساعت 16 شنبه مورخ 3 مراد 1388
مكان: تالار ناصري، خانه هنرمندان ايران
خيابان طالقاني، خيابان ايرانشهر، خيابان موسوي شمالي، باغ هنر
تلفن تماس: 66930777 – 66944552

نمايشگاه عكس و لوازم سفر از مورخ 3 الي 8 مرداد 1388 از ساعت 8 الي 20 در نگارخانه هاي نامي و ميرميران داير مي باشد.


Cordially invite you and your guests  to the opening of following photography and documentary exhibition of ; Cycling around the world for Peace and Environmental conservation by Nasim Yousefi and Jafar Edrisi (the first Iranian couple who went around the world by bicycle), to the Nami and Mirmiran art Galleries

Opening: Saturday 25 July 2009
Presentation at Naseri hall: 4:00 – 6:00 PM
Daily visit: 10:00 AM – 8:00 PM
Exhibition will be continued till Thursday 30 July

Address: Baghe Honar- Mosavie St
Taleqani Ave
Tehran 34656 IRAN  +98 21 88310463

روز جهاني محيط زيست را گرامي مي داريم

To respect the World Environment day - 5 June

Cycling and tree planting ceremony

Presented by:
Global Green Belt (RMC4peace.com)
Nature Institute (Tabiat.ir)
HSBC Bank Middle East

Biking from Polour to Rineh (the hillside of Damavand Mountain) in a nice sunny day with the wonderful view of Damavand Mountain (5671m – 187143feet) to make awareness about protecting this national heritage and all of its precious wild flowers.
At the end of the day after cleaning the hillsied, we will plant a tree in Rineh to symbolize friendship with the nature for all the local people who live there and all the visitors who come from different parts of Iran and around the world as well.

Let's all get together to clean his hillside and let him to be happy on the World Environment day.
Let's all get together to clean his hillside and make every thing ready for it's phenomenal wild flowers to grow in peace.

For more information please contact us by email: jafar_edrisi@yahoo.com
Nasim Yousefi – Jafar Edrisi


15 خرداد 1388 – 5 ژوئن 2009


به مناسبت روز جهاني محيط زيست، موسسه طبيعت با همراهي يكي از بانكهاي بزرگ خاور ميانه HSBC حركت نمادين دوچرخه سواري را جهت پاكسازي دامنه قله رفيع دماوند و محل رويش شقايق هاي زيباي منطقه، به اتفاق سفيران صلح و حفظ طبيعت نسيم يوسفي و جعفر ادريسي به شرح ذيل برگزار مي گردد:

محل اجرا : پلور – رينه (جاده هراز، هفتاد كيلومتري شمال شرق تهران)
زمان : ساعت 7 صبح جمعه 15 خرداد الي 17 همان روز
محل حركت : مقابل در موسسه طبيعت – كارگر شمالی ، فاطمی غربی ، شماره ۲۱۰ ( جنب آژانس طلوع)- تلفن تماس : ۶۶۹۴۴۵۵۲ و ۶۶۹۳۰۷۷۷
مهلت ثبت نام : چهارشنبه 5 بعد از ظهر
*‌ خواهشمند است در صورت تمايل به شركت، به دليل محدود بودن امكانات (حداكثر 35 نفر) هر چه سريعتر نصب به ثبت نام اقدام نماييد.
هزينه : اين برنامه هزينه اي براي شركت كنندگان نخواهد داشت. كليه عزيزان حاضر در اين برنامه ميهمان HSBC و موسسه طبيعت خواهند بود.
وسيله اياب و ذهاب : اتوبوس ولوو و وانت جهت حمل دوچرخه

شرح برنامه:
ميهمانان به دو گروه دوچرخه سوار و عادي تقسيم شده و از دوراهي پلور، عزيزان دوچرخه سوار مسير را به سمت دشت شقايقها و سپس رينه ركاب مي زنند (حداكثر 20 كيلومتر در مسير آسفالت همراه با سراشيبي و سربالايي)
در ميانه هاي راه هر دو گروه به هم ملحق شده و اقدام به پاكسازي منطقه خواهند نمود.

وسايل مورد نياز گروه دوچرخه سوار: دوچرخه مناسب، كلاه و دستكش دوچرخه سواري
وسايل مورد نياز عمومي : كلاه و عينك آفتابي، كرم ضد آفتاب و وسايل شخصي. كفش و لباس مناسب
خدمات برنامه: پذيرايي ميان وعده، نهار و وسايل پاكسازي منطقه

سفرنامه - Itinerary



Dearest friends
It has been a long time since we published the last news about our journey.
During these 2 months we have had so many presentations, tree plantings and interview with the magazines, media and newspapers in Iran. At the meanwhile we are also hosting one of our French friends (Remi) who was traveling around the world we met the first time in Iran and after 1 year we went to his town and planted a peace tree in the beautiful France. The other friends are an American delegation who we met in Spokane, Washington and together we planted a tree in the name of Pancake. Tom, Pam, Zak, John, Jackson and Shahrokh have come to Iran to do the same thing in our country for the better understanding of our two nations. We are so pleased to have them here. It’s like a dream for us to host and plant peace trees with our peace-loving international friends in Iran. We would love to have as many as you folks in our country.
Please read the report at the bellow address:
http://www.amordaden.blogfa.com/post-269.aspx

Jafar and I are taking time very seriously to publish our photo book and the itinerary book and also to run some photo exhibitions in Iran and the other countries as well.
Will keep you update.
Much love, Nasim and Jafar, May 2009, Tehran


تقریبا مدت 2 ماهی هست که به تهران رسیدیم و مشغله های برگشتن به زندگی عادی، گزارش سفر و مصاحبه با مطبوعات و غیره، وقتی برامون نگذاشته تا دستی به سر و روی وبسایت و وبلاگ بکشیم. در حال حاضر هم میزبان رمی جهانگرد فرانسوی و دوستان صلح طب آمریکایی هستیم که به اتفاق در شهر و کشورهایشان درخت دوستی کاشتیم و اکنون آنها به ایران آمده اند تا حقیقیتی را که از زبان ما و از طریق ارائه اسلایدشوی ما در شهرهایشان شنیده اند را با چشمان و حضور خود به خوبی لمس کنند. به زودی گزارش این برنامه ها را انتقال خواهیم داد.
برای اطلاعات بیشتر به لینکهای زیر مراجعه کنید:


از اینها که بگذریم می رسیم به داستان گزارشهای سفر ما و مصاحبه هایی که با مطبوعات، مجلات و روزنامه های مختلفی که در طول این مدت داشته ایم. از جمله آنها به روزنامه های قدس، همشهری دوچرخه، خبرگزاری میراث فرهنگی، مجلات زندگی ایرانی، آریانا گردشگر، ایرانا، 40 چراغ، خانواده سبز، راه زندگی، برنامه های تلویزیونی روز از نو و صبح عالی به خیر و این آخری هم مجله همشهری خانواده که با گرافیک زیبایی در شماره 118 عکس روی جلد کار کرده.

هر کدام از این دوستان کلی وقت گذاشتند، کل گفتگو را ضبط کردند، بارها و بارها مطالبی بریشان تکرار شد، و از منابع دیگر نیز در طی این دو سال اطلاعاتی در دست داشتند.اما همیشه نقاطی بسیار واضح و مشخص و کلیدی در تمامی متنهای چاپ شده اشتباهات عجیب و غریبی داشت و از همه ناراحت کننده تر اینکه این اشتباهات به تمامی مخاطبان ارائه داده می شود و منبع این گفتگوها طبیعتا کسی به جز نسیم و جعفر نمی باشد.
در کشورهای دیگر هر جا مصاحبه ای داشتیم گزارشگر وقتی برای ملاقات حضوری و مصاحبه اولیه به سراغ ما می آمد گویی چند سالیست که ما را می شناسد. تمام وبسایت، داستان سفر و بیوگرافی ما را به طور کامل از طریق وبسایتمان مطالعه کرده بودند و بعد از ملاقات و تهیه گزارش مطالب را بدون هیچ ابهام و عیب و نقصی به چاپ می رساندند. تازه همزبان هم که نبودیم و این خود طبیعتا باید باعث می شد که نکاتی به طور کامل درک نشود

از اینها که بگذریم می رسیم به جایی که جرقه نوشتن این مطلب را در من روشن کرد. همیشه و همه جا در طول سفر با کلی غرور از موقعیت های اجتماعی خانمها در ایران صحبت می کردم. همیشه برای همه با افتخار می گفتم که زنان ایرانی بعد از ازدواج نام و نام خانوادگی خود را حفظ کرده و رسما با هویت اصلی خود در جامعه زندگی را می گذرانند. این چیزی بود که خصوصا مردم کشورهای غربی و پیشرفته را متحیر می کرد چرا که زنان جامعه غربی در بسیاری از مواقع از این قضیه رنج می برند. وقتی نام خانوادگی همسر خود را دریافت می کنند مجبور می شوند تمام مدارک رسمی و دانشگاهی خود را تغییر دهند و با هویتی جدید در جامعه حضور پیدا کنند. حال که در ایران هستم و مطالب چاپ شده در مورد سفرمان را می خوانم خیلی وقتها هویت اصلی و خانوادگی خود را گم می کنم. یوسفی و ادریسی به ادریسیها تبدیل شده اند. سمیه (نسیم) یوسفی بعضی جاها به طور شاهکار به نسیم سرابندری، ناصم ادریس، نسیم جعفری و این آخری هم که نسیم خانم اصالتا جزو خانواده ادریسی طبقه بندی شده ونشانی از نام و نام خانوادگی پدری خود نمی بیند. یکبار هم عکس من رو گذاشته بودند توی مجله و زیر عکس نوشته بودند جعفر ادریسی

این ها یک نکته بزرگی رو برای من به جا می گذارد. تمام غلط غولوت ها و اشتباهاتی که در مورد متن های ما تکرار شده من رو به این فکر فرو برده که روزانه چقدر از این مطالب مجلات و روزنامه ها را می خوانیم و به آنها اعتماد می کنیم و در پی این هستیم که بر معلوماتمان اضافه شود ولی تا چه اندازه می توان به مطالب ارائه شده و صحت نوشتاری اعتماد کرد؟
قلبا راضی نبودم که بعد از حدود 1 ماه سکوت با متنی منتقدانه کتاب خاطرات و شاهد اصلی سفر سبز دوساله را خاکستری کنم ولی چاره ای نداشتم و خودم دست به قلم شدم.

یک خبر دیگر هم اینکه از شماره گذشته مجله راه زندگی، سفر نامه ما به طور مداوم در شماره های آینده به چاپ می رسد. اولین مطلب در شماره 285 به چاپ رسیده است که در روزنامه فرو شی های سراسر کشور قابل دسترسی می باشد.
وعده دیگر اینکه به زودی تاریخ اجرای نمایشگاه عکس کمربند سبز و چاپ کتاب را حضور شما عزیزان اعلام خواهیم کرد.

سبز و پیروز باشید. سمیه (نسیم) یوسفی – اردیبهت 88

قسمت اول سفرنامه – مجله راه زندگي – شماره 285
می تونستیم صدای تاپ و تاپ قلبمون رو بشنویم. با اینکه هوا سرد بود اما صورتمون از گرمای هیجان سرخ شده و گر گرفته بود. تقریبا یک ماهه که همه در تلاش بودند تا مراسم به بهترین شکل برگزار بشه.
فیلم بردار، عکاس و خبرنگارها هم بودند. همانطور که خیابان "ایرانشهر" رو به سمت پایین می آمدیم، صدای تاپ و تاپ هم بلندتر و بلند تر می شد. حسابی هیجان زده بودیم. تمام خاطرات 2 ساله سفر مثل یک فیلم سینمایی در عرض چند ثانیه از جلوی چشمانمان عبور می کرد.
وای 2 سال شده بود! هر روز به عشق و شوق این لحظه، شب را به صبح و صبح را به شب رسانده بودیم. چه شبهایی که با شکم گرسنه خوابیدیم به این امید که روزی تمام می شود این سفر!
چقدر سربالایی ها را رکاب زدیم، چقدر با باد و باران گریه کردیم و خندیدیم، فقط و فقط به شوق دیدار.
شوق دیدار خانواده، دوستان، همراهان همیشگیمان که حتی لحظه ای از ما دور نبودند.
صدای همهمه باز ما را به خود آورد. خیابان "برفروشان" را به سمت چپ می پیچیم. از دور جمعیتی دیده می شود. پرچمهای رنگ به رنگ، همه با موبایلهایشان فیلم و عکس می گیرند. هنوز نمی توانیم چهره ها را تشخیص بدهیم، اما هر چقدر نزدیک تر می شویم صورت ها نمایان تر می شود.
وای این همان درخت است. درختی که 2 سال پیش در همین مکان و در روز خداحافظی کاشته بودیم. چقدر بزرگ شده این ناقلا!
فقط صدم ثانیه ای زمان داریم تا سر تا پایش را برانداز کنیم. برگهای سوزنی سبز رنگ زیبایش نوید زندگی خوبی را می دهند. گویا دوستان فراموشش نکرده اند و در فراق ما، خوب به آن رسیده اند. یادم می آید مادرم می گفت: "هفته ای یک بار آب معدنی برایش می برم تا تشنه نماند!"
نگاهمان را از روی درخت بر می گردانیم. از لابلای جمعیت می توانستیم دوستان قديمي را تشخیص دهیم. همه لبخند می زنند. خیلی ها هم اشک شوق از گونه هایشان جاریست. به هر طرف که می چرخیم آشناهایمان را می بنیم که با تمام وجود خوشحالند.
به روبروی در خانه هنرمندان که رسیدیم، مردم به طرفمان دویدند، روبوسی و سر سلامتی!
خواهر نسیم با چشمانی قرمز که معلوم است دل سیری گیره کرده، به طرف ما می دود و نسیم را در آغوش می کشد. آخر تا چند روز دیگر نسیم دوباره خاله می شود.
برادر و خواهر های دیگر هم از اطراف می آمدند تا دیدارها را تازه کننده. ولی پدر ومادرمان کمی دورتر ایساتده اند، راستش قبلا آنها را در مسیر دیده بودیم. طاقت دوری از فرزند را دیگر تحملی نبود و در زاهدان و اصفهان ملاقاتشان کردیم.
همه می خواستند تا کمکمان کنند. یک نفر چرخمان را می گرفت. یکی دیگر حلقه گل به گردنمان می انداخت و دیگری لیوانی چای به دستمان می داد.
گروه 18 نفری از دوستان که با دوچرخه به استقبالمان آمده و از میدان آزادی تا خانه هنرمندان ایران را رکاب زده اند، به گوشه ای می روند تا چرخها را پارک کنند.
همه با هم به سمتي از باغ هنرمندان ایران می رویم تا یکصدمین و آخرین درخت از پروژه " دوچرخه سواری دور دنیا برای صلح و حفظ طبیعت" را بکاریم.
آری بالاخره رسیده ایم. با کاشت این درخت، سفرمان به پایان می رسد، اما اصلا باورمان نمی شود.
یعنی دیگر مجبور نیستیم چادر بزنیم!
یعنی دیگر مجبور نیستیم از ترس سرقت تا صبح بیدار بمانیم!
یعنی از این پس می توانیم آزادانه در یخچال را بازکنیم و هرچه دلمان خواست بخوریم! یعنی …
آری باورکردنی نیست اما سفر به پایان رسیده.

سال نو مبارک- Happy Persian New Year


Happy Persian New Year (Nowruz) 1388

This year on March 21st we were so pleased to celebrate the New Year with our parents and family in iran. At the time of turning the year while we were thinking about our friends, we wished every one of you folks peace, health and happiness

During Nowruz time we received so many photos and messages, but one of them which made us so happy and exited, was the above picture. We invite you to get to know about it and the history of this beautiful peace tree. Please read the text bellow

Happy No Ruz! The picture is the tree Spring you planted at Gainesville Friends Meeting
in Florida with a fresh set of blossoms. May this greeting find you in good health and
good spirits. Congratulations on arriving in Teheran and planting your 100th tree

Jean Larson
Gainesville Friends Meeting
Religious Society of Friends- Quakers


قطعا در این مدت کلی شعر و متن زیبا در مورد سال نو و عید، خونديد، نوشتيد و اس ام اس يا همون پيامك زديد. پس ما هرچه بنويسيم يا تكراريه و يا به اون زيبايي نمي شه و اكتفا مي كنيم به جمله: سال نو مبارك!
تصوير بالا، عكس امسال درختي است كه در سال گذشته و چند روزي مانده به نوروز در شهر گينزويل ايالت فلوريدا و با حضور جمعي از مردم خوب شهر كاشته شد.
دوست عزيزمون، خانم "جين لارسن" اين عكس رو براي ما فرستاده.
با آرزوی سلامتی و شادکامی برای همه شما عزیزان
نسیم و جعفر - نوروز ۱۳۸۸ - تهران

روزگار وصل - Planting the hundredth tree in Tehran

 


To all Iranian and non Iranians living outside of Iran
Those who accommodated us, facilitated our trip, tree plantations, arrange the presentations, donations, media coverages and other supports
We need to tell you that we owe this trip to all of you and without your help and generosities this project would have not been possible. Our heart and mind will be with you forever

In Peace
Nasim and Jafar, March 2009

Eventually on march 5th (the national day of tree planting in Iran) we got to Tehran. In the morning some of the bikers joined us at Azadi square where Azadi (Shahyad) tower the symbol of Tehran is located there. That was the right time to get in the atmosphere of getting back home and thinking about all the people we are going to visit after 2 years. We were counting down for that memorable moment. Such a wonderful 3:00 pm in our life time. "It’s the time that we have been waiting for all these 678 days" Thanks god, we are here, healthy and happy. Our eyes are full of tears while we are experiencing the happiest moment in our life. We had never hugged our parents, brothers and sisters like this before.
The difference between the goodbye ceremony and welcoming event was totally recognizable. Today there is no worry in any body's eyes.
The hundredth tree planted on this day to be a good beginning for our international peace garden where we are going to invite our international friends to come and plant a tree for peace.
Plant the friendship tree that will bear the fruit of happiness. Hafez-Persian poet

با كاشت يكصدمين درخت در خانه هنرمندان ايران (به نام روزگار وصل) و ديدار دوباره با دوستان و آشنايان ديگر باورمان شد كه سفر به اتمام رسيده. ولي شايد اين لحظه آغازي است براي دوباره سفر كردن و ماجراجويي. و چه تقارن زيبايي، روز درختكاري!
آنجا بود كه به معناي واقعي، حس زيباي موفقيت و رسيدن به اهداف سفر را تجربه كرديم. چه پاياني قشنگ تر و به ياد ماندني تر از اين لحظه؟
دوستان زيادي از شهرهاي دور و نزديك براي مراسم استقبال و كاشت درخت حضور داشتند كه جا دارد از تمامي آنها تشكر داشته باشيم. متن زير براي اين مراسم تهيه شده بود كه كاملا در وب لاگ مي آوريم. اميدواريم كه در آينده اي نزديك بتوانيم مطالب جا مانده از سفر را بنوسيم. در حال حاضر نيز مشغول انجام كارهاي عقب افتاده و مقدمات نمايشگاه عكس هستم و اميدواريم كه تمامي شما عزيزان را به زودي در نمايشگاه ملاقات نماييم.
دوستان عزيز، تمام اين لحظه هاي زيبا و اين موفقيت بزرگ را مديون محبتها، همراهي و حمايتهاي شما ياران بزرگوار هستيم.

-
سلام
سلام به همه عزيزان و همسفران هميشگي نسيم و جعفر
هزاران درود بر شما همراهان سبز و هزاران بوسه بر دستهاي پدران و مادران صبور و دوست داشتني مان كه رنج دوري و بيخبري از فرزندانشان را به شوق و اميد اين لحظه و ديدار دوباره به جان خريدند.

شايد تو ذهن ما دوچرخه تعريفي شبيه به اين دارد :
وسيله نقليه اي با دوچرخ كه با كمك نيروي انساني و به وسيله يكسري چرخ دنده به حركت در مي آيد.
اما برادران اميدوار بيش از 50 سال پيش پا فراتر از اين تعريف گذاشته و با اين وسيله دوچرخ شروع به سفر كردند. سفر به كشورهاي همسايه و اين رسم ادامه داشت تا ديگر دوستان سفر به دور دنيا را تجربه كنند.
شبنم و علي هم در سفر به دور اروپا جرقه اي در ذهن ما روشن كردند و حال نوبت به ما رسيده بود.
سفري براي صلح و تجربه اي براي حفظ طبيعت.
حدود 2 سال پيش ابزار زندگي مان را در كوله هايمان ريختيم و با هزينه هاي شخصي پا در ركاب دوچرخه هايمان سفر را به سمت غرب آغاز كرديم.
تاجران، محمد را مي گويم به ما آموخت كه درخت بكاريم تا شايد رسمي شود در بين صلح جويان كه درخت دوستي بكارند تا آنها سمبلي باشند براي صلح دوستي و احترام به طبيعت .
و امروز با حضور سبز شما عزيزان در روز ملي درختكاري يكصدمين درخت در باغ هنرمندان ايران به يادگار نشانده شد. آخرين نقطه از كمربند سبز و از اين پس اين مكان را پارك صلح مي ناميم.
در اين مدت به جز دوچرخه سواري وظيفه مهم ديگري هم داشتيم و آن هم نشان دادن تصاوير واقعي از ايران از تاريخ، فرهنگ، دين و طبيعت بود. تا ايران را آنگونه كه هست معرفي كنيم و نگذاريم آنطور كه خودشان مي خواهند تصويري از ايرانمان داشته باشند.
به خانه ها، مدارس و دانشگاهها سر زديم تا تصاويري از حافظ، دماوند، پرشيا و پرسپوليس را به آنها نمايش دهيم.
از 15 كشور اروپايي، آمريكايي و آسيايي عبور كرديم و تا به امروز حدود 18000 كيلومتر را ركاب زده ايم. به گوشه گوشه اين دنياي زيبا سرك كشيديم تا بياموزيم درباره صلح و طبيعت، موزه ها، پارك ها، كاخ ها و حيات وحش
دوچرخه هايمان ما را به ديدن عجايب جهان مهمان كردند، برج ايفل، كليساي دم، گرند كنين، ساداكو و هزار درناي كاغذي، تاج محل، ديوار چين، شهر سوخته، چهل ستون و ارگ بم.
به دوچرخه هايمان ياد داده ايم كه با ما دوست باشند همانطور كه ما با آ نها دوست بوده ايم . اما هر چند گاهي شيطنتي مي كردند وقتي كه توجه كمتري به آنها داشتيم و با پنچر شدن يادمان مي انداختند كه چقدر برايمان عزيزند.
با خطاطي و فروش عكس هايمان هم سعي در تامين بخشي از هزينه ها را داشتيم. هر چند اندك!
و گويي خداوند بهترين بنده هايش را گلچين كرده و در راه ما قرار داده بود تا با كمك اين انسانهاي شريف ادامه سفر برايمان ممكن شود.
چه ايراني و غير ايراني همراهمان شدند تا پيام صلح و طبيعت را هر چه رساتر فرياد بزنيم و با حمايتهايشان راه را برايمان هموارتر نمودند.
اساتيدي چون اينانلو، غني و نجفي همچون شمعي راهنماي اين سفر بودند تا به بي راهه نرود.
بارها در اين راه خسته شديم، با هم دعوا كرديم و مدتي را قهر بوديم، اما دوباره شوق ديدار پدر و مادر، خانواده و دوستان آشتيمان مي داد و اميدوارمان مي كرد براي دوباره ركاب زدن دوباره عرق ريختن و رفتن و رفتن و رفتن
امروز چه پيوند عميقي ميان ما و اين دوچرخه هاست، انگار برايمان عين زندگي هستند. زندگي كه اكنون حالا خوب و دوست داشتني ست.
واقعا نمي دانيم كه ما خوشبخت تريم يا دوچرخه هايمان. ولي باور داريم كه اين دوچرخه ها بخشي از زندگيمان هستند و با آنها خوشحاليم.
اين خوشحالي نقطه آغاز است و نه پايان سفر. تا در ادامه با همركابيشان بتوانيم در جاي جاي ميهن عزيزمان ايران و تمامي دنيا درخت دوستي بنشانيم
درخت دوستي بنشان كه كام دل ببار آرد    نهال دشمني بركن كه رنج بيشمار آرد





فراخوان کاشت یکصدمین درخت

امیدوارم که دانه ای بر خاک بفشانی،
هر چند خرد بوده باشد،
و با روئیدنش همراه شوی،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
ویکتور هوگو

موسسه طبیعت با همکاری خانه هنرمندان ایران برگزار می کند :

کاشت یکصدمین و آخرین درخت از پروژه دوچرخه سواری دور دنیا برای صلح و حفظ طبیعت توسط سمیه (نسیم) یوسفی و جعفر ادریسی، اولین زوج جهانگرد دوچرخه سوار ایرانی.

مکان : خانه هنرمندان ایران – خیابان طالقانی، خیابان ایرانشهر، خیابان موسوی شمالی
زمان : پنج شنبه 15/۱۲/87 روز ملی درختکاری، ساعت 15
 
کشورها، شهرها، جاده ها، کیلومترها، شیرینی و تلخی های سفر را تنها با شوق بازگشت و دیدار دوباره دوستان طی کردیم و اکنون بعد از 2 سال رویایمان شکل حقیقت به خود می گیرد. در این روز به یاد ماندنی همه با هم در باغ هنرمندان ایران، یکصدمین نقطه از کمربند سبز دوستی را به یادگار خواهیم گذاشت.

از زمان ورود به ایران متاسفانه به علت زمان کم نتوانسته ایم گزارشی را در سایت قرار دهیم. تا کنون در طول مسیر سفر در ایران، تعداد 18 نهال درخت با حضور دوستان عزیز و همراهی دوچرخه سواران و در شهرهای مختلف کاشته ایم و پس از طی حدود 1000 کیلومتر به شهر اصفهان رسیده ایم. در ادامه نیز پس از عبور از شهرهای نطنز، کاشان، قم و شهریار در روز ملی درخت کاری وارد تهران خواهیم شد.
حضور سبز شما عزیزان و همسفران باعث دلگرمی و خوشحالی مان خواهد بود.

در این مدت پیامها و ایمیل های بسیاری برایمان از طرف شما عزیزان ارسال شده که متاسفانه زمانی برای پاسخ گویی به آنها نداشته ایم، ضمن تشکر از همه امیدواریم بتوانیم در اولین فرصت پاسخگوی لطف و محبت شما باشیم.

Nature institute and Iran artist’s house presents
Celebration of planting the hundredth peace trees by Somayeh (Nasim) Yousefi and Jafar Edrisi, the first Iranian couple who went around the world by bicycle
Where:
Iran artist’s house, Tehran, Iran
When: Thursday March 5th 2009, The National day of tree planting in Iran, 3:00 pm

Dearest friends and travel mates, during our trip in Iran we haven’t had enough time to provide you with all the reports
Just to keep you update, so far we have planted 18 sapling trees and have done approximately  1000kilometers with the presents of our Iranian cyclist friends
At the moment we are in Isfahan and after passing Natanz, Kashan, Qom and Shahryar will get to Tehran on the Iranian National day of tree planting
Your partnership will make us pleasant and hopeful

Our trip in Iran - Part 1














We are in Iran - Zahedan



 

Planting 4 trees in India and Pakistan

قابل توجه دوستان دوچرخه سوار ایرانی :
خبر فوت مرحوم محسن سنایی زمانیکه در کشور آمریکا رکاب می زدیم بی شک یکی از تلخ ترین لحظات این سفر بود. از همان روزها همیشه فکر می کردیم که باید درختی به یاد این عزیز بکاریم و فکر می کنیم بهترین مکان، شهر اردکان محل زندگی او باشد.
از کلیه دوستانی که مایلند در برنامه دوچرخه سواری بین یزد – اردکان و کاشت درخت به یاد محسن شرکت کنند و یا کسانیکه می توانند در زمینه هماهنگی این مراسم به ما کمک نمایند، خواهشمندیم از طریق ایمیل jafar_edrisi@yahoo.com و یا ارسال نظر در وب لاگ ما را همراهی کنند.

کاشت درخت 70 به نام ویشوا شانتی (در زبان هندی به معنای صلح جهانی)، شهر دهلی نو – مرکز خیریه دختران

Planting the 70th tree in the name of Vishva Shanti (Global Peace in Hindi) – New Delhi – Campus of Arya Kanya Sadan (Indian Institute of Yoga and Naturopathy IIYN)


 کاشت درخت 71 به نام فردوسی، شهر لاهور - خیابان فردوسی


Planting the 71st tree in the name of Fedrosi (one of the greatest Persian poets) – City of Lahore, Ferdosi Street


کاشت درخت 72 به نام اقبال لاهوری، شهر لاهور - خیابان فردوسی


Planting the 72nd in the name of Iqbal Lahori (one of the greatest Pakistani poets) – City of Lahore, Ferdosi Street


کاشت درخت 73 به نام امن (به معنی صلح در زبان اردو)، شهر لاهور -  دانشگاه بانوان لاهور


Planting the 73rd tree in the name of Amen (Peace in Urdu) – City of Lahore – Lahore College Women University LCWU)

تصاویری از مراسم پایین آوردن پرچم در مرز Wagha (مرز بین هند و پاکستان)
Pictures of the flag ceremony on Wagha border (the border between India and Pakistan)

Our trip in Pakistan - part 1

Our dearest friends and travel mates, first of all we would like to thank you for all your kindness, worries and the new messages. We do apologize that we have not been able to reply your emails
It has been about 1 week that we got to Pakistan. Like our parents, family and all the friends we were somehow worried about this part of our journey, but right after passing the border, in few hours it was totally recognizable that here is like the other places we have visited before. Every body is doing their business. Kindness and hospitality is like the other countries
We are still riding our bikes on the left side of the roads. Most of the signs have written in Urdu which for us is very easy to read them. (The letters of Farsi and Urdu are the same). Finding Non-Vegetarian food is easier than vegetarian. Actually most of the foods are non-veg
The first few hours we were afraid to tell people about our nationality, but we were totally wrong. Any time we tell them that we are from Iran, they welcome us so warmly and invite us for a cup of tea. Even sometimes in the sites and museums they don’t charge us. “Wow, Iran? Welcome to Pakistan. Go ahead please. You are our guests” that’s unbelievable
It’s very important for them to know if we have had nice experience in their country or no. They are so sad and angry about all of the terrorist activities which recently have happened in Pakistan

In Lahore one of the best places to visit is Padeshahi Masjid and Tomb of Iqbal who is one of the greatest Persian poets. Iqbal has said many of his poems for peace, friendship and humanity
Another event which was really interesting for us is the Flag Ceremony in Wagha Border (the border of India and Pakistan). More than hundreds of people come to visit this ceremony which happens every day before sunset
We expect to reach South-East of Iran in the first week of February and our plan is riding from Zahidan to Bam, Kerman, Yazd, Isfahan, Kashan and hopefully reach Tehran on March 5th which is the National day of tree planting in Iran. We are going to plant the last tree of this project by the first tree we planted. That’s such a wonderful feeling for us. We are so exited about getting back home after 2 years
We will keep you update abut our progress and will write about the 3 peace trees that we planted in Pakistan. (The 71st, 72nd and 73rd tree) and also visiting Lahore college women university

نه افغانیم و نه ترک و تتاریم
چمن زادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است
که ما پرورده یک نوبهاریم (اقبال لاهوری)

اول یک تشکر از تمامی دوستان و خوانندگان عزیز وب لاگ که با ارسال پیامها و ایمیلیهای پر مهر و محبتشان همیشه یار و همسفرمان بوده اند در این 640 روز و عذر خواهی از اینکه نمی توانیم به تک تک آنها جواب دهیم. سفر به انتها نزدیک و نزدیک تر می شود ...
حدودا یک هفته ای است که وارد پاکستان شده ایم (21 ژانویه 2008). ما هم همانند سایرین نگران بودیم، حتی از اینکه بگوییم ایرانی هستیم نیز هراس داشتیم، اما تنها با گذشت چند ساعتی متوجه شدیم که نگرانی ها کمی بی مورد است و آنها هم همانند سایرین در حال گذران زندگی روزمره.
اولین شهر، لاهور است و اقبال لاهوری.
پایتخت فرهنگی پاکستان با مردمی مهربان و مهمان نواز. با آنکه ایالتهای پنجاب هند و پاکستان هم مرز هستند و با وجود شباهتهای فرهنگی زیاد اما تفاوتهایی نیز موجود است.
تابلو نوشته هایی به زبان اردو، مصرف گوشت در وعده های غذایی، تعداد چشمگیر مساجد، رفاه نسبی مردم و ... اما رانندگی همچنان در سمت چپ جاده.
در مدت اقامت در این شهر از مسجد پادشاهی، مقبره شاعر بزرگ فارسی زبان -اقبال لاهوری-  و بازارهای لاهور دیدن کردیم.
به محض اینکه متوجه می شوند ایرانی هستیم، به ما خوش آمد می گویند، به چای و آب میوه دعوت می شویم، حتی در بعضی موارد برای ورود به موزه ها از ما ورودی نمی خواهند. هم صحبتمان می شوند و اولین سوال آنها این است که آیا در این مدت به ما خوش گذشته یا نه ؟
آنها نیز از نا امنی ها و حمله های تروریستی بسیار ناخوشایندند و بعضی از آنها اعتقاد دارند که ترورها توسط غیر پاکستانی هایی که در این کشور زندگی می کنند  انجام می شود.

یکی دیگر از جاذبه های توریستی در این شهر، مراسم پایین آوردن پرچم در هنگام غروب آفتاب همراه با نوعی نمایش توسط سربازان، در مرز بین هند و پاکستان می باشد. از این مراسم و نوع جالب لباس های سربازان تعداد زیادی تصویر تهیه کرده ایم که همراه با گزارش آن در اولین فرصت در وب سایت قرار خواهیم داد.

پیش بینی می کنیم که تا اواسط بهمن ماه وارد ایران شده و بعد از گذر از زاهدان، بم، کرمان، یزد، اصفهان، کاشان و قم نهایتها در تاریخ 15 اسفند (روز ملی درخت کاری) به تهران برسیم و در همان روز آخرین درخت از پروژه 2 ساله دوچرخه سواری برای صلح و طبیعت را در خانه هنرمندان بکاریم.

قابل توجه دوستان دوچرخه سوار ایرانی :
خبر فوت مرحوم محسن سنایی زمانیکه در کشور آمریکا رکاب می زدیم بی شک یکی از تلخ ترین لحظات این سفر بود. از همان روزها همیشه فکر می کردیم که باید درختی به یاد این عزیز بکاریم و فکر می کنیم بهترین مکان، شهر اردکان محل زندگی او باشد.
از کلیه دوستانی که مایلند در برنامه دوچرخه سواری بین یزد – اردکان و کاشت درخت به یاد محسن شرکت کنند و یا کسانیکه می توانند در زمینه هماهنگی این مراسم به ما کمک نمایند، خواهشمندیم از طریق ایمیل jafar_edrisi@yahoo.com و یا ارسال نظر در وب لاگ ما را همراهی کنند.




















ورود به پاکستان - We are in Pakistan

 

عاشورا در جیپور - Ashura in Jaipur



Our trip in India - Prat3

After riding through the 3 provinces of Haryana, Uttar Pradesh and Rajasthan we are again heading back to New Delhi
Something which is really nice here is that most of the people in India are strict vegetarian. That means they don’t even use eggs on their diet. It’s so amazing to see in the most confectioneries, bakeries and restaurants there is a sign that says “all of our products are made without using egg”. We are so glad that during this time we have also become vegetarians and have lost so many weights.  That’s such a wonderful feeling for both of us
Now, we invite you to see our new pictures. All of the bellow photos have an interesting and touching story, but unfortunately at the moment there is no enough time to write more. Hope you enjoy them 

سفر ما در مسیر آگرا – فتح پور سیکری – ساوایی ماداپور – بودنی – کوتا و جیپور در استانهای راجستان، اوتارپرادش و هاریانا به اتمام رسید و مجددا به سمت شهر دهلی ادامه خواهیم داد.
در این مدت خاطرات تلخ و شیرین زیادی را تجربه کردیم. هر یک از تصاویر زیر بیانگر داستانی است، اما زمان محدود و .... امیدواریم که روزی بتوانیم تمام این داستانها را بازگو کنیم.

یک نکته :
هر گاه صحبتی از هند به میان می آید ناخودآگاه فلفل و تندی غذا ها یادمان می آید. البته غذاهای کره جنوبی هم دست کمی از تندی غذاهای هندی نداشت، اما نکته جالب اینکه از زمانیکه وارد این کشور شده ایم همانند اکثر هندی ها گیاه خوار شده ایم و این خود باعث شده به میزان قابل توجهی وزن کم کنیم!
یکی از نکات مثبت در این کشور عدم استفاده از گوشت (مرغ، گاو، ماهی و ...) در وعده های روزانه است. غذاها بسیار ساده و سالم هستند. در بیشتر موارد حتی از تخم مرغ هم استفاده نمی کنند و واقعا تعجب آور است زمانیکه وارد یکی قنادی بزرگ می شوی و تابلویی در روی دیوار چسبانده شده و به مشتری این اطمینان را می دهد که در ساخت شیرینی ها و انواع غذاها به هیچ عنوان از تخم مرغ استفاده نشده است.




























Our trip in India - Prat2

About 60 Kilometers before getting to Jaipur (Capital of Rajasthan province) we  left the main road and went toward South to Sawai Madhopur. Near this town there was a national park where we could see the famous tigers of India
Around 5 pm, after riding 90 Kilometers on a rough road, we arrived at Lalsot and decided to stop there. Unfortunately we were not able to find a place for camping due to every were so crowded, so we searched for guest house. In the town there was only one hotel which was just for Indian guests. Even if we were allowed to stay there, they didn’t have any more room available
The best option was leaving the town and waiting for the darkness and after that find a place to camp. As we were riding toward South, a house in the middle of a farm attracted us. “It sounds like a quiet place. Let’s go there.” Said Nasim
We went to the property. There was a place where some families were living together. All the women were making bread
In most of the places we passed in India, there was no good facility and people had to use brushwood to make fire for cooking. Even in the big cities like Delhi people have to use Gas capsules to run their cookers
Any way right after getting to the yard we asked a young man to show us a place for camping. “You can stay here in our property” said the young guy with his nice smile
At first we were so happy and glad to find a proper place, but suddenly in few seconds more than 20 people, mostly children made a circle around us
More people from other houses were still coming and running from different sides to join this crowd. They didn’t even talk to each other and were just looking at us like they are watching a stunning movie. The first few minutes were Ok and even interesting for both of us, but after half an hour we fell like there is no place to have our own privacy.  “What is the meaning of this big crowd?” We were feeling regret about stopping there. It was like they didn’t have any plan to leave
At the meantime we noticed that all the children are sitting down and try not to make any noise
A man with his motor bike was coming to the house. He came straightly to us and at First he asked some questions about our name, job and nationality. We were assuming that he must be a policeman and we are getting on a big trouble, but after a friendly chat we recognized that he is the owner of this property
Mr. Bairwa who was a teacher had come to welcome his Iranian guests. He asked us to leave our bikes and the luggage in a room and go with him to his another house 6 kilometers far from the city
In fact we can say he survived us. “We would love to. Why not?” After passing a hard day it was so pleasant to meet his family, seat with our new friends, eat the delicious Rajasthan food (Rabri) with the traditional bread (Chapati), drink the lovely Indian tea and talk about each other’s culture, peace and friendship
They gave us a room to sleep. Thanks god for all of these nice moments
We were supposed to wake up early in the morning to get back to Lalsot
While we were sleeping on a pleasant silence suddenly at the midnight something happened very unusual
Someone was knocking on the metal door so loudly while he was telling: “Brother Jafar! Brother Jafar! Get out of the room!” We were so scared and had no idea about what was going on
“Wake up! Wake up Jafar. There must be a fire or an earthquake. We have to get out of here as soon as possible” Said Nasim
Right after opening the door we saw about 15 people in front of us
You want to know what the story was. Mr. Bairwa had called his brother who lived in another village nearby Lalsot. So his brother and his family had come to visit us. We really don’t remember what they asked and what we replied to them. (The above picture is the photo of Mr. Bairwa and his family)
 
تقریبا کمتر از 60 کیلومتر با شهر جیپور یکی از معروفترین شهرهای هند (مرکز استان راجستان) فاصله داشتیم اما می بایست از جاده اصلی خارج شده و به سمت جنوب منحرف می شدیم تا به ساوایی ماداپور، پارک ملی زیستگاه ببر معروف هندوستان برسیم. مسیر را طوری انتخاب کرده بودیم تا در بازگشت به سمت دهلی از جیپور عبور کنیم.
تقریبا ساعت 4 – 5 بعداز ظهر به شهر لالوست رسیدیم و می بایست قبل از تاریکی هوا جایی برا خواب پیدا می کردیم.
در روی نقشه لالوست یک نقطه کوچک و به نظر شهرستانی کم جمعیت می آمد، اما کم جمعیت در این کشور بی معنی است و شهرها اکثر چند میلیونی هستند.
مکانی برای چادر زدن پیدا نکردیم پس اجبارا به دنبال Guest house و هتل رفتیم، اما در شهر فقط یک هتل موجود بود که آنهم مجوز پذیرش غیر هندی را نداشت. البته اتاق هم برای اجاره تمام شده بود !!!
برای اینکه بتوانید هتل را در هند مجسم کنید می توانیم مسافرخانه ای بدون ستاره را مثال بزنیم. صد البته که مکانهای مناسب هم وجود دارد اما بسیار گران و تنها در شهرهای بزرگ.

به هر حال، از شهر خارج شدیم و ادامه دادیم و منتطر بودیم تا هوا تاریک شود و بعد بتوانیم مکانی را دور از جمعیت پیدا کنیم.
هنوز 6-7 کیلومتری را دور نشده بودیم که یک خانه روستایی میان مزارع نظرمان را به خود جلب کرد. به نظر ساکت و خلوت می آمد.
وارد شدیم، تقریبا چندین خانواده در این مکان زندگی می کردند که بیشتر با هم فامیل بودند و زنها مشغول پختن نان.
در اکثر شهرها یی که از آن عبور کردیم، گاز شهری موجود نبود حتی در پایتخت و خانواده های مرفه تر از کپسول گاز استفاده می کنند. اما در شهرهای کوچکتر اکثرا با سوزاندان چوب و خار و خاشاک آشپزی می کنند.
برق هم در بیشتر این مناطق وجود ندارد و اگر هم هست در ساعتهای خاصی از شبانه روز وصل می شود.

به محض ورود به حیاط خانه متنی که به زبان هندی همراه داشتیم و توضیح می داد که چه کار می کنیم و احتیاج به مکانی برای چادر زدن داریم را به پسر جوانی که به طرفمان آمد نشان دادیم. بدون هیچ مشکلی قبول کرد و ما هم خوشحال که جایی مناسب را پیدا کرده ایم، اما !!!!
در عرض چند دقیقه بیش از 20 – 30 نفر کوچک و بزرگ دور تا دورمان جمع شدند. اصلا متوجه نشدیم که چطور به هم خبر می دادند که از هر طرف به سمت خانه روستایی می دویدند.
جلویمان صف بسته بودند و به ما نگاه می کردند، حتی پلک هم نمی زند.
جند دقیقه اول جالب بود اما بعد از گذشت حدود نیم ساعت احساس می کردیم که هیچ مکانی برای استراحت نیست و اصلا حریم خصوصی نداریم.
کم کم داشتیم از آمدنمان پشیمان می شدیم و با خود فکر می کردیم که آنجا را ترک کنیم و کمی جلوتر برویم که در یک لحظه همه بچه ها ساکت شدند و مرتب نشستند!!!!
شخصی با موتور وارد حیاط شده بود و می توانست کمی انگلیسی صحبت کند. اول از نام و کشورمان پرسید. نوع لباس پوشیدنش طوری بود که تصور کردیم پلیس و یا مامور امنیتی است. اما وقتی خودش را معرفی کرد متوجه شدیم که معلمی در شهر لالوست است و صاحب بخشی از همان خانه روستایی.
از ما دعوت کرد که وسائلمان را در همان جا بگذاریم و با او همراه با موتور سیکلت به منزلش در شهر برویم.
تقریبا ما را از دست آنهمه جمعیت نجات داده بود، البته خانواده پر جمعیت 13 نفری آقای بایروا  Bairwa در یک خانه هم دست کمی از آن خانه روستایی نداشت. (تصویر بالایی گزارش)
اما خدا را شکر که یک اتاق تمیز در اختیارمان گذاشتند تا استراحت کنیم. خوردن شام محلی راجستانی (رابری) همراه با نان تازه (چاپاتی)، شیر گاومیش و چای معروف هندی (شیر، چای، زنجبیل و شکر) بسیار انرژی بخش بود.
بعد از یک روز طولانی و خسته کننده تازه خوابمان برده بود که با صدای ضربه های شدیدی که به در آهنی اتاق می خورد همراه با فریاد برادر جعفر، برادر جعفر از خواب پریدیم. حدود نیمه شب بود!!!!
اول یک لحظه تصور کردیم که خانه آتش گرفته و یا زلزله شده و باید هرچه سریعتر خارج شویم.
دست و پاچه و گیج از جا پریدیم و وقتی در را باز کردیم، 10- 15 نفر جلوی اتاق صف کشیده بودند.   بایروا با برادرش در روستای مجاور تماس گرفته بود و آنها هم همراه با خانواده برای دیدن ما آمده بودند. اصلا یادمان نمی آید که چه پرسیدند و ما چه جوابی دادیم !!!!
























Our trip in India - Prat1

Finally we were able to get our visa for entering to Pakistan. It’s wise to factor in some flexibility, as things don’t always run like clock working in India.  We had to go to the embassy for 5 working days and every day they told us that our documents are not perfect. Every day the officer changed and the new officer gave us different information. We had to also type all of our documents, but eventually when we got our visa we were so surprised to see them had written by hand. One of these days was the day of interview. When we told hem about our trip they explained every thing about safety issues and one of them was getting the permission to ride our bicycles in Pakistan. “If you want to ride from Pakistan to India there is no problem, but if you want to ride from India to Pakistan you have to get permission!!!”
Any way it was time to start our trip in India and we will try to figure out about this particular problem later

We planed a 2000 kilometers route in India which is cycling from Delhi to Agra, Sawai Madhopur and the other cities to reach Udaipur and after that will come back toward North by passing Jaipur, Delhi and eventually by getting to Amristar will ride to Lahore in Pakistan
During these days we are experiencing the most challenging and hardest part of our trip. Cycling in mostly rough and gravel roads. Traffic jams, the cars and trucks which ride very fast on the wrong way, horning, free movement of cows and different kind of animals in all the roads, disturbing motorbike drivers who can easily make a terrible accident, difficulty to find the proper food and places to stay
Any time we stop to drink water or figure out about the right direction a lot of people (children, men and women) make a circle around us and they start talking in Hindi very loudly. They love to touch our bicycles and all of our belongings specially the horns. They love horning. Actually driving in India without blowing horn is impossible. The first days are really hard to tolerate all of these loud voices, but after a while you get use to it. “I believe every one who wants to ride their bikes in India should be mentally ready and also be very flexible to pass all of these challenges”
The first day after leaving Delhi we were so happy and exited about getting back on the road, like the other places every thing was new and interesting, even when the motor bikers reduced their speed and followed us and asked questions in Hindi, it was so much fun, but after a while we gave up smiling and talking to these many people
Right after Agra we had to leave the main highway to keep going to the local roads. It was less cars and traffic jams, but there were a lot of children and bicycle riders who were playing by the road
They were able to recognize us and our bicycles from far away. They ran so fast to come and say “Da Da” with all of their energy. It was really interesting if they could catch us, then they tried to hold our bags and run after our bikes. On the other hand some of them who were so exited and couldn’t control themselves started to take stone and drop them. Some of the stones were so big and it was so scaring to get in to this situation
We should be very careful about some people who want to cheat us. These kinds of people who can be in every place in the world try to cheat us in any ways. Even though the price of every thing is written on the products, but the shopkeeper decides about it. For example a biscuit can be from 5 to 100 Rs

In relation to sightseeing, foreigners are often charged more than Indian citizens for entry to tourist sites (there are also additional charges for still or video cameras), but what really surprised us for the first time, when we went to the first internet café to check our emails and update the website. They also charge foreigners more than Indians to use the internet. What’s going on here? Indians 15 Rs per hour and foreigners 50 Rs. For us it was the first time to see something like this in all of the countries we have passed so far and it was really shocking and unacceptable

Any way let’s talk about one of our funniest experience. It was the night of new year (31st of December 2008). We got to Bundi after a long day. We were really exhausted due to riding on a hilly gravel road, so we were looking for guesthouse to take shower and stay for a night
Before checking in, the guy in reception told us that the shower and hot water is available and no problem, after getting in to the room we noticed that there is no shower and we have to order a bucket of hot water (in India most of the hotels and guest houses don’t have the shower facilities). “It’s Ok, it’s better than nothing”. Due to the New Year celebration there was a party on upper floor and all of the young people were dancing and screaming.  We were also shouting and screaming in our room, but it was not for the New Year. We were fighting with a mouse that had come to our room and it was trying to eat out left over breads. Here is India and we should be flexible to accept so many different things

As one of our friend said: “traveling in India is very different from the other places in the world. Some of these can be hard and challenging particularly for the first-time visitors. This is all part of what makes India a unique travel destination
 
بالاخره موفق شدیم ویزای پاکستان را بگیریم!
البته گرفتن این ویزا دردسرهای خاص خودش را داشت. پول ویزا را می بایست در بانک پرداخت می کردیم، ساعت کاری بانکها از 10 صبح بود و ساعت بسته شدن سفارت 11 صبح!!! می بایست تمام فرمها را با دستگاه تایپ می کردیم، اما نهایتا برگه ویزا را به صورت دست نویس به پاسپورتها چسبانده بودند. برای گرفتن این ویزا 5 روز متوالی هر روز به یک دلیل و بهانه جدید مجبور به مراجعه به سفارت می شدیم.
در انتها هم یک روز برایمان مشخص کردند برای مصاحبه و تازه فهمیدیم که اگر بخواهیم با دوچرخه وارد پاکستان شویم می بایست مجوز مخصوص از این کشور داشته باشیم، اما اگر بخواهیم از پاکستان وارد هند شویم مشکلی نیست !!!
حدودا یک ماه و نیم از زمان ویزای هند باقی مانده، پس راهی جنوب شدیم و قصد داریم پس از عبور از شهرهای آگرا، ساوایی ماداپور و ... خودمان را به اداپور برسانیم و مجددا از طریق مسیر جیپور، دهلی و آمریستار به سمت لاهور در پاکستان حرکت کنیم، مسیری در حدود 2000 کیلومتر.
تقریبا این چند روزه سخت ترین روزهای سفر را تجربه می کنیم. جاده های نچندان مناسب، سبقتهای خطرناک و غیر مجاز، شلوغی و سر و صدا، آزار و مزاحمت های برخی از مردم مخصوصا موتور سوارها، عدم پیدا کردن غذای تمیز و جای خواب مناسب و...
کافی است که چند لحظه ای برای استراحت بایستیم، دور تا دورمان پر می شود از بچه و زن و مرد و شروع می کنند بلند بلند حرف زدن، سعی می کنند تمامی وسایل و دوچرخه ها را لمس کنند و بوق جلوی دوچرخه برایشان از همه چیز جالبتر است و اکثرا دوست دارند که صدای آن را بشنود.
خیلی وقتها به محض اینکه چرخ را جایی می گذاریم تا خریدی بکنیم، هنوز سرمان را برنگردانده صدای بوق دوچرخه به گوش می رسد. تقریبا سرسام گرفته ایم.
در روزهای اول و در جاده های اصلی موتور سوارها کنارمان می آمدند، دور تا دور چرخ را براندازی می کردند و بعضی ها هم شروع می کردند به هندی با ما صحبت کردن و در انتها هم با صدای بلند بوق همراهمان می شدند. اوائل برایمان جالب بود اما کم کم این حالت برایمان آزار دهنده شد. در روزهای بعدی وقتی وارد جاده های فرعی تر شدیم، دوچرخه سوارها و بچه ها که مشغول بازی در کنار جاده بودند به طرفمان می دویدند و با صدای بلند می گفتند: "دا دا" ؟
اگر سرعتشان به ما می رسید سعی می کردند که به نحوی کوله های پشتی دوچرخه را بگیرند و با ما بدوند اما گاهی هم که سرعت ما بیشتر بود آنقدر هیجان زده می شدند که به طرفمان سنگ پرتاب می کردند!!!
در اینجا برای هر چیزی باید چانه بزنیم و ناراحت کننده اینکه در هند توریست را به شکل دلار و پول می بینند که آمده است خرج کند، پس هرچه قیمت بالاتر، بهتر ! یک بیسکوییت می تواند قیمتی بین 5 تا 100 روپیه داشته باشد علی رغم اینکه تمام قیمتها روی محصولات کارخانه ای ثبت شده.
مشکل بعدی اینکه قیمتها برای هندی و غیر هندی متفاوت است. برای مثال ورودی یک مکان باستانی برای یک هندی 15 روپیه اما برای خارجی ها 250 روپیه است. هتل برای یک هندی 250 روپیه اما به محض دیدن خارجی ها قیمتها می رود بالای 1500 روپیه.
همه می توانند در مکانهایی مانند مسجد با خود دوربین عکاسی و یا فیلم برداری داشته باشند اما توریستها می بایست برای هر دوربین طبق قانون 200 روپیه پرداخت کنند. صرف نظر از مکانهای تاریخی و باستانی جالبتر اینکه قیمت استفاده از اینترنت هم متفاوت است. 15 روپیه برای هندی ها و 50 روپیه برای خارجی ها!!!
در اینجا هیچ قانونی وجود ندارد و اگر هم وجود دارد رعایت نمی شود، اما به محض دیدن خارجی ها همه چیز می بایست طبق قانون انجام شود.

شب سال نو مسیحی در شهری به نام بندی (Bundi) بعد از کلی جستجو یک هتل با قیمتی نسبتا مناسب پیدا کردیم. روز بسیار سختی را در یک جاده تقریبا سنگ لاخی گذرانده بودیم و حسابی خسته و گرسنه به شهر رسیدیم. احتیاج به یک حمام و دوش آب گرم داشتیم.
در ابتدا و قبل از رزرو هتل به ما گفتند که آب گرم برای حمام وجود دارد، اما به محض ورود متوجه شدیم که آب گرم را به صورت سطلی می آورند تا بتوانیم حمام کنیم!!!(تقریبا در اکثر هتل های هند این شیوه اجرا می شود)
تا نیمه های شب صدای شادی و جیغ جوانان برای سال نو که در طبقه بالایی اتاق ما جمع شده بود به گوش می رسید و البته ما هم جیغ می کشدیم!!!
ولی نه برای سال نو، بلکه درگیر بیرون کردن موشی بودیم که روی میز وسط اتاق مشغول خوردن بخشی از غذاهایمان بود!!!
























Happy new year 2009

Getting back on the road-we are in Kota,Rajisthan
There are a lot of new stories to share, we will write as soon as posible - We wish all of you folks a happy new year

We are in India

Leaving China

The trip in China was really short. We just were able to ride few hundred kilometers in East part of the country. We had also many problems about tree planting, due to the weather was too cold and it wasn’t a proper time to plant a sapling tree. But finally one of our Chinese friends, Jennifer who runs a nice Muslim café in Beijing (Niu Jie) arranged a tree planting ceremony in her café which was located in front of one of the oldest mosques in Beijing. It was December 8th 2008 and many of the Chinese friends joined us for the ceremony of naming our 69th peace tree. “I will take a good care of this nice Zam Zam peace tree” Said Jennifer who also helped us a lot to book our flight tickets
Finally on a cold and snowy day (December 11th) we left China. We reached the airport about 12 hours before the departure time. It so stressful when you have 1 way flight ticket, over size and over weight luggage and you have to answer to so many questions. Where are you going? Why are you going? You can’t fly! Why one way ticket? And
 Jennifer had helped us to get permission for 40 Kg each person, but again we had 5 more kg. The negotiation and talking to them about our trip didn’t work and we had to pay 100$ just for 5 Kg extra baggage which was really high price for us. There was no other option and we had to do whatever they told us. We got to India (New Delhi international airport)   on 1:00 Am. The first thing that was so pleasant and noticeable was changing the weather. Warm like the spring time, so we didn’t have to be worried about the cold days any more. Jafar started to unpack the bikes, set them up and load the luggage. We stayed in the airport until sunrise and after that got on the bikes to reach down town New Delhi. Such a strange feeling. We are in India. Every thing has changed in few hours .We usually don’t have this experience due to passing the countries and borders by bike helps us to get use to the changing step by step. Now we are riding on the left side of the roads (like Japan); crowded roads are full of different animals like Cow, Monkey, Dog
It took us about 5 hours to get to our friend’s house. Kanu and his nice parents welcomed us to their typical Indian home
At the moment we are going to apply for our Pakistan visa and hopefully after getting the answer will start our cycling trip in India. These days for us is like studying in university, due to Kanu’s parents takes so many times every day to give us a lot of information about Indian culture and history. We are also trying to arrange a tree planting in New Delhi

ویزای یک ماه چین به حدی کوتاه بود که به چشم برهم زدنی به اتمام رسید و مجبور به بازگشت به پکن شدیم. تلاش زیادی کردیم که بتوانیم به صورت زمینی ادامه دهیم اما تقریبا تمامی راه ها به بن بست می رسید. مسیر شمال و عبور از کشورهای تاجیکستان، قرقیزستان و ... به علت سرمای شدید در زمستان عاقلانه نبود، عبور از تبت به اجازه نامه مخصوص نیاز داشت و حتما می بایست از طریق آژانسهای مسافرتی اقدام می شد. رفتن به سمت ویتنام، کمبوجیه و ... هم بسیار زمانبر بود و کلا برنامه سفر را تغییر می داد.
نهایتا از طریق پرواز و با کلی دردسر برای تهیه بلیط، در یک روز سرد برفی چین را ترک کرده و خودمان را به شهر دهلی نو در هند رساندیم، البته هوا در اینجا بسیار بهتر و گرمتر از چین است، چیزی شبیه به هوای فروردین ماه ایران.
برای اینکه بتوانیم دوچرخه ها را با کمترین مشکل حمل کنیم، 12 ساعت قبل از پرواز خود را به فرودگاه رسانده بودیم، اما متاسفانه مجبور شدیم به خاطر 5 کیلو اضافه بار در حدود 100 دلار جریمه پرداخت کنیم. تازه با کلی پارتی بازی و آشنا پیداکردن توانسته بودیم اجازه نفری 40 کلیو بار را بگیریم. به هر حال با حالی نچندان خوب سوار شدیم و امیدوار که در هند سفر خوبی داشته باشیم.
به علت سرمای زیاد در چین (در بعضی روزها به 13- هم رسید) نتوانسته بودیم برای کاشت درخت هماهنگی کنیم، اما یک روز قبل از حرکت و ترک پکن، با کمک دوست خوبی که از طریق اینترنت پیدا کرده بودیم موفق به کاشت درخت 69 شدیم.
خانم جنیفر هماهنگی های لازم را انجام و با دعوت جمعی از دوستانش به مراسم کاشت درخت رنگ و بویی جالب داد.
درخت 69 که زمزم نام گرفت، در کافی شاپ زم زم و در منطقه مسلمان نشین پکن (نیو جیه) ، روبروی یکی از قدیمیترین مساجد این شهر و در یک گلدان کاشته شد تا در ماه های آینده و هوای گرمتر در مکانی مناسب کاشته شود. در جمع شخصی حضور داشت که همان روز از طریق مصاحبه ما با رادیو بین المللی چین CRI (China Radio International) از برنامه مطلع شده و با عشق و علاقه ای خاص خود را به محل برنامه رسانده بود. او که هنرمندی عاشق طبیعت، حیوانات و معروفترین نقاش گربه در شهر پکن بود بعد از اجرای موسیقی سنتی چینی ما را به گالری خود دعوت کرده و یکی از کارهای نفیس خود را به ما هدیه کرد. هنر و عشق به طبیعت از او چهره ای شاداب همراه با قلبی مهربان ساخته بود.

در روز پنج شنبه 21 آذر 87 برابر با 11 دسامبر 2008 حدود ساعت 2 نیمه شب وارد دهلی شدیم. چند ساعتی را مشغول سرهم بندی دوچرخه بودیم تا زمانیکه هوا روشن شده و شروع به حرکت کنیم.
چند ساعت اول دوچرخه سواری کاملا گیج بودیم، هوای مه آلود با چاشنی آلودگی، صدای بوق سرسام آور موتور، اتوبوس و ماشین ها، حرکت در سمت چپ جاده، همراهی انواع حیواناتی مثل سگ، سنجاب، گاو و میمون و ...
تقریبا 2 روز بود که نخوابیده بودیم و از شانس بد در گوشه گوشه شهر خیابانها را به علت تظاهرات بسته بودند.
بالاخره نزدیکهای غروب به منزل دوست هندیمان کانو رسیدیم. پدر و مادر کانو با آغوشی باز و در نهایت مهمان نوازی چند روزیست که میزبان ما هستند. در این مدت کوتاه کلی درباره فرهنگ هندی، غذاهای سالم، آداب و رسوم، مذهب و ... آموخته ایم.  
در حال حاضر نیز مشغول برنامه ریزی برای ادامه سفر هستیم. با توجه به مسائل امنیتی و پیشنهاد دوستان تصمیم گرفتیم از پاکستان عبور نکنیم. پس به سفارت امارات مراجعه کردیم اما با توجه به مبلغ ویزا و پول بلیط منصرف شدیم.
برای هر نفر هندی مبلغ ویزا 1500 روپیه (حدود 30 دلار) می باشد اما از ما مبلغ 7500 حدود 150 دلار) روپیه درخواست کردند!!!
راه دیگری وجود ندارد، پس به سفارت پاکستان مراجعه کردیم و بعد از 3 روز رفت و آمد موفق شدیم تازه مدارکمان را ارائه کنیم. داستان طولانی و مفصلی دارد که بماند برای فرصتی دیگر.
فردا دوباره باید به سفارت پاکستان مراجه کنیم. این بار برای مصاحبه. در صورت مثبت بودن جواب، ویزای یک ماهه را دریافت خواهیم کرد و در صورت منفی بودن نمی دانیم چه بکنیم !!!تا فردا خدا بزرگه

دیوار چین - The Great Wall

 


Visiting the Great Wall of China was always a sweet dream for us since we were kids. In this trip many of our dreams became true. Visiting Niagara Falls, Eiffel Tower, Grand Canyon, Mount Fuji, Redwood trees, wearing Kimono,… and finally the Great Wall. In this trip we also made a lot of nice and kind friends and learned a lot of things about their cultures and lifestyles

Yes. Here we are. On the Great Wall of China and your nice memory, signatures and your peace messages are with us while we are walking on this amazing and incredible place. One of the best moments and a right place to concentrate and think about what we have done so far. Today we are so thankful to have these many friends who have made us this valuable banner with thousands of inspiring words in different colors and languages. Hopefully we will pass them all around the world to share it with all other nations

همیشه از کودکی دیدن دیوار چین برایمان رویایی شیرین بود.
این سفر بسیاری از رویاهایمان را به حقیقت رساند: دیدن آبشار نیاگارا، برج ایفل، گرندکنیون، فوجی یاما، پوشیدن کیمونو، ایستادن کنار بلندترین موجود زنده جهان و ... و نهایتا دیوار چین، یکی دیگر از عجایب ساخت دست بشر.
در این سفر با دوستان بسیار خوب و مهربانی آشنا شدیم و از آنها درسهای زیادی آموختیم، با مردم سایر کشورها زندگی کردیم تا از فرهنگشان بدانیم و آنها را بهتر بشناسیم.
یاد و خاطره تمام دوستانمان همراهمان بود، زمانیکه بر روی سنگ فرش دیوار قدم می زدیم.
امیدواریم که روزی بتوانیم پارچه نوشته صلح را همراه با امضاء و پیام تمامی دوستان و همراهانمان به گوشه گوشه دنیا ببریم. بنری که از یک تکه پارچه سفید و معمولی به با ارزش ترین شئ زندگیمان تبدیل شده و اکنون حامل پیام صلح و دوستی، به صدها رنگ و زبان برای دنیا و طبیعت می باشد.

پکن - We are in Bijing

 

The first night in China went by. In the morning Ben and Jin Di told us they will leave Tang Gu in the afternoon and we can go to their house in Tianjin. They were so nice and hospitable. After leaving them on Monday we were able to use our visa card in China bank and get some cash. Anyway it took us 3 days to ride our bikes to get to Beijing. The big city of Beijing welcomed us in a cold sunny day. The atmosphere of Olympic Games was totally understandable due to in every parts of the city was full of billboards and advertisements for the Games. Beijing 2008
Everywhere is full of bicycle and bikers pass each other, the traffic lights and pedestrians with no rule. All of the roads has a very big shoulder for the bikers, but many times the car drivers hunk and come to the bike road with high speed. Unfortunately the weather is much polluted, especially at nights and some times   breathing is really impossible. One of our Chinese friend said at the Olympic time it was a limitation for people to use their cars and they were not allowed to drive their cars in some days of the week, but after the games every thing is the same as before. We really feel so sad to see the trees by the streets which all of their leaves are full of dust.  It’s unbelievable to see in many parts of the cities it’s just few meters the distance between poor and wealthy people. Old narrow streets and high fancy buildings are very close to each other
A lot of people carry their small shops behind their bikes. And some people in many junctions fix the bikes problems
What about Chinese food? Eventually after almost 2 years we found the breads like Iranian bread. We were so happy and exited. Foods are really delicious and cheap. We love Chinese food. Imagine if the price of a dish in America is 5 boxes, in Japan is 8 boxes, in Korea 4, but in China you can buy a dish for 1 dollar which you can also share it with another person
At the moment we are in Beijing and one of our friends at CS is hosting us. That’s a good opportunity to visit some attractions (the Forbidden City, China Great wall, Tian Anmen - Tian'anmen Square is one of the largest squares in the world…) and also find the best way to reach India. We are also trying to arrange a tree planting

بعد از درج گزارش قبلی، خیلی از دوستان نگران و ناراحت شدند که نکند سفر ما نیمه رها شده و قصد بازگشت داریم!
اما اصلا اینطور نیست و ما به دنبال راهی مناسب برای ورود به کشور هند می گردیم تا سفر را ادامه داده و سرانجام پس از 2 سال به ایران نزدیک شویم.
پس از 3 روز دوچرخه سواری از ترمینال کشتی در هوایی سرد، خشک و آلوده به پایتخت چین، پکن (بیجینگ) رسیدیم. اصلا باورمان نمی شد که تا چند ماه پیش در این شهر مسابقات المپیک برگزار شده و همین کشور بالاترین مدال ها را کسب کرده.
فقر بسیار زیاد در تمام محله های پایتخک موج می زند. اگر کمی با دقت به عکسها نگاه کنید شما هم حتما آنرا لمس خواهید کرد.
قبلا ها شنیده بودم که مغول ها بر روی اسب به دنیا می آیند، زندگی می کنند و میمیرند، شاید بتوان این سخن را برای چینی ها چنین تغییر داد که آنها بر روی دوچرخه به دنیا می آیند و ....
در تمام جاده ها، خیابانها و حتی اتوبانها مسیر مخصوص دوچرخه وجود دارد. در بعضی مکانها مسیر دوچرخه سواری حتی از مسیر ماشینها هم عریض تراست.
مردم، پیر و جوان بر روی دوچرخه هایی قدیمی، زنگ زده سوار و به هر سویی می روند. بدون توجه به قوانین رانندگی!!!!
سر هر محله و چهار راهی تعمیرگاه سیار دوچرخه سازی برپاست تا با استفاده از پیچهای زنگ زده و شاید کمی روغن کاری چرخ مشتری دوباره برای مدتی بچرخد.
خیلی ها هم محل کارشان را با دوچرخه به پشت می کشند. انواع دستفروش ها، میوه فروشی و غذافروشیها و ....
غذاهای چینی، بسیار لذیذ و فوق العاده ارزان هستند و گاهی قیمت ها اصلا باورکردنی نیست. مثلا در آمریکا یک ساندویچ و یا یک غذای ساده برای یک نفر 5 دلار، در ژاپن 8 دلار و در کره شاید 4 دلار . اما در چین با یک دلار می توانیم 2 نفری یک غذای کامل بخوریم!!!
و در اینجا بعد از مدتها نانوایی به سبک نانوایی های ایرانی پیدا کردیم.
رانندگی در این شهر و کشور هم دیدنی است. دستی بر فرمان و دستی بر بوق!!!
ماشنیها بر سر هر چهار راهی که می رسند با زدن بوق ممتد سعی می کنند تا مردم و دوچرخه سوارها را مجبور کنند تا راهی باز کنند و آنها هم عبور کنند و جالب اینکه این بوق زدنها بر خلاف ایران اصلا با ناراحتی و عصبانیت همراه نیست.
فعلا چند روزی را در پکن مشغول دیدن جاذبه های توریستی هستیم (شهر ممنوعه و میدان تیان آنمن بزرگترین میدان جهان، دیوار چین و ... ) تا ببینیم سفر ما را به کجا هدایت می کند!

بازگشت به ایران –Heading back to Iran

 


Finally after 4 days waiting for the answer of Indian visa, on November 12th we went to Indian embassy in Seoul. Yes we were able to get tourist visa for 3 months, but again this visa has its own story which is really strange
Usually every visa has a limited time to enter to the country and the date of visa starts from right after passing the border, but our Indian visa which is also Non-Extendable has already started. It means that if we spend 1 month in China, we will have just 2 months time to travel in India. It’s getting so complicated, but we are so exited to get back to Iran in the next few months

در روز 12 نوامبر 2008 (22 آبان 87)، بعد از 4 روز، برای گرفتن جواب ویزای هند به سفارت این کشور در سئول مراجعه کردیم. جواب مثبت بود و به ما 3 ماه ویزای توریستی داده اند، اما چه ویزایی !!!!
معمولا ویزا به نحوی صادر می شود که یک محدوده چند ماه برای ورود دارد و به محض عبور از مرز، روزشمار ویزا آغاز می شود. اما در مورد ویزای هند، روزشمار از زمان صدور ویزا آغاز می شود. یعنی اگر ما یک ماه را در چین سفر کنیم، نهایتا 2 ماه می توانیم در هند بمانیم. بر روی صفحه ویزا هم تایپ شده که : "ویزای توریستی غیر قابل تمدید می باشد"، پس در صورت نیاز می بایست یکبار از هند خارج شده و دوباره وارد شویم!!!!
حسابی برنامه هایمان بهم خوره و اصلا انتظار چنین وضعی را نداشتیم، اما ......
اگر به همین روش پیش برود تا حدود 4 ماه دیگر به ایران می رسیم.

The first night in China
It was time to leave South Korea and from now we should do our best to save our visa time. In Seoul we met a Ukrainian friend who had the same problem to get the ferry ticket from China to Korea, but Sergiy had gone straightly to the ferry port and bought his ticket “Don’t worry, very thing is OK, you wouldn’t have any problem” Said Sergiy. In this case we decided not to go to travel agencies and go straightly to Incheon ferry port 3 hours before the ferry leaves to China. It sound’s like at the Olympic time, china issued some rules for all the foreigners to enter to the country and after that period of time it is Ok for the foreigners to come by ferry or train, but unfortunately the travel agencies are not up to date   and they gave us wrong information.  That’s why they told us that we can not buy the ferry ticket because we are Iranians. Any way we rode our bikes from Seoul to Incheon International ferry terminal and 4 hours before the ferry leaves to China we bought our tickets
It was Friday night (November 14th 2008). After 25 hours traveling by ferry and passing the Yellow Sea, we got to China, while we had just 18 dollars in our packets to start our first night in this huge country. Unfortunately it was 8:00 at night at the weekend time and we had to wait until Monday to go to China Bank to use our visa card. We were really worried about where to sleep at night with no money. We were pretty sure that in this big city we can’t find any place to camp
Suddenly on the last few minutes of getting to China a lady who her bed was next to our beds and was asleep all the time woke up. She was so friendly and we were interesting for her as 2 foreigners. She started talking to us in Chinese and asked to give her a pen and a piece of paper. She was writing some words in Chinese and we had no idea what the words mean. Finally we figured out that she is inviting us to her houses in Tang Gu and the other one in Tianjin and the Chinese words were her addresses and her son’s telephone number who could speak English a little bit
It was unbelievable, thanks’ God. We were so lucky to make a new friend in this hard situation. After passing the border (we were the last 2 passengers who passed the border) now we were in the cold city of Tang Gu looking for the address. Nasim was sick and she didn’t have enough energy to get on her bike, but we had to go. It was night, but the city was so crowded and full of bikers. A guy with his old and noisy bicycle helped us to find the address. Here in China every thing is completely different from the other places we traveled before.  Thanks’ God we have a safe and warm place to stay

ورود به کشور چین 
بالاخره سئول را به سمت چین ترک کردیم، در همان روزها با دوستی به نام سرگئی اهل اکراین آشنا شدیم که او هم برای مسافرت از چین به کره جنوبی با کشتی دچار مشکلی مشابه ما شده بود، اما او مستقیما به ترمینال کشتی مراجعه کرده و توانسته بود بلیط بخرد. ما هم تصمیم گرفتیم دیگر سراغ آژانسهای مسافرتی نرویم و یکراست به سمت ترمینال کشتی در شهر اینچئون حرکت کردیم. در آنجا به راحتی توانستیم بلیط بخریم. گویا در مدت برگزاری مسابقات المپیک در پکن، قوانین زیادی در مورد نحوه ورود و خروج مسافران خارجی وضع شده بود که بعد از اتمام مسابقات این قوانین برداشته شده، اما بسیاری از آژانسها از آنها بی اطلاع هستند.

به هر حال در روز جمعه 14 نوامبر 2008 (24 آبان 87) وارد کشتی شدیم تا بعد از 25 ساعت سفر دریایی و عبور از دریای زرد، به کشور چین و شهر تیانجین برسیم.
زمانیکه روبروی ترمینال شهر تیانجین ایستاده بودیم، اصلا باورمان نمی شد که به این راحتی وارد چین شده باشیم، آنهم فقط با 18 دلار پول نقد که در جیبمان بود!!!!
متاسفانه آخر هفته بود و باید 2 روز صبر می کردیم که بتوانیم به بانک مراجعه کرده و پول نقد تهیه کنیم. کمی نگران و آشفته شده بودیم تا اینکه چند دقیقه قبل از ورود به بندر، خانمی چینی در کشتی سعی کرد به هر زبانی که شده به ما بفهماند که در همان نزدیکی خانه ای دارد و ما می توانیم شب را در آنجا استراحت کنیم. برایمان آدرس را بر روی تکه کاغذی نوشت، آدرسی هم در شهر بعدی که حدودا 50 کیلومتر فاصله داشت نوشت و از ما دعوت می کرد که شب دوم را هم در آنجا بمانیم. اصلا باور کردنی نبود.
خیلی شانس آوردیم، هوای سرد و خشک، نسیم سرماخورده و بی حال و در این شهر بزرگ و شلوغ قطعا جایی برای چادر زدن هم پیدا نمی کردیم.
زمانیکه از کشتی پیاده شدیم، ساعت حدود 9 شب بود، تقریبا تمام مسافرها رفته بودند و کارهای گمرکی ما کمی بیشتر طول کشید و بعد از همه مسافران از بازرسی مرز گذشتیم.
به جز چند نفر راننده تاکسی، کسی آنطرفها نبود، سوز بسیار سرد و غمناکی هم می وزید. کمی به خودمان امید دادیم و تصمیم گرفتیم به دنبال آدرس برویم!!!
فقر و آلودگی اولین چیزی بود که به چشم می خورد.
نهایتها با کمک یک دوچرخه سوار چینی آدرس را پیدا کردیم و شب اول با خاطره ای خوش به اتمام رسید.

سفر در کره جنوبی - Our trip in South Korea

 

It has been almost 1 month that we are in South Korea. After leaving Japan via a ferry from Shimonoseki to Busan, we took another ferry to get Geoje Island where our Iranian friend Mehdi was expecting to meet and host us
About 3 years a go when we where training in Iran to start our peace journey, we travelled by bike from Yazd to Isfahan. We made a lot of nice friends. Mehdi and Morvarid where 2 of these friends who we didn’t even talk to each other while us were just taking pictures. We were 4 together in small historic village of Kharanagh. The pictures we took were the beginning of a new friendship. On that trip we also planted the first tree in the yard of Hotel Silk Road in Yazd then we left to Isfahan. After a while we kept in touch by email and when we where in America Morvarid who had moved to the USA helped and supported us a lot at East and also West part of the country. She told us that Mehdi  has also moved to South Korea and he is working at DSME Company as an engineer. What a small world. Now 4 of us in different cities of the world

Right after getting to Geoje Island, South Korea Mehdi and his friends at Daewoo Shipbuilding and Marine Engineering Company (DSME) planned a 2 days trip to HWA-SUN village where was Gabriele’s home town. We enjoyed a lot to be with our new Korean friends and learned a lot of things about their culture. We visited Song-Kwang temple and after climbing to the pick of a mountain, before we leave the village, we planted our first peace tree in Korea. We named the Persimmon tree, Family. In honor our new Korean family members who did their best to make pleasant time for us. In a short notice after 1 day on October 27th we were also able to plant 7 Photinia Glabra trees at the campus of DSME. We named the trees Trust and Passion Community. What a nice beginning for our journey in Korea. To read more about the tree planting Ceremony please click on the bellow links
 English link:http://www.dsme.co.kr/2004gazette/pdf/447-2.pdf
Korean link:http://news.naver.com/main/read.nhn?mode=LSD&mid=sec&sid1=101&oid=001&aid=0002335677

It was really hard for us to leave the beautiful Island and our new supportive friends, but we had to go. In the short period of time the weather had changed so fast. It was getting cold and it reminded us of last year when we had cold time in North America. “Let’s go Nasim. We should move as fast as possible before the winter comes”. Any way we took a ferry to Busan and after 8 days biking in really beautiful roads we got to Seoul on November 4th 2008

It was not a long trip in Korea (less than 600 kilometers), but it took us 8 days due to in average we rode between 50 and 70 kilometers a day. The wind was against us almost every day, fuggy and rainy days and because we were riding in very small local roads they were so hilly - Between 10 and 13 percent uphills - One of our new friends in Korea, Jan helped us to get the GPS map of the road and it helped us very well to find our direction in these tiny roads, but unfortunately after 4 days the GPS stopped working with no reason. We were getting crazy. “What’s going on? Come on GPS. You were not supposed to stop working while we were enjoying having the whole map of our route”. We didn’t have any other choice and we had to go trough busier main roads
As usual we tried to stay with local people on the way. Any time we asked them to let us camping on their properties they allowed us and sometimes they invited us to their houses, especially for typical Korean breakfast. Kimchi (Spicy Korean pickled cabbage) and rice. Our main food during these days was Kimchi, Rice and Tuna

Right after getting to Seoul which was the last stop in Korea we got so nerves and busy, due to we had to apply for the Chinese visa. The first day in Seoul we went to Chinese embassy. We had never seen the embassy like this before. They don't even let you to get in. to apply for visa you have to straightly go to travel agencies which needs a lot of money. We forced the officer at the entrance door to let us get in. negotiation works in the most Asian countries. No is not a real No!!!  Finally he allowed us to get in. After getting to the embassy we attempted to talk to the officers, but they didn’t even give us the application forms. Some one said: “go to travel agency. The other one said “if you don’t have Korean ID card you can’t get Chinese visa”. What is going on? We were getting mad in the crowded Chinese embassy. We were so disappointed, but we needed to make it. After talking to the other officers, showing our documents and talking about our trip she helped us to talk to the consul. She said “give them the application forms”. We got so happy and they accepted our documents, but again something happened which we didn’t expect. “We will issue your visa just for 1 month, that’s it”. It was so shocking, just 1 month? What we can do in such a huge country in 1 month? Again we started to negotiate but unfortunately there were no way to change their mind. That was a rule and we should respect it. Now we have to pay about 60 dollars each person just for 1 month visa. This is what it is
It was like a nightmare for us “what we can do in 1 month, where should we go? Toward South? West? And where is the next country? These were our questions and we couldn’t find any answer for them. We were just looking at the map of the world to figure out how we can ride in China. Finally we decided to change our plan and go toward South then after passing Vietnam, Cambodia and Thailand go to Indi
The first step was getting ferry ticket to China. “Step by step guys, calm down”. We went to the travel agency to book the ferry to Tianjin in China which runs 2 days a week, but after few minutes something happened unpredictable
The lady said. “Sorry sir you can’t go to China by ferry because you are Iranian. The only option for you would be flying to Beijing and after that again fly to the next country”. That was so funny. We were getting mad about all of these strange rules. “Let’s go out. I really can’t concentrate. If this is true we cant even go to Vietnam” after looking at some websites we found out that China has some rules about passing the borders and foreigners are not allowed to pass them by their vehicles. It was so confusing. The only option would be India or Malaysia
After few minutes thinking about that we thought, it’s not so bad. Let’s try for Indian visa. Oh my God, the new challenges are really intolerable. That was not a good beginning in Seoul, but at least we were so lucky to be hosted by our new American friends Vivian and Dwaine the members of HC. “You guys can stay with us as long as you want to” Said Dwaine
 
At the moment we are in Seoul waiting for the answer of Indian visa, hopefully we will make it. It’s is a good opportunity for us to go to Kyung Hee university and talk to the English students of Vivian and Dwaine about our mission
Who knows where the next country is? Let’s see what will happened

حدودا 4 هفته ای است که وارد کشور کره جنوبی شده ایم، ژاپن و شهر شیمونوسکی را با کشتی ترک کردیم و وارد پوسان، دومین شهر بزرگ کره شدیم و از آنجا با یک کشتی دیگر خود را به جزیره Geoje در جنوب پوسان رساندیم.
در این جزیره یک دوست خوب ایرانی به نام مهدی منتظرمان بود.
حدودا 3 سال پیش زمانیکه برای تمرین دوچرخه سواری، سفری را به یزد داشتیم با مهدی و مروارید آشنا شدیم. در خرابه های خرانق در حال عکاسی از دیوارهای گلی بودیم و بدون آنکه با هم حرفی بزنیم به کمک یک سه پایه کوچک چهار نفری عکس یادگاری می گرفتیم و این عکس آغازی بود برای آشنایی.
یادش به خیر، در همان برنامه بود که برای اولین بار محسن را می دیدیم و با هم از اردکان تا چک چک را رکاب زدیم. غروب آن روز به یاد ماندنی هم برای همیشه با محسن وداع گفتیم، بدون آنکه بدانیم. فقط خدا می دانست که این اولین و آخرین دیدار ما خواهد بود.
در همان سفر هم اولین درختمان را از مجموعه درختان صلح در حیاط هتل جاده ابریشم کاشتیم و به سمت اصفهان راهی شدیم.
بعدها از طریق اینترنت و ایمیل با مهدی و مروارید بیشتر آشنا شدیم. مروارید را در آمریکا چندین بار ملاقات کردیم ، حمایتها و کمکهای او در شرق و غرب کشور آمریکا گره گشای بسیاری از مشکلاتمان بود.
در همان روزها فهمیدیم که مهدی برای کار به کره جنوبی منتقل شده. چه دنیای عجیبی، حالا ما 4 نفر هر کدام به نوعی در این دنیای کوچک سرگردان شده ایم. از همان روزها مهدی پیام می داد که در صورت سفر به کره جنوبی او میزبان ما خواهد بود. در تمام روزهای بارانی و سخت که در ژاپن دوچرخه سواری می کردیم فکر دیدار دوباره و کمی استراحت کنار یک دوست قدیمی شوق و نیرویی خاص به ما داده بود.
با ورود به کشور کره مستقیما توسط یک کشتی از شهر پوسان به جزیره کوجه راهی شدیم، جایی که مهدی و دوستانش در انتظارمان بودند.
آنها سفری دو روزه به یک روستای زیبا به نام HWA-SUN زادگاه گابریل، همکار مهدی را تدارک داده بودند. لحظاتی شیرین و بیاد ماندنی را با این عزیزان که خود را یک خانواده می نامند داشتیم. بازدید از یک معبد بسیار زیبا و قدیمی، صعود به یکی از ارتفاعات منطقه و اقامت شبانه در یک روستای دورافتاده و آرام. در انتها قبل از وداع با خانواده گابریل اولین درخت صلح را در کشور کره و در حیاط منزل آنها با نام خانواده به یادگار گذاشتیم.

با هماهنگی های انجام شده توسط این عزیزان موفق به کاشت 7 درخت دیگر در مجموعه DSME (یکی از شرکتهای اصلی و بزرگ سازنده کشتی های تجاری دنیا) در تاریخ7 آبان 1378 (27 اکتبر 2008) شدیم.اعتماد و اشتیاق نامهای زیبایی بود که برای این مجموعه درختها انتخاب شد.


English link:http://www.dsme.co.kr/2004gazette/pdf/447-2.pdf
Korean link:http://news.naver.com/main/read.nhn?mode=LSD&mid=sec&sid1=101&oid=001&aid=0002335677


اصلا دوست نداشتیم که جزیره را ترک کنیم و دوباره راهی شویم، اما چاره ای نیست با توجه به اینکه هوا در مدت کمتر از چند روز سرد شد و این آغازی بود برای برگ ریزان.
بالاخره به راه افتادیم، با یک کشتی خود را به پوسان رساندیم و بعد از 8 روز دوچرخه سواری در جاده های بسیار زیبای پاییزی در روز سه شنبه 14 آبان 87 ( 4 نوامبر 2008) به پایتخت و شهر بزرگ سئول رسیدیم.
مسافت زیادی نبود (کمتر از 600 کیلومتر) اما 8 روز طول کشید، باد روبرو و همیشگی، سرمای هوا، یک روز بارانی، زیبایی و خلوتی جاده، شیبهای بسیار تند (بیش از 10 درجه) باعث شده بود سرعتمان بسیار کم شود و در یکی از روزها فقط 50 کیلومتر رکاب زده بودیم.
در کوجه که بودیم از طریق اینترنت و یک سایت دوچرخه سواری در کره موفق به پیدا کردن نقشه ها و مسیرهای دوچرخه سواری در این کشور شدیم و دراین میان نقشه حرکت همراه با فایلهای GPS بسیار کارآمد بود.
بدون آنکه مسیری را اشتباه برویم از خلوت ترین جاده ها رد می شدیم. ساعتها می گذشت بدون آنکه ماشینی از کنارمان عبور کند. از بس در جاده های شلوغ و پرترافیک دوچرخه سواری کرده ایم، رکاب زدن در مکانهای خلوت برایمان سخت شده. رنگ زرد درختان و ریزش برگها بر روی جاده و خلوتی آن باعث شده بود حسابی احساس دلتنگی کنیم. اما در روز چهارم، GPS بدون هیچ دلیلی از کار افتاد و بدون آن نمی توانستیم در چنین جاده هایی رکاب بزنیم و قطعا گم می شدیم. به هر ترتیب خود را به یکی از جاده های اصلی رساندیم و 4 روز بعدی را از روی نقشه ادامه دادیم. باور کردنی نبود اما حال و احوالمان بسیار بهتر شد و صد البته دیگر خبری از شیبهای تند هم نبود!!!!
در طول این مدت برای خواب به مزارع می رفتیم و مردم به ما اجازه می داند در باغ و یا حیاط منزلشان چادر بزنیم. صبح هم ما را برای صبحانه دعوت می کردند.
تصور کنید صبحانه ماهی آب پز، چیزی شبیه به آبگوشت ماهی همراه با برنج شفته و در کنار آن انواع کیمچی (ترشی کره ای) که بسیار هم تند است!!!!
البته ما بیشتر برنج با ترشی می خوردیم، حتی تحمل بوی تند ماهی در صبح برایمان سخت بود.
ما بر این عقیده هستیم که غذا یکی از اصلی ترین قسمتهای فرهنگ یک جامعه است و در این سفر سعی کرده ایم که اکثر غذا ها را حتی برای یک بار هم که شده امتحان کنیم.
از قورباغه گرفته تا انواع صدف، هشت پا و انواع و اقسام موجودات دریایی، اما تحمل بعضی از غذاها در کره ای برایمان بسیار سخت و ناراحت کننده بود. در زمانی مناسب حتما یکی از این غذاها را همراه با عکس شرح می دهیم.

به محض ورود به شهر سئول برای دریافت ویزای کشور بعدی اقدام کردیم، چین اولین آنها بود. با مراجعه به سفارت متوجه شدیم که می بایست از طریق آژانسهای مسافرتی اقدام کنیم، اما می دانستیم که این کار زمان و هزینه بالایی دارد. پس مستقیما وارد شدیم ، حتی فرم درخواست را هم در اختیار ما قرار نمی داند، بعد از کلی صحبت فرم گرفتیم. اما بعد از چند دقیقا به ما گفتند که متاسفیم ، ویزا صادر نمی شود چون ما کارت شناسایی کره ای نداریم!!!!
داستان طولانی دارد اما جالب اینکه روز بعد پاسپورت و ویزای توریستی چین در دستمان بود. کمله و معنی "نه" در آسیا، اروپا و آمریکا بسیار متفاوت است. در اروپا و آمریکا و قتی می گویند نه یعنی نه . اما در آسیا با کمی چانه زدن، التماس و خواهش "نه" به "بله" تبدیل می شود.
آنقدر خوشحال بودیم که ویزا گرفته ایم که به زمان آن توجه نکردیم. ویزای 1 ماه برایمان صادر شده بود. البته گویا ویزای توریستی چین کلا 1 ماه است. اما ما حدودا 4-5 ماه زمان لازم داریم تا بتوانیم از این کشور پهناور عبور کنیم.
به یک رستوران رفتیم و نقشه جهان را جلویمان پهن کردیم و ساعتها روی ادامه مسیر فکر کردیم. با توجه به فصل و هوای سرد تصمیم رفتن به جنوب و کشورهای ویتنام، کامبوج، تایلند را گرفتیم تا نهایتا به هند برسیم.
راهی یک آژانس مسافرتی شدیم تا بلیط کشتی به چین را بخریم، اما بعد از چند دقیقه یک مشکل جدید!!!
مسئول فروش می گفت چون ایرانی هستیم، نمی توانیم با کشتی وارد چین شویم و تنها راه پرواز به پکن است!!!!
خیلی خنده دار بود و اصلا انتظار چنین چیزی را نداشتیم، اما نهایتها نتوانستیم بلیط بخریم و دست از پا درازتر برگشتیم.
اگر این قانون درست باشد، پس رفتن به ویتنام هم مشکل ساز خواهد بود. با چرخی در اینترنت و خواندن چندین سفر نامه متوجه شدیم که چین در بعضی از مرزها با عبور افراد غیر چینی بسیار مشکل دارد و به آنها اجازه عبور نمی دهد.
تقریبا تمام برنامه هایمان بهم خورد، تنها 2 انتخاب دیگر داریم، هند یا مالزی.
کمی که فکر می کنیم شاید هم بد نشده که فقط یک ماه ویزا داریم، در این صورت با ورود به هند و نهایتها پاکستان سفرمان کوتاهتر شده و زودتر به ایران می رسیم. همین ذوق و شوق رسیدن به خانواده و دوستان در زمانی کوتاهتر باعث شد که ناراحتی ویزا را فراموش کنیم و برای کشور بعدی یعنی هند اقدام کنیم.
در حال حاظر منتظر جواب سفارت هند هستیم تا مجددا به یک آژانس مسافرتی مراجعه کنیم تا در صورت عدم صدور بلیط کشتی، خود را با یک پرواز به پکن برسانیم و در مدت یک ماه هر چه می توانیم رکاب بزنیم و بعد راهی مقصد بعدی شویم.

 


We are in Seoul





حرکت به سمت سئول - Heading to Seoul

 

Finally after almost 2 weeks stop in Geoje Island and planting 8 peace trees, we left to Seoul (will write about it soon). In 2 weeks the weather changed quite fast. At the moment we are in Bong yang which is about 200 kilometers far from Busan. We are enjoying riding our bikes by the rice lands. Change of the color of leaves is gorgeous and stunning, but it’s so sad to see them which are leaving the trees

پس از اقامتی 2 هفته ای در جزیره Geoge و کاشت 8 درخت (مطالب و تصاویر این مدت آماده شده و در اولین فرصت در سایت درج خواهد شد) جزیره را به سمت شمال و شهر سئول ترک کردیم. ابتدا با یک کشتی خود را به شهر پوسان رسانده و از آنجا مسیر را با دوچرخه ادامه دادیم. در حال حاضر به شهر Bongyang رسیده ایم و به علت هوای سرد پاییزی و باراندگی، شب را در یک Motel می گذرانیم.
کمتر از 300 کیلومتر دیگر به سئول خواهیم رسید، مسیری بسیار جذاب، رنگارنگ، خلوت و در کنار مزارع، باغ ها و روستاهای زیبا.

Pleasant Time
Emi-Miki-Mikooni
Miki-Mikooni

Koji and Emi's house

خانواده خوشبخت - The blest family


The story of meeting Koji and Emi Kubo
By the time we were in Tokyo searching to find the best way for cycling in Japan, we found two incredible Japanese people via a cycling website. Koji and Emi, are a couple who did cycling around the world for 3 years and half.  We attempted to meet them and after sending an email, they invited us to their home in Sakaie city (50 kilometers south of Osaka city). Koji and Emi had passed more than 70 countries by bicycle and Iran was one of the countries they visited on their way (about 9 years ago). On a rainy day eventually after searching a lot and getting lost on the road we found their house. Koji and Emi who now have 2 sweet sons (Miki 4 years old and Mikooni 1 year old) warmly welcomed us. Koji was working so hard and Emi was taking care of the 2 energetic boys. We spent 2 days in their home.They had wonderful stories to share and we were so lucky to meet with these wonderful family. The best time for us to get relax and also take time with the 2 lovely boys. Koji suggested us to change our route and instead of cycling on route 2 which was so busy, take another route and ride from Takamtsu to Matsuyama. It was very good idea, we changed our plan, but unfortunately it was not what we expected. 150 kilometers route 11 was very busy, narrow and full of trucks. Any way finally after 2 days riding on this way we go to Hiroshima

کوجی و امی
در روزهایی که در شهر توکیو اقامت داشتیم، از طریق یک سایت دوچرخه سواری ژاپنی با زوج دوچرخه سواری آشنا شدیم به نام های کوجی و امی که حدودا 9 سال پیش به مدت 3 سال و نیم سفری به دور دنیا با دوچرخه انجام داده و جالب اینکه از ایران نیز عبور کرده یودند. خیلی دوست داشتیم با آنها آشنا شویم و از تجربیات آنها در سفرشان به دور دنیا استفاده کنیم و برای ادامه سفر در ژاپن نیز ما را راهنمایی کنند.
منزل آنها در مسیر حرکتمان نبود و تقریبا 50 کیلومتر جنوب اوساکا قرار داشت، اما ارزش داشت که ملاقاتشان کنیم.
بعد از خروج از اوساکا در یک روز بارانی به طرف شهر ساکایی حرکت کردیم و در انتهای روز رسیدیم. پیدا کردن آدرس آنها بسیار مشکل بود اما به ما از قبل گفته بودند که در صورت بروز مشکل کافی است که نام آنها را بیاوریم و همه کمکمان می کنند. چون معمولا تعداد زیادی توریست جهانگرد و دوچرخه سوار به خانه آنها می آیند و همه محل آنها را می شناسند.
زنگ یکی از خانه ها را زدیم و اسم کوجی و امی را آوردیم، صاحب خانه با کلی لطف و مهربانی ما را راهنمایی کرد تا به مقصد برسیم.
کوجی، امی و دو پسر کوچکشان (میکونی و میکی) با لبخندی سرشار از ذوق منتظرمان بودند. بله اکنون این زوج خوشبخت دو پسر 1 و 4 ساله داشتند.
آنها با هزینه شخصی سفر را انجام داده بودند و حالا مجبور هستند که حسابی کار کنند تا بتوانند زندگی را اداره کنند. به طوری که ما در 2 روزی که آنجا اقامت داشتیم فقط 1-2 ساعت موفق شدیم که با کوجی صحبت کنیم و متاسفانه حتی نتوانستیم عکسی از او بگیریم.
بیشتر با امی هم صحبت بودیم تا از خاطارات سفرشان بشنویم، سفری 3 سال و نیمه به بیش از 70 کشور همراه با انبوهی از عکسهای زیبا و جالب. داستانها کم کم به ایران رسید، ورود به بندرعباس در تابستان و رکاب زدن به سمت شمال غربی ایران و ادامه حرکت در ترکیه.
خاطراتی شنیدنی از نحوه برخورد با پلیس، میهمان نوازی مردم مخصوصا راننده های کامیبون و تریلی، صنایع دستی (یک گلیم بزرگ و رومیزهای قلمکار اصفهان به محض ورود به خانه به چشم می خورد) و ...
اما، امی خاطرات ناراحت کننده ای هم داشت، زمانیکه از مزاحمت و اذیت برخی از مردم ایران صحبت می کرد، از شرم صورتمان سرخ شده بود و جوابی نداشتیم.
واقعا جای بسی تاسف است. این چندمین باری است که از توریستها و ماجراجویانی که به ایران سفر کرده اند این موضوعات را می شنویم.
ما در ژاپن خاطرات و روزهای سختی را به علت جاده های شلوغ، آلودگی و... تجربه کرده ایم اما احترام، لطف، محبت و امنیتی که مردم ژاپن به ما هدیه کردند باعث شده که همه چیز را فراموش کنیم و همیشه از ژاپن به نیکی یاد کنیم.
اما امی و امی های دیگری که به ایران سفر کرده اند، جاذبه های تاریخی زیادی را دیده اند، صنایع دستی و سوغات فراوان خرید کرده اند اما مزاحمتها، شیرینی سفرشان را گاها به تلخی تبدیل کرده و قطعا هر کجا بخواهند در مورد ایران و مردم ایران صحبت کنند، این تلخی تجربیات را به سایرین هم منتقل خواهند کرد.

به پیشنهاد کوجی به جای ادامه در جاده بسیار شلوغ و پرترافیک شماره 2 به سمت جزیره ای در جنوب این جاده ادامه دادیم و از شهر تاکاماتسو تا ماتسویاما را رکاب زدیم تا به شهر هیروشیما برسیم. البته این مسیر نه تنها خلوت تر نبود، بلکه به علت کوهستانی بودن، تردد بیش از حد کامیون، جاده بسیار باریک، پر از تونل و خطرناک بود. اما به هر حال بعد از 3 روز به هیروشیما رسیدیم. در این روزها نسیم هزاران با نارحتی می گفت: "هرگز دوباره برای دوچرخه سواری به ژاپن سفر نخواهم کرد" اما این ادعا حقیقت نداشت. هنوز چند روزی از ترک ژاپن نگذشته و نسیم با شوری خاص از خاطرات آن یاد می کند. "آرزو دارم دوباره به ژاپن سفر کنم". این گونه است تاثیر عشق و محبتی که مردم این کشور به ما عرضه داشته اند.

Pleasant Time
Emi-Miki-Mikooni
Miki-Mikooni
Koji and Emi's house

Ferry to Takamatsu
Ferry to Takamatsu
On the road
On the road

On the road
Dinner
Noodle again
Ice cream

Mikooni
Miki
Butsudan
Butsudan



Camping
Cemetery



Planting 13 peace trees in Japan


After 3 days stop in Kyoto on September 30th we left to Osaka. It was so exiting moment to meet a lot of new friends who joined to welcome us to start cycling from Kyoto to Osaka. Miss Ogawa and all the friends at Code Pink Japan, Mr. Shojo Umeda the president of WSFOsaka Organization, friends of Peace road cycling and other wonderful peace activists who participated with this beautiful welcoming ceremony joined us. As we mentioned before Code Pink Japan had arranged some events for us in Osaka and other cities. the first plan was cycling through Peace Road which starts from Kujo street in Kyoto and ends to Kujo street in Osaka, the road is about 50 kilometers
Kujo in Japanese means number 9. Number 9 for all the peace loving Japanese people who are familiar with the article 9 in Japanese constitution is very valuable and mean full

Article 9 of the Japanese constitution renounces war as a means of settling international disputes and prohibits the maintenance of armed forces and other war potential. Article 9 is an international oath declaring No to War. Now what peace organizations in Japan are doing is to work seriously on a global campaign. The Global Article 9 campaign to Abolish War encourags people and governments to adopt similar peace laws in every country, and work towards demilitarization and a culture of peace

Every year on May 10th (the day of constitution which is a national holiday in Japan) peace road cycling organization arranges a bike ride on the peace road (Kujo Kyoto to Kujo Osaka) with this message: “come and bike all together along the peace road on the day of constitution”. There was not 10th of May, but it was an honor for us to ride our bikes on the peace road with our new friends Takahashi Kazuyuki (the leader) and Yamaguchi Shinji the member of PRC Organization. It was the first time for us in Japan to ride on bike path which was very safe and pretty. Yamaguchi and Takahashi where full of positive energy and welcoming people. The riding time passed full of joy and love. Later we became very close friends. After getting to Osaka there was a welcome party and reception for us to present our mission. What was so interesting in this event was planting 8 trees. As you know in Japan there is not much free room and places to arrange tree planting, but Miss. Nobuyo Fujinaga had a wonderful idea. She had brought 8 beautiful Happiness Trees (Shivasae Noki). People who had came for the presentation got these 8 trees and each of them became responsible to take care of the trees. So this is another way of having trees and become a part of this green project. Here is the link to the geocities website about this event: http://www.geocities.jp/wsfosaka/iran.html

We spent 6 night in a Youth hostel (supported by Code Pink and WSFOsaka) and one night we where hosted by Miss. Junko Komori who was a Japanese teacher in Mongolia. Junko who is Hisae's close friend was really kind and hospitable. We had really nice time together. In the morning when wanted to leave Osaka to Hiroshima in a rainy day we planted some Tulip seeds 4 together. “When the spring comes and the flowers bloom, they will remind me of you. I am so happy to be a part of your mission” said Junko when she hugged Nasim warmly

While we were in Osaka and other cities around, we had the busiest schedule of tree planting and presentations in Japan. Hisae patiently supported us and helped us as the interpreter. We want to mention the places and people who we met in city of Osaka, Suita and Sakaie city
On October 1st we planted our 56th tree at Senshu Nursing Technical College in Sakae city. We named this tree Bist o Shesh (in Farsi means 26) in honor of the 26 students who participated with this ceremony. At the end of presentation and tree planting we joined them on their class which was the other new experience for us to see the young new nurses who are getting their lessons. Here is the link to the college website about our visit: http://www.senshu-kango.ac.jp/info24.html

On October 3rd we planted 3 beautiful Quince trees at the campus of day care for elderly people which were a part of Aozora Foundation. It was so touching for us to meet with some of the old ladies who were the victims of Atomic bombing in Hiroshima and Nagasaki on 1945. One of them who hugged Nasim with her eyes full of tears encouraged us to work hard and keep going for Peace. “You gave me a lot of hope for having a peaceful world. please keep working for peace” she said

We had some slide shows for members of New Japan women association, English students of Glocal institute, Suita city office workers and a meeting with Mr. Akio Kinoshita one of the representative of Suita city. We also visited some environmental centers like Hana To midori (Center of flowers and greens) and Aozora foundation who participated with the Quinces tree planting
At Hana to Midori center we were also able to register for planting a Cherry tree which will planted on January 2009 as a part of our green belt of peace around the world
The most touching event for us was joining the presentation of 2 Vietnamese friends Miss. Huynh Ngoc Van (the vice director of War Remnants Museum) and Miss. Huynh Thi Kieuthu who was cycling for peace
All these days passed by really touching, sad and also nice time. All of the hands and eyes were full of hope and love. Every body wrote down their messages and wishes for peace on our banner. Who can control themselves when the tears on eyes showed all of our feeling about what had happened to the human being during the war time and what the human being want to have to be happy
May peace prevail on earth

کاشت 13 درخت صلح در کشور ژاپن
پس از اقامتی 2-3 روزه کیوتو را به سمت اوساکا در تاریخ نهم مهرماه (30 سپتامبر 2008) ترک کردیم. در این روز 2 نفر از اعضای گروه دوچرخه سواری Peace Road Cycling با هماهنگی گروه صلح جوی Code Pink و حمایت آقای شوجی اومدا (Shoji Umeda) رئیس سازمان WSF Osaka و جمعی از دوستان ژاپنی در خیابان Kujo شماره 9 کیوتو به ما ملحق شدند تا مسیر تقریبا 50 کیلومتری تا خیابان نهم اوساکا را رکاب بزنیم.
عدد 9 برای صلح طلبان ژاپنی عددی مقدس به شمار می آید، زیرا در بند 9 قانون اساسی آنها آمده است که ژاپن دیگر نباید در هیچ جنگی شرکت کرده و یا آنرا حمایت کند. احداث هرگونه تجهیزات و تشکیل نیروهای ارتشی در این کشور ممنوع می باشد. در حال حاضر پایه و اساس اصلی گروه جهانی بند 9 انجام فعالیتهای فرهنگی بسیاری در جهت افزودن این بند به سایر قوانین اساسی کشورهای دیگر می باشد. یکی از دلایل اصلی تصویب این قانون هم از بین رفتن و کشته شدن بسیاری از مردم بی دفاع در جنگ جهانی و بمباران هیروشیما و ناکازاکی می باشد.
یاماگوچی و تاکاهاشی عضو گروهی هستند که هر ساله در روز قانون اساسی که تعطیلی رسمی در کشور ژاپن می باشد (دهم ماه می هر سال) مسیر بین خیابانهای 9 در شهر را به مسافت 50 کیلومتر با شعار " بیایید با هم در طول مسیر صلح در روز قانون اساسی رکاب بزنیم" دوچرخه سواری می کنند. آنها با این ایده زیبا مسیر بین کوجو کیوتو تا کوجو اوساکا را جاده صلح نامیده اند.
با کمک و راهنمایی ها و همراهی آنها مناظر بسیار زیبایی را در مسیر دوچرخه سواری و در کنار رودخانه تجربه کردیم. اولین باری بود که در کشور ژاپن در امنیت کامل و در مسیر مخصوص دوچرخه رکاب می زدیم.
در انتهای روز برای جمعی از دوستان ژاپنی اسلاید شویی از ایران و سفر نمایش دادیم و در انتها نیز موفق به کاشت 8 درخت شدیم. البته اینبار کمی متفاوت!!!
ژاپن کشوری کوچک و پر جمعیت می باشد، به این دلیل اکثر فضای خانه ها و مکان ها در سایز های بسیار کوچک ساخته شده اند. این مسئله باعت به وجود آمدن مشکلاتی برای هماهنگی کاشت درخت شده بود ولی خانم نوبویو فوجیناگا (Nobuyo Fujinaga) از فعالان صلح با ابتکاری جالب 8 درخچه کوچک (Shivasae Noki) به معنای درخت خوشبختی را که به شکلی زیبا تزئین شده بودند همراه آورده بود و قرار شد بین مردم پخش کنند تا هر کس در محلی مناسب آنها را بکارد.
بعد از مراسم نیز خوردن یک شام دست جمعی از انواع موجودات عجیب دریایی که اکثرا خام سرو می شوند، حسابی دلچسب بود!!!
لینک ژاپنی: http://www.geocities.jp/wsfosaka/iran.html

مدت 6 روز را در YMCA youth hostel اقامت داشتیم که هزینه آن توسط گروه Code Pink و سازمان WSFOsaka پرداخت شده بود. یک شب هم میهمان خانم جونکو کوموری (Junko Komori) از دوستان صمیمی هیساا بودیم. او که در کشور مغولستان زبان ژاپنی تدریس می کند، زنی بسیار مهربان و مهمان نواز بود. صبح روز خداحافظی و در روز ترک اوساکا به سمت هیروشیما همه با هم زیر قطره های باران چندین پیاز لاله در یک گلدان کاشتیم. جونکو به گرمی نسیم را در آغوش گرفته بود و می گفت با شروع فصل بهار و شکوفا شدن این گلهای لاله من به یاد شما خواهم بود. خوشحالم که خانه من نیز بخشی از سفر سبز شما می باشد.
در این مدت بیشترین و مهمترین کارهای فرهنگی در این کشور به انجام رسید که اگر بخواهیم به طور کامل آنها را بنویسیم بسیار زمانبر است و فقط به شکل فهرست وار یادداشت می کنیم. لازم به ذکر است که در تمامی این برنامه ها که تعداد آنها بسیار زیاد می باشد خانم هیساا اوگاوا (Hisae Ogawa) مدیر کدپینک ژاپن ما را همراهی می کرد. هیساا که خانمی حدودا 70 ساله بود با صبوری و اشتیاق فراوان کار مترجمی را نیز به عهدا گرفته بود.
در هر شکل و مکانی که فرصتی داشتیم، سعی کردیم تصاویری از ایران را برای مردم عادی پخش کنیم، عکس العملهای دوستان ژاپنی و نحوه تعجب کردن آنها از دیدن تصاویر بسیار جالب و جذاب بود. ما سعی داشتیم با نمایش تصاویری از تمام انسانها، کودکان، طبیعت و موجوداتی که در طول راه دیده ایم، تصویری متفاوت و واقعی را در ذهن آنها بوجودآوریم و نشان بدهیم که دیگران چگونه برای صلح و طبیعت تلاش می کنند و از آنها نیز یاد بگیریم که چگونه مردم ژاپن در این موارد فعالیت می کنند.
- در روز چهارشنبه دهم مهرماه مصادف با اول اکتبر درخت 56م (Berry tree) به ژاپنی ایچیگو (Ichigo) در دانشکده پرستاری (Senshu Nursing Technical College) شهر سوئیتا کاشته شد. برای این درخت به مناسبت اینکه 26 نفر دانشجو تا چند روز دیگر موفق به دریافت لباس، کلاه و مدرک پرستاری می شدند،اسم  بیست و شش انتخاب شد.
لینک ژاپنی : http://www.senshu-kango.ac.jp/info24.html
- بازدید از دانشگاه پرستاری، نحوه تدریس و اجرای اسلاید شو در سالن نمایشهای دانشگاه
- کاشت 3 درخت زیبای (به) در تاریخ 12 مهر ماه مصادف با سوم اکتبر 2008در مرکز نگهداری از سالمندان و بیماران آسیب دیده از آلودگی هوا و تعدادی از بازماندگان انفجار اتمی
- اجرای اسلاید شو و صحبت درباره اهداف ما از سفر در چندین جلسه مختلف
انجمن زنان New Japan Women Associatin
دانشجویان زبان انگلیسی مرکز Glocal
دانشجویان زبان و کارکنان شهرداری شهر سوئیتا
ملاقات با آقای آکیو کینوشیتا (Akio Kinoshita) نماینده شهردار شهر سوئیتا
- بازدید از چندین مجموعه و پارک که برنامه ها و پروژه های جالبی برای کاهش آلودگی هوا و کاشت درخت داشتند
مرکز هانا توو میدوری (Hana To Midori, Center of Flowers and Greens)
بنیاد آزورا Azora Foundation
- ثبت نام برای کاشت درخت زیبای گیلاس در ژانویه سال 2009
- شرکت در جلسه معارفه و اسلاید شو فعالان صلح ویتنامی خانم Huynh Ngoc Van و خانم Huynh Thi Kieuthu  که با دوچرخه برای صلح رکاب می زنند. (گزارشی کامل از این جلسه را در سایت خواهیم نوشت)

لحظاتی تاثیر گذار، غم انگیز و به نوعی شیرین بر ما گذشت. جای همه دوستان عزیز خالی. دستانی گرم و چشمانی مشتاق برای فردایی بهتر و تجربه زیبایی های زندگی. نگاههای سرشار از عشق و امید تشنه صلح و آرامش. پیامهای که با تمام وجود و احساس بر روی پرچم صلح سبز ما شکل می گرفتند. چگونه می توان احساس خود را نهان کرد، که حس نمناک اشک بر روی صورت، آنرا نمایان می کرد
برقرار باد صلح سبز در سرتاسر جهان

Welcoming Ceremony
Kujo Street - Kyoto
Takahashi and Yamaguch
Yamaguchi-San

Miss. Fujinaga
Welcome to Osaka
Welcome to Osaka
Happiness Trees

Senshu Nursing College
Senshu Nursing College
Planting 26
Senshu Nursing College

Osaka subway
Senshu Nursing College
Senshu Nursing College
Toji Temple

Senshu Nursing College
Presentation
 Presentation
Aozora elderly daycare

Toji Temple
Big Camera
 Three Quince trees
Miss Komori

Kyoto
Bamboo
Aozora elderly daycare
Aozora elderly daycare

Aozora elderly daycare
Miss Hisae Ogawa
Bonsai

We are in South Korea



Our dearest international friends and travel mates, greetings to all of you


It has been a long time that we weren’t able to update our website, due to in most parts we didn’t have access to internet and also there was a problem in our website. Unfortunately the website was done for more than 1 week and it took us a long time to solve the problem.
At the moment we are in South Korea, Yes! We are done by our trip in Japan with a lot of nice experiences.
35 day cycling in Japan went by:
- cycling from Tokyo to Yokohama – Nagoya – Kyoto – Osaka – Takamatsu – Matsuyama – Hiroshima and Shimonoseki, Total distance about 1200 Kilometers
- Peace riders at Peace Road Cycling Organization joined us for bike ride from Kyoto to Osaka. they also supported and participated most of our events in Osaka
- planting 13 beautiful trees for peace supported by Code Pink Japan
- having presentations and slide shows in some cultural and educational places supported by Code Pink Japan and WSFOsaka Organization
- visiting green buildings and environmental organizations
-dedicating a peace banner and colorful peace cranes to the Children’s Peace Monument in Hiroshima Peace Memorial Park
- visiting Hiroshima Peace Memorial Museum and some UNESCO World Heritages
Finally on October 14th we took a ferry from Shimonoseki, Japan to Busan, South Korea. Every thing is going well. At the moment we are in Koje Island staying in the flat of our Iranian friend Mehdi. We are planning our trip in Korea and also applying for Chinese visa. We will stop here for a couple of days and promise to write the stories of our visit in Japan
With love, respect and Peace
Nasim and Jafar
October2008 – Koje Island, South Korea

با عرض سلام خدمت همه دوستان، همسفران و همراهان همیشگی.
مدتی است که به علت عدم دسترسی به اینترنت موفق نشده ایم گزارشهای سفر را بنویسیم. گویا مدتی هم سایت اصلی دچار مشکل بوده و زمان زیادی برای درست شدن آن صرف شد.
در این مدت 35 روزه سفر در ژاپن موفق به انجام کارهای زیر شدیم:
- عبور از شهرهای: توکیو، یوکوهاما، ناگویا، کیوتو، اوساکا، تاکاماتسو، ماتسویاما، هیروشیما و شیمونوسکی
- دوچرخه سواری مسیر بین شهرهای کیوتو – اوساکا به همراه 2 نفر از دوچرخه سواران گروه ژاپنی Peace Road Cycling
- کاشت 13 درخت صلح
- اجرای برنامه های فرهنگی و اسلاید شو در مراکز مختلف فرهنگی، دانشگاه ها و گروهای صلح جو به ویژه Code Pink
- دوچرخه سواری به طول بیش از 1200 کیلومتر
- اهداء لوح صلح همراه با 5 عدد درنای کاغذی (پرنده صلح) به مجموعه درناهای کاغذی ساداکو (بنای صلح کودکان ) در مجموعه پارک صلح در شهر هیروشیما
- بازدید از چندین اثر ثبت شده جهانی، موزه های مختلف به ویژه موزه صلح و جاذبه های تاریخی و طبیعی
در انتهای مسیر نیز بوسیله کشتی شهر شیمونوسکی، ژاپن را ترک و در روز 14 اکتبر 2008 وارد شهر پوسان در جنوب کشور کره جنوبی شدیم.
در حال حاضر نیز در جزیره کوجه-اوکپو در جنوب پوسان و در منزل یکی از دوستان خوب ایرانی اقامت داریم (که داستان نحوه آشنایی ما با آقا مهدی خیلی جالب و خواندنی است که در آینده ای نزدیک حتما می نویسیم).
در این مدت سعی خواهیم کرد ضمن استراحت و تجدید قوا، گزارشها و تصاویر سفر در ژاپن را در سایت قرار دهیم.

تصاویری از کیوتو :
در مدت اقامت در منزل خانواده یوکاری در شهر کیوتو-ژاپن موفق به بازدید از چندین اثر ثبت شده جهانی شدیم که تصاویر آنها را در زیر قرار داده ایم.

Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple

Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple

Gold fish
Students
Students
Kinkakuji Temple

Love
Kimono
Kimono
Kinkakuji Temple

Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple
Kinkakuji Temple

Kinkakuji Temple
Ryoanji Temple
Ryoanji Temple
Teacher

Rock Graden
Ryoanji Temple
Ryoanji Temple
Ryoanji Temple

Ryoanji Temple
Kinkakuji Temple