ورود به قاره آمریکا - We are in Canada - Toronto
پس از 142 روز و طی 4038 کیلومتر وارد قاره آمریکا – کشور کانادا و شهر تورنتو شدیم . در این مدت توانستیم با کمک ، حمایت و همراهی شما دوستان عزیز و عبور از 7 کشور اروپایی تعداد 9 درخت صلح و دوستی به نام ایران به یادگار بگذاریم.
2 ماه پیش زمانیکه سفارت کانادا با کمال احترام به ما ویزا نداد هیچ فکر نمی کردیم بتوانیم سفرمان به دور دنیا را به اتمام برسانیم ، اما با کمکهای فراوان آقایان راستبین و منتظمی این مشکل حل شد . روزهایی که مدت ویزای شنگنمان به اتمام می رسید و تصمیم گرفتیم به کانادا سفر کنیم تازه فهمیدیم که می بایست بلیط دو طرفه همراه با ویزای مقصد بعدی را همراه داشته باشیم تا بتوانیم به کانادا سفرکنیم . مجبور به تمدید ویزای اروپا شدیم تا شاید بیشتر بتوانیم تحقیق کنیم و در ضمن بلیط هواپیما نیز ارزانتر شود . بلیطی که اگر مجبور به خرید آن بودیم می بایست پولی که برای کل سفر در نظر گرفته بودیم را یکجا بپردازیم.
کمی صبر کردیم و سرانجام یک روز به طور اتفاقی توانستیم با یکدهم قیمتهای گذشته (264 یورو) بلیط اینترنتی تهیه کنیم . کم کم به زمان حرکت نزدیک می شدیم ، در آخرین روزها و با کمک مسئولین سفارت ایران در لاهه ویزای ونزوئلا آماده شده بود ، اما ما بلیط را خریده بودیم و آنهم یک طرفه ...
این اولین باری بود که با هواپیما می خواستیم دوچرخه ها را حمل کنیم ، هر روز موضوع جدیدی را می فهمیدیم ،مثلا هر کیلو اضافه بار 5 یورو جریمه و ما هم در حدود 20 کیلو اضافه بار یعنی دوچرخه ها را داشتیم .
استرس و هیجان در شب آخر به حدی بود که نتوانسته بودیم به درستی استراحت کنیم ، البته چند روز قبل و از طریق سایت های اینترنتی متوجه شدیم که لوازم ورزشی به طور رایگان توسط هواپیما حمل می شود (صد البته هر شرکت هوایی قانون خاص خود را دارد و ممکن است بابت این حمل و نقل هزینه دریافت کند ، کما اینکه از یکی از دوستان 50 دلار بابت حمل دوچرخه گرفته شده بود)
خبر خوبی بود اما هنوز استرس بلیط دو طرفه و متقاعد کردن پلیس مهاجرت که تصمیم گیرنده نهایی جهت ورود به کشور بود را داشتیم . در همان سایت ها خوانده بودیم که می بایست دوچرخه ها در کارتون قرار دهیم ، البته با پرداخت 5 دلار می توان یک جعبه مقوایی برای حمل دوچرخه در فرودگاه خرید . ما هم مجبور بودیم این کار را در فرودگاه انجام دهیم . وارد قسمت Chek in شدیم . شاید برای بعضی ها این مسائل زیاد سخت به نظر نرسد اما توضیح دادن و متقاعد کردن مسئولین آن هم با یک زبان دیگر بسیار بسیار مشکل است .
در فرودگاه به دنبال محل فروش جعبه می گشتیم که مسئولین شرکت هوایی که با آن پرواز داشتیم برایمان کیسه و چسب آوردند و آنها را به طور رایگان در اختیار گذاشتند تا دوچرخه ها را بسته بندی کنیم. از هر مرحله و دری که می گذشتیم یک نفس عمیق می کشیدیم و بعد مرحله بعدی . درست شبیه بازی های کامپیوتری، می توان اعتراف کرد که از هفت خوان رستم گذشتیم. بعد از چندین بار چک کردن ویزا و پاسپورت وارد هواپیما شدیم و تقریبا بعد از 8 ساعت پرواز از روی اقیانوس آتلانتیک شمالی به تورنتو رسیدیم . استرسمان خیلی زیاد بود . در مرحله اول، پلیس که یک خانم آسیایی بود چندین سئوال پرسید و زمانیکه فهمید قصدمان از این سفر چیست با لبخند برایمان آرزوی موفقیت کرد ، لازم به ذکر است که در این قسمت باید کاملا حاضر جواب بوده و انتظار هر سئوالی را داشت . در ضمن در هواپیما برگه هایی را به ما دادند تا مشخصات ، هدف از سفر را در آن بنویسیم و کلی سئوال و جواب که آیا با خودمان پول ، حیوان ، گیاه ، دارو و . . . داریم یا نه .
پلیس روی این برگه ها چند تا عدد با رنگ قرمز نوشت و به ما داد . وقتی از گیت رد می شدیم با نسیم گفتیم چقدر نگران بودیم و چقدر راحت بود.
فکر می کردیم تمام شد ، ولی نه. تازه به حساس ترین مرحله رسیده بودیم . در همین حال پلیس دیگری که جلوتر ایستاده بود ما را به یک قسمت دیگر هدایت کرد اما بقیه از طرف دیگری می رفتند . کلی ترسیده بودیم که ...
نوبت به ما رسید. بله اینجا همانجایی بود که تکلیف ما رو تعیین می کرد. پلیس مهاجرت کانادا. تصمیم گیرنده نهایی و تعیین کننده مدت زمان اقامت در کشور، حتی اگر ویزای عبور هم داشته باشی. پلیس مدارکمان را گرفت و شروع به سئوال و جواب کرد . مسئله اصلی در اینجا این بود که آیا از طرف سازمانی حمایت مالی می شویم یا نه ؟ در صورت نیاز به پول چگونه مشکل را حل می کنیم و ...
وقتی از آنجا خارج می شدیم واقعا نمی دانستیم که ویزای ونزوئلا ،معرفی نامه UNDP ، کپی روزنامه ها یا نحوه صحبت کردن مان باعث متقاعد شدن پلیس شده بود ، فقط می دانیم که با برخوردی بسیار عالی برایمان آرزوی موفقیت کردند . بله درست است ما بدون کوچکترین مشکلی وارد کانادا شدیم و امید واریم بتوانیم سفر را به انتها برسانیم .
در فرودگاه 2 دوست عزیز منتظرمان بودند رضا مختاری و ماریوس محمودیان . ماریوس را دوستان کوه نوردم حتما به خاطر می آورند با خاطرات شیرین لحظات صعود به توچال و ملاقات های دوستانه در شیرپلا و . . .
در این مدت با آقای صالحی جم از مسئولین سابق بخش سایکل توریست فدراسیون دوچرخه سواری آشنا شده و از طریق ایشان به آقای فرزاد معصوم زاده و همسرشان معرفی شدیم. فرزاد چند سال پیش مسیر ونکور تا تورنتو را رکاب زده و مطمئنا کمک و راهنمایی خوبی برای ما خواهد بود .
در این مدت کمی که در تورنتو هستیم مورد لطف شدید ایرانیان مقیم کانادا قرار گرفته ایم و چندبن مصاحبه با مجله گنج شایگان، سلام تورنتو و شبکه تلویزیونی Ten TV داشتیم.
در حال حاضر برای ویزای آمریکا اقداماتی انجام داده ایم و برای روزهای شنبه و یک شنبه 29 و 30 سپتامبر قصد داریم با همراهی علاقمندان ایرانی و غیر ایرانی، مسیر بین تورنتو تا آبشار نیاگارا را رکاب بزنیم. روز شنبه 22 سپتامبر 2007 نیز به سمت شهر Londonحرکت می کنیم به امید اینکه بتوانیم درخت دهم را آنجا بکاریم .