مثبت بیاندیشیم ! -Let’s think positive

شما در مورد این تصویر چه نظری دارید؟ (پرنده شکاری در حال خوردن یک سنجاب و سنجابی دیگر کمی آنطرفتر که به این صحنه می نگرد)

What crosses your mind when looking at this picture? A bird of Prey is eating a squirrel while another one is watching



شاید فکر کنید که در طول مسیر به یک پارک ملی و یا یک باغ وحش خیلی بزرگ رفته ایم و یا شاید فکر کنید که یک دوربین بسیار حرفه ای با لنز 500 میلیمتری همراه داشته ایم و کلی لابه لای شاخه ها منتظر شکار چنین صحنه ای به انتظار نشسته ایم!!!
اما نه .

You may think these pictures have been taken in a National Park or a big zoo with a professional camera with a 500mm zoom capability
But the answer is NO



با دیدن تصویر دوم کاملا مشخص است که این پرنده در یکی از پارکهای معمولی، کوچک و نزدیک به یک خیابان اصلی، داخل شهر واشنگتن (پایتخت ایالات متحده آمریکا) و با حضور تماشاچیانی مهربان در حال خوردن نهار می باشد.
ما با دیدن این صحنه با خود فکر کردیم که آدمی تا چه حد به حریم زندگی حیوانات نزدیک شده و گاها در محل زندگی آنها زندگی می کند. بعضی از این حیوانات ما را تحمل کردند و با ما خو گرفتن اما بعضی ها که تاب تحمل ما را نداشتند فرار کردند و گونه هایی هم به کل منقرض شدند. جنایتی که شاید در سالهای آینده نتیجه آنرا ببینیم، زمانیکه دیگر دیر شده و حتی کاری از دست انسان هم بر نمی آید.
نتیجه مهم دیگری که ما از این صحنه گرفتیم، عدم ترس حیوانات وحشی از انسانها در آنسوی آب ها است. در کشورهایی که ما از آنها رد شدیم، هیچ حیوانی از انسانها نمی ترسید. به راحتی می شود به آنها نزدیک شد و گاها با دست به آنها غذا داد و این در حالی است که در کشور خودمان (ایران) حیوانات از شعاع چند کیلومتری با دیدن هر موجودی شبیه به انسان پا به فرار می گذارند. در سایر کشورها کسی تیروکمان ندارد تا مزاحم حیوانی شود، حتی کسی با سنگ بال پرندگان را نمی شکند. کشورهای غربی بجز مد مو و لباس و... نکات مثبت بیشماری دارند که ایکاش می توانستیم از آنها یاد بگیریم!!! 

Second picture reveals that it was taken at a public park. Yes this park is located within walking distance of Capital Hill and the White house, at the National Mall in Washington, DC. This bird is having lunch in front of friendly audience
This scene made me think how close the humans have gotten to the habitat of animals, and in fact some places we have occupied their territory. Some of the animals have gotten used to us and coexist; some did not and were pushed out of their natural domain. The last group is the species that are extinct. It may be years before we realize what we have lost, but now that we can do something about it, we are too busy with….We have lost the sense of proprieties in life, and do not understand the price we pay our conveniences today. Our children and grand children will be paying for them. Unfortunately like many things in life, this process is also irreversible. Tomorrow may be too late
In this trip we also learned, some of the “wild” animals are not so afraid of humans at these parts of the world. Sometimes some of the animals even allow you to feed them at close range. We were not used to this, since back in Iran most animals will run away as soon as they see a human or anything resembling that. Here people do not have bows and arrow shooting innocent animals nor do they throw rocks breaking wings. I wished we would learn other positive cultures from the West rather than copying funny hair dos that is hardly seen on street but mostly on Hollywood movies. I wished we could build a cultural bridge exchanging cultures and use the bests
تصویر زیر، گوزنها و آهوهایی را نشان می دهد که وارد حیاط منزلی شده اند که مدتی در آنجا اقامت داشتیم. وینا – استان ویرجینیا

The following photo shows a picture of couple of deer’s entering yard of a house where we were staying in Vienna, Virginia a 25 Km away from Washington, DC. They used to come daily looking for food. These pictures were taken from the bedroom

 
تصویر زیر، تصادف یک آهو در جاده نرسیده به شهر نایاک در استان نیویورک، سند دیگری از تجاوز انسان و تکنولوژی بر حریم زندگی حیوانات.

The picture here is a taken North of Nyack, New York. Another proof that humans and technology have invaded animals territory


به سمت جنوب - Going South

During our two week stay in Washington , DC and its suburb, we were able to plant 3 peace trees and visit several of the museums. We had to leave this fine city and head south while the weather was still cooperative with us.
Initially we had to get to Alexandria , Virginia which is located just on the outside of DC to its south. We had a short but challenging distance to travel. We decided to take advantage of the sun shine run back to DC and take few pictures and film and officially say farewell to the city.
On our way out of Washington, DC we had to go over Potomac River, the natural border line between DC and State of Virginia, and go through city of Arlington before reaching Alexandria. We also had planned to go to see the famous Arlington Cemetery where the high ranking people as well as political-historical figures and soldiers of many wars have put to rest.Suddenly upon our arrival to the cemetery, Ja’far rear tire blew up (((PAAH))) due to the wear. It was so loud that shortly after, one of the security police officers that heard it, approached us to find out what caused that noise. We tried to patch the damaged area of the tube since we did not have a spare tube. We knew if we were able to patch, it would be a temporary one that won’t last long.We were extremely upset and angry. We could not locate any stores for miles. We decided to take turns and quickly see the cemetery and take pictures so we can get out and look for tube as soon as possible before dark.Need to add a note, and that is after September 11 incident, the security has become much stricter in US. In public buildings or sites, bags or luggage’s can not be left unattended. With this in mind we could not leave our bikes with bags attached to them in any area and needed to have one us stay with them at any given time, whether it was a museum or the cemetery

بعد از اقامت 2 هفته ای در حومه شهر واشنگتن (پایتخت ایالات متحده آمریکا)، کاشت 3 درخت صلح و بازدید از چند مجموعه و موزه، این شهر بسیار زیبا را به سمت جنوب ترک کردیم.
روز اول می بایست خود را به شهر الکساندریا در ایالت ویرجینیا می رساندیم. مسیر کوتاهی بود ، به همین خاطر سعی کردیم تا یکبار دیگر به مرکز شهر واشنگتن برویم تا در یک روز آفتابی عکاسی و فیلم برداری کنیم. تقریبا کل راه را در مسیر بسیار زیبای دوچرخه سواری بودیم تا اینکه به قبرستان اصلی شهر (آرلینگتون) رسیدیم.

روبروی قبرستان آرلینگتن

در این محل شخصیتهای مهم و مشهور سیاسی و تاریخی و همچنین قربانیان جنگ مدفون هستند. به محض رسیدن به مقصد، ناگهان لاستیک چرخ عقب جعفر به علت سائیدگی با صدایی بلند ترکید، به طوریکه چند لحظه بعد یکی از مامورین پلیس برای فهمدین موضوع نزدیکمان شد. سعی کردیم بعد از گرفتن پنچری، با استفاده از چسب پارچه ای قسمت آسیب دیده لاستیک را تعمیر کرده و ادامه دهیم (متاسفانه لاستیک زاپاس همراه نداشتیم)، اما مطمئنا این وصله و پینه چند متر بیشتر دوام نمی آورد.
خیلی خیلی ناراحت و عصبانی بودیم. تا چند کیلومتر آنطرفتر هیچ فروشگاهی وجود نداشت، مجبور شدیم خیلی سریع (اما نوبتی) چرخی در محوطه بزنیم و تعدادی عکس بگیریم تا هر چه سریعتر به دنبال لاستیک برویم.

قبرستان آرلبنگتن

آرلینگتن

یک نکته: بعد از واقعه 11 سپتامبر، مسائل امنیتی در آمریکا به شدت مورد توجه قرار گرفت، به طوریکه در کلیه مکانهای عمومی، حتی موزه ها، بازدید بدنی و وسائل انجام می شود و هیچ کیف و یا کوله پشتی نمی بایست به تنهایی در مکانی رها شود. دوچرخه ها همرا ه با بارهای آن نیز طبق این قوانین نمی بایست در گوشه ای پارک شود پس مجبور هستیم همیشه یکنفر کنار وسائل بماند و دیگری برای بازدید موزه راهی شود.
خوشبختانه در فاصله چند صد متری ایستگاه مترو بود. (در کلیه کشورهایی که ما از آنها عبور کرده ایم، حمل دوچرخه در مترو آزاد است و در بعضی از کشورها، خصوصا اروپا برای دوچرخه محوطه خاصی در نظر گرفته می شد، در ضمن بوسیله اتوبوس های داخل شهر هم می توان دوچرخه ها را به راحتی جابجا کرد)
به هرحال بوسیله مترو خود را به مغازه آقای آوین رساندیم تا با کمک ایشان نزدیکترین فروشگاه را پیدا کنیم. هنوز از ایستگاه مترو دور نشده بودیم که 2 دوچرخه سوار نزدیکمان شدند تا با ما آشنا شوند. تا گفتیم ایرانی هستیم و مدت 8 ماه در سفریم، بعد از چند لحظه جان (یکی از دوچرخه سوارها) با خوشحالی گفت من از طریق سایت BBC با سفر شما آشنا هستم. حتی می دانست که ما پرچمی داریم و همه آنرا امضاء می کنند.
جرج و جان چندی پیش دور ژاپن را دوچرخه سواری کرده بودند و قصد داشتند تا در تابستان دور آمریکا را با دوچرخه طی کنند. در کمتر از چند دقیقه کلی با هم دوست شدیم و زمانیکه متوجه شدند ما به دنبال یک فروشگاه دوچرخه فروشی می گردیم، همراهمان شدند تا به یکی از مغازه های معروف شهر برسیم. یک لاستیک مناسب انتخاب کردیم اما جرج و جان به ما اجازه نداند که پول آنها را حساب کنیم و 2 عدد لاستیک، تیوپ و چند عدد شکلات برایمان خریدند. آنها می گفتند که قطعا در سفرشان شخصی هم این گونه به آنها کمک خواهد کرد. اتفاق عجیب و غریبی بود !!!
"از اینکه به شما کمک می کنم بسیار خوشحالم و ایمان دارم که در طول سفر و در زمان احتیاج، دیگران نیز به من کمک خواهند کرد" این جمله ای بود که جورج با تمام وجود و احساسات دوستانه اش به زبان آورد.

Not far away from the cemetery we found a metro station. We had learned in Europe and in US as well, the metros and the buses have special places designated for bikes.After a relatively short ride we arrived to our destination in Alexandria. We begun leaving the metro station in order to go to our friend, Avin’s store so with his help, find a close by bike shop. While we were walking away from the station, noticed two bike riders approaching us so they could get to know us. They greeted us and as soon as we said that we are Iranian and left Iran some 8 months ago, suddenly John, one of the cyclists, joyfully said; “I knew it”, “Through BBC website I am familiar with your trip”. He also knew that we have banner that everybody signs it. Apparently his sixth sense gave him a “gut” feeling about who we were.John and his friend George had recently pedaled around Japan and plan to do the same thing but around USA this time. Within minutes we became old friends and as soon as they learned we looking for a bike shop they escorted us to one of the well known stores in that area. We picked a quality tire and after installing two tires and tubes, they did not allow us to pay for them and bought some chocolate for us as well. They were sure in their future trip some one will help them the same way. It was a strange coincident and we can not explain it.His exact words were, “ I am glad that I am helping you guys and I believe in our future trip, at the time of need, others will help us”  This was the sentence sincerely stated from bottom of his heart with all his feelings. We will never forget this. Indeed “what a small world” and how close, we, the people that may never see each other, are to each other
جرج و جان در الکساندریا

جرج و جان در الکساندریا

The day after, we left “old town” Alexandria for Woodbridge, Virginia. A 40 Km ride to totally get out of DC and its suburb within the “beltway”. The weather was not too cool, in fact relatively warm and partly cloudy. Half of our trip was in area designated for bikes so we were more relaxed. We arrived at George Washington house, the first president and father of USA . We will definitely write in more details about this popular president as well as his personal house/museum.
After the special bike trail ended we entered into a busy road called US-1 or Route-1. We pedaled few kilometers on this road but we were looking to find an alternative road to go to Woodbridge, VA. After seeing a wrong sign or wrongfully seeing a sign we entered into a WRONG road. Minutes later we realized that we are going nowhere. Decided to use an exit ramp get us back to route-1. At the end of our path we came to some signs saying ROAD CLOSED, STOP,  DO NOT ENTER and some barbed wires. At this point we were frustrated and trying to get back to main road, assumed the signs are for automobiles and bikes are OK to go through. As soon as we crossed the line, we don’t know what happened
Within minutes 3 Police cars appeared and stopped near by and asked us to go toward them. Shortly after we noticed that they are not regular police but Military Police (MP). They had their revolving lights (beacon) on and situation looked like movies. Before any questions, they asked us for our Identification cards or Passports. We were very scared 
Apparently we had entered in to a military base by mistake, but how? We don’t know either. For the Mps it was also interesting to find out how we got in! After some interrogations and talk on their two way radio inside their car, they realized that we are really lost. From then on they became nice to us. They were so surprised that we were from Iran and have been traveling by bike for over 8 months. They kept on repeating, “Are you guys crazy?”. At any rate we got lucky and we continued our trip. We were so nervous at those moments that we forgot to ask the MPs to take some pictures with us, perhaps it was not allowed. NO PHOTOGRAPHY? ? May be not
 فردای آنروز همراه با آوین شهر قدیمی السکاندریا را به سمت Woodbridge ترک کردیم. هوا نیمه ابری اما گرم بود و تقریبا نیمی از راه را در مسیر مخصوص دوچرخه سواری طی کردیم تا به خانه جرج واشنگتن (اولین رئیس جمهور و پدر کشور آمریکا) رسیدیم. در مورد جرج واشنگتن، موزه و خانه شخصی ایشان حتما خواهیم نوشت!!!

ادامه مسیر همراه با آوین

بعد از اتمام مسیر دوچرخه سواری به جاده بسیار شلوغ و خطر ناک شماره (1) رسیدیم. چند کیلومتری را در این مسیر رکاب زدیم اما سعی داشتیم تا جاده جدیدی را برای رسیدن به شهر بعدی پیدا کنیم. با دیدن یک تابلو اشتباه وارد جاده ای دیگر شدیم اما بعد از چند دقیقه متوجه شدیم که به بیراهه می رویم، اما اینبار سعی کردیم تا از یک خروجی دیگر خود را به جاده شماره (1) برسانیم. در انتهای مسیر، ورودی به جاده بسته بود و چندین تابلو ایست و ورود ممنوع هم وجود داشت، اما ما فکر می کردیم که فقط عبور ماشین ممنوع است و دوچرخه می تواند رد شود. به محض عبور از این قسمت اصلا نفهمیدیم که چی شد!!!
در کمتر از یک دقیقه 3 ماشین پلیس با چراغهای گردان در پشت جاده ایستادند و از ما خواستند که به طرف آنها برویم. با نزدیک شدن به آنها متوجه شدیم که آنها پلیس نیستند و مامورین ارتشی می باشند. قبل از هر صحبتی از ما خواستند تا کارت شناسایی یا پاسپورتهایمان را بدهیم. خیلی ترسیده بودیم!!!
گویا اشتباها وارد منطقه نظامی شده بودیم اما چطوری خودمان هم نفهمیدیم، برای مامورین هم بسیار جالب بود که چگونه وارد این منطقه شده ایم. بعد از چند دقیقه سوال و جواب و چک کردن بعضی مسائل امنیتی بوسیله بی سیم، برای آنها مشخص شد که ما واقعا گم شده بودیم. برخورد بسیار خوب و مهربانی با ما داشتند و کلی تعجب کردند زمانکیه متوجه شدند ایرانی هستیم و بیش از 8 ماه با دوچرخه در سفریم. تماما این جمله را تکرار می کردند (Are you crazy?) به هرحال به خیر گذشت و دوباره ادامه دادیم. در آن لحظات آنقدر ترسیده بودیم که یادمان رفت با مامورین عکس بگیریم، البته شاید هم عکاسی ممنوع بود!!!

کاشت درخت بیست و یکم در ایالت Virginia

Planting the 21st peace tree in Virginia-Alexandria
After planting 2 peace trees in Washington DC, at January 8th 2008 we could plant our 21st peace tree in Virginia-Alexandria
This nice Cherry Yashino tree donated by Merry Field Garden Center and planted in the garden of St. Martin Senoir Center in Alexandria www.ccda.net
In this ceremony all of the seniors from different nations helped us to plant the tree. Special thanks of Ms. Carol Augustine, program director of center, Mr. Rajab ail and Ms. Aghdas and also our dear Iranian friend Avin. The name of this tree is St. Martin peace tree. This Japanese cherry tree has beautiful pink flowers in the spring
در تاریخ سه شنبه 8 ژانویه 2008 (18 دی ماه 1386) با تلاشهای فراوان دوست عزیز آقای آوین (شخصی که برای کاشت درخت در واشنگتن نیز بسیار زحمت کشیده بودند) و همچنین خانواده محترم همسرشان موفق شدیم درخت 21 را در مرکز ST. Martin de porres Senior Center بکاریم. در این مراسم خانم Carol Augustine، مدیر مرکز و همچنین جمعی از پدر بزرگها و مادربزرگها از ملیتهای مختلف حضور داشتند. نکته جالب اینکه در بین این عزیزان چندین خانواده ایرانی نیز وجود داشت. مرکز St. Martin که بخشی از یک کلیسای کاتولیک می باشد، با اجرای انواع کارهای فرهنگی و آموزشی سعی در روحیه بخشیدن به افراد مسن و سالخورده را دارد.

کاشت درخت 21

درخت بیست و یکم نوعی گیلاس ژاپنی به نام Cherry Yoshino می باشد و گویا در فصل بهار شکوفه های صورتی زیبا رنگی دارد. این درخت (که مبلغ خرید آن 150 دلار بود) توسط مرکز Merry field garden center به این مراسم هدیه داده شد. پس از کاشت درخت و رای گیری توسط کلیه اعضاء اسم ST. Martin برای درخت انتخاب شد.
کمی آنطرفتر، درخت دیگری در سال 2004، به پاس زحمات شخصی به نام Col. Matthew Merkle که به مدت 24 سال هر هفته برای مرکز Senior Center غذا تهیه می کرده، کاشته شده است.

کاشت درخت 21

در روز دوشنبه 7 ژانویه 2007 (17 دی ماه 1386) مجددا سری به یکی دیگر از دبیرستانهای شهر واشنگتن زدیم تا با دانش آموزان بیشتری آشنا شویم و از هدفمان با آنها صحبت کنیم. در دبیرستان Woodrow Wilson که یک مدرسه دولتیست، درسی به نام Alternatives to Violence (جایگزینهای جنگ) تدریس می شود. آقای Hawah Kasat یکی از شاگردان پروفسور Colman Mc Carty و معلم این کلاس هماهنگی لازم را ما را برای حضور ما انجام داده بود
هاوا، معلم جوانیست که اصلیت هندی دارد. او به محض شندین این مطلب که ما چند روز پیش با استادش آقای کلمن مک کارتی ملاقات داشته ایم، این جمله را گفت : "چقدر این دنیا کوچیکه!!!"
On January 7th of 2008 we went to another public high school in the US. Mr. Hawah Kasat the teacher of Alternatives to Violence course had invited us to Woodrow Wilson high school in Washington DC, so it was a good opportunity for us to join them in 2 classes and speak with about 60 students. Also we could meet some other visitors from different states of USA who joined us in the first class
After speaking with Hawah who was a young and lovely teacher, we realized that he has been one of the students of professor Colman MC Carthy who we met him at Chevy Chase high school in Maryland (“What a small world!” said Hawah)



در این ملاقات که بیش از 4 ساعت طول کشید، موفق به حضور در 2 کلاس و صحبت با بیش از 60 نفر دانش آموز 17-18 ساله شدیم. همراه با ما چندین دانشجو از ایالتهای مختلف جهت تحقیق و صحبت با دانش آموزان حضور داشتند و نکته جالب اینکه در بحث های مختلف نظریات مختلفی از چندین دیدگاه و محدوده سنی مطرح می شد. به محض ورود به کلاس هاوا صندلی ها را به صورت دایره ای می چید و از همگی می خواست تا نظرشان را در موارد مورد بحث خصوصا مسائل ضد جنگ مطرح کنند.

کاشت همزمان 2 درخت صلح در شهر واشنگتن – پایتخت ایالات متحده آمریکا

On 27th of December 2007 we left Green Belt in Maryland State to get Washington DC. We just knew an Iranian friend in Vienna in Virginia State and we rode straightly to our friend’s house to stop there to reach DC easily
It was very important for us to plant a peace tree in the capital of USA and we did. It has a really interesting story

پس از یک روز رکاب زدن از شهر Greenbelt به واشنگتن، پایتخت ایالات متحده آمریکا رسیدیم، با دوست عزیزی به نام دایی حسین در شهر Viena آشنا بودیم، پس می بایست بدون از دست دادن زمان و در حد گرفتن چند عکس شهر واشنگتن را ترک می کردیم و به سمت غرب ادامه می دادیم. در انتهای روز به Viena رسیدیم و اقامتی چند روزه در این شهر داریم. در این مدت موفق شدیم ضمن فعالیتهای مختلف فرهنگی و کاشت درخت از موزه های بسیاری دیدن کنیم. سعی داریم به ترتیب گزارش آنها را تهیه کرده و در وب لاگ درج کنیم.

 

ساختمان کنگره - وشانگتن

یادبود جرج واشنگتن-واشنگتن

 

It was holiday time and every body was out of their cities. On 1st of January we went to an open house party. So by cooperation of some American and Iranian friends we could have contact with Casey trees: http://www.caseytrees.org
Finally on 4th of January 2008 we planted 2 peace trees in Washington DC (at the same time). The location was 3rd street and Pennsylvania (next to the Capital Hill Presbyterian Church)
The trees are American Douch Elm and we planted them together with some friends in Casey trees organization, FCNL organization and some other Iranian friends.
Special thanks of Ms. Shelagh Bocoum, Mr. Ahmad Avin who arranged this event and Mr. Jim Woodworth in Casey trees organization that did his best in this short notice

در روز جمعه 4 ژانویه 2008 (14 دی ماه 86) به صورت همزمان 2 درخت، با همکاری و کمک فراوان آقای احمد احمدی آوین، خانم Shelagh Bocoum و گروه caseytrees در یکی از خیابانهای اصلی شهر واشنگتن و نزدیک ساختمان کنگره و با حضور آقای دکتر رحمانی و جمعی از دوستان ایرانی و آمریکایی کاشته شد.
با کاشت این 2 درخت که هر دو از نوع American Douch Elm می باشند، تعداد آنها به عدد 20 رسید و این در حالی است که از این تعداد 8 درخت، از زمان ورود به آمریکا کاشته شده است. این درخت ها در 2 طرف خیابان و درست روبروی هم کاشته شدند و به گفته آقای جیم مسئول caseytrees، پس از چند سال و بعد از بزرگ شدن درختها، با رسیدن شاخه های آنها در آسمان به یکدیگر منظره زیبایی به وجود خواهد آمد.

کاشت درخت 19 و 20 در واشنگتن

به پاس تلاشهای فراوان آقای آوین، این درختها به نامهای اکرم و آوین اسم گذاری شد و ایده جالبی بود تا از این پس برای هر یک از درختهای کاشته شده اسم مشخصی انتخاب کنیم. اسامی از دانشمندان و شعرای ایرانی، شخصیتهایی که برای صلح و حفظ طبیعت تلاش کرده اند و یا حتی نام دوستانمان.

کاشت درخت 19 و 20 در واشنگتن

کاشت درخت 19 و 20 در واشنگتن

Visiting Bethesda-Chevy Chase high school and meeting Mr. Colman Mc Carthy was one of our best event during these days
Mr. Colman McCarthy who has started a CENTER FOR TEACHING PEACE is a very talented man who teaches peacemaking in schools and universities. The following two website will tell you about him. http://www.salsa.net/peace/conv/index.html
So on 3rd of January 2008 we visited Chevy Chase high school in Maryland State. We joined the students at their Peace study class. It was a really good opportunity for us to promote peace and speak about our goals and the importance of world peace and environmental conservation

در روز پنج شنبه 3 ژانویه 2008 (13 دی ماه 86) پس از هماهنگی با آقای Colman Mc Carty گزارشگر سابق روزنامه Washington post و استاد دانشگاه و دبیرستانهای آمریکا، سری به یکی از دبیرستانهایی که ایشان به صورت افتخاری تدریس می کنند زدیم تا بتوانیم ضمن نمایش فیلم و اسلاید در مورد ایران کمی از سفرمان هم صحبت کنیم. کلاس ایشان در زمینه صلح می باشد (درسی که جای آن در دبیرستانهای ما بسیار خالی است) و همین موضوع بهانه خوبی بود تا با دانش آموزان در زمینه صلح بحث و گفتگو داشته باشیم.
در مدتی که در دبیرستان Chevy Chase بودیم موفق شدیم در 2 کلاس مختلف شرکت کرده و با بیش از 50 دانش آموز صحبت کنیم. لازم به ذکر است که این دبیرستان در سال 1960 به عنوان بهترین دبیرستان کل آمریکا شناخته شده بود.

دبیرستان Chavy Chase

جشن تولد 30 سالگی جعفر در آمریکا - فیلادلفیا

On 23rd of December 2007, our American parents ( Linda and Frank Toia www.InterfaithPeaceWalk.org ) celebrated Jafar’s birthday in an Italian restaurant in Philadelphia. We had really nice time. Our friends celebrated 30th year’s birthday of Jafar. Thanks god every thing is going well and we could make a lot of wonderful friends in this trip for peace. The day after, we planted 18th tree in New Jerusalem peace garden

"می خوام 30 سالگی جعفر رو مفصل جشن بگیرم. همه دوستاشو دعوت می کنیم و کنار هم دیگه یه تولد به یاد موندنی می گیریم" این جمله ای بود که مادر جعفر 3 سال پیش با شور و هیجان زیاد و با هزار آرزوی مادرانه به زبون آورد، غافل از اینکه ....
هیچ وقت فکر نمی کردیم که توی همچین روزی فرسنگها از خانواده دور باشیم و فقط تصور کنیم که همچین اتفاقی قرار بود بیافته.
روز دوم دی 86 اگر چه در کنار هم نبودیم و فقط رویای کنار هم بودن رو در فکرمون می گذروندیم، اما در خانه هنرمندان ایران ، دوستان طبیعت گرد ، خانواده ما و اولین درخت صلح در کنار هم تولد 30 سالگی جعفر رو بدون حضور ما، اما به یاد ما جشن گرفتند.
این در حالی بود که من و جعفر در یک رستوران ایتالیایی در شهر فیلادلفیا (استان پنسیلوانیا) به صرف شام دعوت شده بودیم، برای آشنایی با گروهی از دوستان آمریکایی و شرح سفر. لیندا و فرانک (پدر فرانک کشیش و همسرش لیندا از فعالان صلح در گروه رهپویان صلح) ترتیب این ملاقات رو داده بودند. مشغول صحبت و تعریف از اتفاقات سفر بودیم که تمام کادر رستوران با آواز Happy Happy Birth Day به سمت میز ما اومدند و کیک تولد کوچیکی که یک شمع روشن روش بود رو جلوی جعفر گذاشتند. من و جعفر همینطور مات و مبهوت مونده بودیم و لیندا و فرانک و دوستان با تمام وجود خوشحال بودند و کف می زدند. پدر فرانک هم این لحظه قشنگ رو به این ترتیب ثبت کرد:

تولد 30 سالگی در آمریکا

سفر سبز اگرچه ما رو از عزیزانمون دور کرده بود ولی مهر و محبت دوستان جدید و انسانهای سبز اندیش رو در دل ما قرار داد. لیندا روز گذشته به طور غیر مستقیم متوجه تولد جعفر شده و بطور کاملا غیر منتظره شرایط گذروندن لحظات خوب و شادی رو ترتیب داده بود. برای اون خیلی مهم بود که ما خوشحال باشیم و احساس کنیم که واقعا در بین خانواده و دوستان هستیم. " این گونه بود که اهلی شدیم "
اهلی شدن یعنی علاقه شدید ایجاد کردن – داستان شازده کوچولو – آنتوان دوسنت اگزوپری
صبح روز بعد به اتفاق پدر فرانک و مادر لیندا که ما رو دختر و پسر ایرانی خودشون خطاب می کنند ، درخت صلح دیگری در پارک صلح (فیلادلفیا) به یادگار گذاشتیم . لحظه وداع سنگین و غم انگیز بود. حس آشنای تعلق، بعد از مدت 8 ماه سراسر وجود ما رو گرفته بود. حس عجیبی بود درست شبیه جدا شدن از خانواده برای مدتی طولانی و نا مشخص .
در دلم چیزی هست
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می خواند...

روز اول دی ماه نیز همراه با خانواده آقای رایکا (کامران – منیر) در سومین مراسم شب یلدا در فیلادلفیا همراه با گروهی از ایرانیان مقیم این شهر، شرکت کردیم. زمانیکه این عزیزان متوجه شدند فردا روز تولد جعفر است، سعی کردند شب به یادماندنی را برای ما ایجاد کنند.
در این مدت با دوستان ایرانی و غیر ایرانی زیادی آشنا شدیم که در فرصتی مناسب در مورد آنها خواهیم نوشت. عکس سمت چپ بالای صفحه تصویر مادر لیندا و پدر فرانک در حال کاشت درخت درخت صلح

دوستان جدید

دوستان جدید

Happy New Year 2008 - Old town Alexandria




کاشت 4 درخت صلح و دوستی در آمریکا

Planting 4 more Peace trees in the US - New York - New Jersey and Pennsylvania
On 23rd of December 2007 we got Green belt (Maryland) – Marry Christmas

مسیر شهر Greenbelt

During this short time in the US we could plant 4 more Peace trees in different states, so the number of Peace trees in the US is 6 - these four trees planted in Albany-Amsterdam-Princeton and Philadelphia
 
در این مدت کوتاه با کاشت 4 درخت صلح دیگر در آمریکا آمار درختان به 18 رسید (6 درخت در آمریکا)
اول یک عذر خواهی به خاطر اینکه کمی دیر مطالب را می نویسیم و آنهم به خاطر فشرده بودن برنامه ها در این مدت می باشد به طوریکه حتی وقت ارسال مطالب را نداشتیم. در حال حاظر در شهر Greenbelt، 30 کیلومتری Washington (پایتخت آمریکا) هستیم. در این مدت موفق شدیم 4 درخت صلح دیگر در مسیر حرکت بکاریم و چندین برنامه پخش فیلم و معرفی ایران در مکانهای مختلف داشته باشیم. مطالب زیر گزارشی خلاصه از این فعالیت ها می باشد :

کاشت درخت صلح 15 و 16 در آمریکا – ایالت نیویورک

Planting the 15th and 16th peace tree – New York – city of Albany and Amsterdam
After visiting New York city and having some events there, we had plan to continue toward Washington DC, but one of our nice friends Kamyar Alaie who is studying PHD at SUNY university had organized to plant 2 peace trees in Albany and Amsterdam. We had to go Albany, but this time not by bicycle. The weather was stormy and even by car it took 6 hours to get Albany. Unfortunately we saw a lot of accidents on the way
پس از گشت و گذار در شهر نیویورک قصد داشتیم به سمت واشنگتن حرکت کنیم که مطلع شدیم با تلاشهای فراوان کامیار، یکی از جوانان موفق و آینده دار ایرانی در رشته پزشکی و تحقیقاتی در مورد بیماری ایدز، امکان کاشت 2 درخت دیگر در آلبانی ایجاد شده است. با کمک خانم زند خود را به آلبانی مرکز ایالت نیویورک رساندیم، برف شدیدی شروع به بارش کرده بود و مسیری که معمولا یک ساعته به وسیله ماشین طی می شد، شش ساعت به طول کشید. برای اولین بار در سفر تصادف ماشین می دیدیم و آنهم به خاطر برف و لغزنده بودن جاده بود. یک نکته جالب، در کشورهای کانادا و آمریکا برخلاف ایران ماشینها از زنجیر چرخ استفاده نمی کنند. بعضی ها دلیل آنرا خراب شدن آسفالت جاده می دانستد. در طول جاده مرتبا ماشینهای بزرگ در حال پاک کرده جاده و پاشیدن نمک و شن و ماسه بوند. یکی دیگر از نکات جالب اینکه هر خانواده می بایست در اولین فرصت محوطه جلوی خانه را پارو کند و شاید مجبور باشد این کار را چندین بار در طول روز انجام دهد، زیرا در صورت یخ زندن برفها، رفت و آمد بسیار مشکل خواهد بود، البته پارو کردن برفها به وسیله ماشینی شبیه ماشین چمن زنی انجام می شد و این وسیله کار را بسیار راحت تر کرده است.

بارش برف شدید در آلبانی

به هر حال به آلبانی رسیدیم و در روز جمعه 23 آذر 86 (14 دسامبر 2007) با کمک و همکاری دوستان موفق به کاشت درخت پانزدهم در شهر آمستردام در نزدیکی آلبانی شدیم. به علت بارش برف این درخت به صورت سنبلیک در یک گلدان بزرگ کاشته شد تا در فصل مناسب در مکان پیش بینی شده قرار گیرد.
کاشت درخت پانزدهم

Any way in the morning of December 14th we planted a peace tree in Amsterdam. This tree planted in Centro Civico organization. We had also a work shop there
Centro Civico is a Latino, non-profit, multi-service agency located in Amsterdam, NY. “We serve Montgomery, Fulton, and surrounding counties and are the only Latino agency with the capacity to administer funds, deliver vital services, offer housing initiatives, and promote community economic development”
Special thank of Ms. Ladan Alomar the executive director of organization who is an Iranian successful woman
این درخت در مرکز Centro civico of Amesterdam که یک مجموعه غیر دولتی، شبیه به فرهنگسرا جهت کمک های مختلف به مهاجرین، خصوصا مهاجرین آمریکای لاتین و جنوبی می باشد کاشته شد. این مرکز توسط یک خانم موفق ایرانی به نام لادن Ladan Alomor، تاسیس و اداره می شود. پس از پخش فیلم ایران و گزارش برنامه در این مجموعه، پای صحبتهای پر مهر و محبت لادن نشستیم تا از خاطرات تلخ و شیرین کار و زندگی برایمان بگوید. داستان زندگی لادن همه ما رو تحت تاثیر قرار داده بود.
آشنا شدن با انسانهای شریفی همچون لادن برای ما درس و تجربه بزرگی است که آنرا مدیون سفر هستیم.

لادن
بعد از ظهر همین روز درخت شانزدهم در دانشگاه SUNY-State Uneversity of New York با حضور جمعی از دانشجویان و اساتید و همچنین آقای Phlip C.Nasca رئیس دانشگاه، به صورت سنبلیک و در گلدان کاشته شد. در ابتدای مراسم آقای Nasca در سخنرانی خود دنیای بدون جنگ و سرشار از صلح را آرزو نمود، سپس فیلم و عکس هایی از ایران و همچنین گزارشی از ابتدای سفر را پخش کردیم. این مراسم به طور کاملا رسمی برگزار شد و آقای ناسکا در انتها پرچم صلح ما را امضا کردند.
In the evening, exactly after 2 hours we could plant another peace tree. This time at SUNY University in Albany. Read the report below
http://www.albany.edu/campusnews/releases_461.htm
Iranian Peace Tree & Cyclists
by Amy Hart
An Iranian Peace Tree was dedicated at the University at Albany School of Public Health on December 14th, 2007. The ceremony was hosted by Dean NASCAR who was happy to receive the two Iranian cyclists who are riding around the world to spread the word of peace. The guests also shared a wonderful documentary that conveyed the stunning BEAUTY of IRAN. What axis of evil??? How fortunate we are to meet these new friends

کاشت درخت شانزدهم در دانشگاه سانی

در بین افرادی که برای کاشت درخت آمده بودند با یک خانواده موفق ایرانی دیگر به نامهای خانم نسرین و دکتر هادی آشنا شدیم، گویا همان شب تمام همسایه های این خانواده در محلی جمع می شوند و ضمن برگزاری جشن برای کریسمس برای خانوده های کم درآمد، پول و هدیه جمع آوری می کنند. به پیشنهاد نسرین ما هم به آنجا رفتیم و با چندین خانواده خیر و انسان دوست آمریکایی دیگر آشنا شدیم .
At the night after meeting another successful Iranian couple, we joined them at a Christmas party

جشن کریسمس

فرادی آن روز هم برای دومین بار در مراسم شب یلدا که اینبار توسط دانشجویان ایرانی دانشگاه RPI و جمعی از ایرانیان مقیم آلبانی برگزار می شد، شرکت کردیم.
On 15th of December we joined Iranian community at RPI University to celebrate Yalda night
Iranians mark longest night - Yalda
The last night of the fall, the winter solstice, is celebrated in the Iranian culture. It accurse on December 21st or 22nd. In Iran this night is called Shab-e Yalda (Yalda night), which refers to the rebirth of the sun
Yalda is the longest night of the year. Ancient Iranians believed that at the end of this longest night, which they believed was evil, darkness was defeated by light (Sun) allowing the days to become longer. This celebration comes at the beginning of the Iranian month of Day
Coinciding with the very beginning of winter, Yalda is also an occasion to celebrate the end of the harvest of the previous year and to wish pray for the prosperity of the next year’s harvest

شب یلدا

کاشت درخت هفدهم در آمریکا – ایالت - پرینستون  

Planting the 17th peace tree – New Jersey – city of Princeton
After coming back to New York City we left there on a sunny and very cold weather (-10 centigrade in the morning). It was windy and also some part of the road was icy, so we had to be careful to control our bicycle and ride as well
در روز دوشنبه 26 آذر 86 بالاخره شهر شلوغ نیویورک را به سمت جنوب ترک کریدم. چند روز پیش برف باریده بود ولی در آنروز هوا آفتابی بود اما خیلی سرد ( طبق گزارش هواشناسی در ساعت خروج از خانه 10- درجه سانتی گراد) همراه با باد شدید در جهت مخالف، به طوریکه بارها نزدیک بود زمین بخوریم. در بخشهای زیادی از مسیر جاده یخ زده بود و با احتیاط بیشتر رکاب می زدیم.



به هر حال ادامه دادیم تا در انتهای روز به شهر Kingsberry رسیدم. خوشبختانه از وقتی وارد آمریکا شدیم با کمک گروه FOR در شهرهای مسیر حرکت، افرادی را برای سپردی کردن شب پیدا کرده ایم و دیگر چادر نزده ایم. البته خوابیدن در این شرایط آب و هوایی در چادر کار بسیار خطرناک و اشتباهی است. به گفته تمام کسانی که در مسیر دیده ایم، هوا در کانادا و آمریکا غیر قابل پیش بینی است و در طول روز و شب نوسان بسیاری دارد. در شهر Kinsgberry میهمان Linda، خانم آمریکایی بسیار مهربانی بودیم. همسر سابق ایشان ایرانی بودند و به همین خاطر لیندا می توانست کمی فارسی صحبت کند و با فرهنگ و اخلاق ایرانی ها بسیار آشنا بود. اصلا دلمان نمی خواست آنجا را ترک کنیم. تقریبا چند ماهی است که نتوانسته ایم استراحت خوب و کاملی داشته باشیم. مخصوصا از زمانیکه به شهر مونترآل کانادا و کشور آمریکا رسیده ایم. خیلی دوست داریم تا چند روزی را مرخصی بگیریم و استراحت کنیم!!!!

مسیر نیویورک به Kingberry

فردای آنروز در مقصد بعدی می بایست درخت می کاشتیم و در یک جلسه شرکت می کردیم، با کمال ناراحتی لیندا را ترک کردیم. خوشبختانه تا شهر و مقصد بعدی فاصله زیادی نداشتیم (در حدود 30 کیلومتر) هوا هم بسیار عالی و آفتابی بود، وزش باد هم قطع شده بود. در نیمه های راه اتفاق جالبی افتاد، یک ماشین قرمز رنگ جلوی ما ایستاد، راننده یک خانم بود و شروع به صحبت کرد و از هدفمان پرسید و برایمان آرزوی موفقیت کرد، در انتها هم 5 به دلار به نسیم و 2 دلار به من داد تا برای صلح و طبیعت خرج کنیم. رکاب زدن در فصل زمستان اون هم در آمریکای شمالی برای تمام مردم بسیار عجیب و باورنکردنیست. خود ما هم باورمون نمیشه!!!
حدود ساعت 3 بعد از ظهر به شهر Princeton رسیدیم. دوستان موسسه Coalition for Peace Action منتظر ما بودند. این موسسه با مدیریت The Rev. Robert Moore (پدر Bob) بیش از 25 سال است که برای برقراری صلح در جهان فعالیت می کند. همراه با پدر باب و جمعی از ساکنین شهر در حدود ساعت 4 به صورت سنبلیک درخت هفدهم در پارک روبروی ساختمان شهرداری در Memorial Park کاشته شد. هماهنگی کاشت درخت توسط خانم Mildred Trotman ، شهردار پرینستون و پدر باب انجام شده بود. درخت صلح هفدهم در کنار بنای صلح کاشته خواهد شد. در این پارک تعدای مجسمه و یادبود صلح نیز وجود دارد.
Fortunately we didn’t have to put op our tent on that cold night due to an American friend was our host in Kings Berry. The next day we rode our bicycles to get Princeton due to some friends in Coalition for Peace action where waiting for us to plant a peace tree there. Read the report here
Promoting peace via pedaling
Iranian cyclists bring message to Princeton
By Jocelyn Hanamirian - Special to the Times
PRINCETON BOROUGH – As rush-hour traffic streamed along the brightly lit and decorated Nassau Street on Tuesday night, a small group held a candlelight peace vigil in front of Palmer Square. Two of those singing carols and holding a banner advocating peace at the regional group Coalition for Peace Action’s annual pre-holiday vigil had come all the way from Iran to promote the message
In April, Iranian couple Jafar Edrisi and Nasim Yousefi embarked on a 20,000 kilometer cycling journey around the world to advocate world peace and spread a positive image of their country. The couple has traveled to eight different countries before coming to the United States, planting trees along the way to create a global “green zone” and to promote an healthy environment along with their peace message. They stopped in Princeton this week to plant a small evergreen tree in Princeton’s Memorial Park, along with CFPA director the Rev. Robert Moore and other supporters. The planting and peace vigil were followed by a potluck dinner at Nassau Presbyterian Church, as well as presentations by Edrisi, Yousefi and Moore. Moore welcomed the couple’s visit to “promote peace and good will and to prevent any attack on Iran by having the positive alternative replace it,” he said
With 16 total chapters in New Jersey and Pennsylvania, the CFPA is about to launch its Peace Voter 2008 Campaign, in which it hopes to influence the upcoming political elections toward a peace-advocating majority. Moore cited the 2006 congressional election as one that had changed the makeup of the House and Senate in favor of peace in Iraq and preventing an invasion of Iran, but he said the coalition hopes to promote further change
“A part of our priority is to stop an attack on Iran,” Moore said. “Unless you pass the 60-vote threshold in the Senate, it can be filibustered to death. We’re at a roadblock unless we can get an even stronger majority in the 2008 election
http://www.peacecoalition.org/action/cfpa/071218_holiday_vigil_princeton.aspx

کاشت درخت هفدهم در Princeton

یکی از فعالیتهای پدر Bob جهت جلب توجه مردم شهر به مسئله صلح، ایستادن در یکی از خیابان های اصلی شهر همراه با به دست داشتن شمع, پلاکارد و خواندن شعرهای ضد جنگ می باشد. پس از کاشت درخت ما هم به جمع این دوستان پیوستیم و با در دست نگاه داشتن شمع و پرچم دوچرخه سواری برای صلح و حفظ طبیعت با آنها همراه شدیم.

شمع صلح

بعد از این مراسم نیز در یکی از کلیساهای اصلی شهر پدر Bob در مورد صلح و رئیس جمهورهای آینده آمریکا صحبت کرد. در یک برگه نیز تصویر تمامی نامزدهای ریاست جمهوری و نظرات آنها در مورد 3 موضوع؛ ادامه حضور نیروها در عراق، سلاح های هسته ای و نحوه برخورد با ایران چاپ شده بود. تقریبا اکثر نامزدها مخالف جنگ نطامی با ایران بودند و اعتقاد داشتند که مشکلات می بایست به صورت دیپلماتیک حل شود. پدر باب اعتقاد داشت که حرکتهای ضد جنگ مردم باعث ایجاد چنین تحولی در بین نامزدههای انتخاباتی شده است. بخشی از مراسم هم به ما اختصاص داده شد تا در مورد ایران و سفرمان توضیح دهیم.



روز بعد نیز همین مراسم در شهری به نام Monroe اجرا شد و ما مجددا توانستیم از پروژه دوچرخه سواری برای صلح صحبت کنیم و تصویری متفاوت از آنچه رادیو و تلویزیون از ایران ایجاده کرده است، نمایش دهیم. فعالیتهای انجام شده در طول این 2 روز با پوشش خبری مناسب محلی انجام شد.



کاشت درخت هجدهم در آمریکا – ایالت پنسیلوانیا – فیلادلفبا

Planting the 18th peace tree – Pennsylvania – Philadelphia
On 19th of December we got Philadelphia, after meeting dear Mr. Vic Compher and leaving our bicycles at united church we joined our new friends on interfaith group at the Al Aghsa Islamic center
AGENDA: DEC. 19 PEACE WALK MEETING
By Vic Compher
This young couple arrived safely in Philadelphia and won everyone’s hearts at the Peace Walk meeting tonight. What an inspiration! They will be planting a tree at the Peace Garden at New Jerusalem on Friday, attending an Eid service on Friday morning at the BAWA (Sufi) fellowship, among other things. They will be cycling to Delaware on Saturday morning
در ادامه مسیر به شهر فیلادلفیا رسیدم ، از طرف موسسه رهپویان صلح برنامه های مختلفی در این دو روز در نظر گرفته شده بود. کاشت درخت و شرکت در جلسات متعدد. دوچرخه و بارها را به یکی از کلیساهای شهر سپرده و به جلسه ماهیانه گروه صلح و دوستی Philadelphia Interfaith Walk for Peace and Rconciliation پیوستیم. جلسه به طور ماهیانه در مرکز اسلامی الاقصی برگزار می شود که ما هم به این برنامه دعوت شده بودیم. نکته جالب در مورد این گروه که برای صلح مسیرهای طولانی را راه پیمایی می کنند، همکاری نزدیک افراد با ادیان مختلف بود. در این جلسه افراد مسیحی، یهودی و مسلمان شرکت داشتند. یکی دیگر از نکاتی که برای ما جالب بود، تزئینات و کاشی کاری های نمای بیروینی مسجد بود که به صورت داوطلبانه و به عنوان هدیه توسط یک هنرمند یهودی انجام شده بود. بعد از اتمام جلسه همه در تکاپو بودند که وسایل راحتی و آرامش ما رو مهیا کنند. در این بین عایشه زن آمریکایی که مسلمان شده بود ما را به برنامه عید قربان در شهر فیلادلفیا دعوت کرد.

Walk for Peace

در روز جمعه 30 آذر 86 (21 دسامبر 2007) به اتفاق عایشه به مسجد شیخ محی الدین Shaikh M. R. Bawa Muhiadden رفتیم. مسلمانان در فیلادلفیا عید قربان را جشن گرفته بودند.مسجد مملو بود از مسلمانان هندی، پاکستانی، آمریکایی و ...
چندین سال پیش شخصی به نام Bawa Muhaiyaddeen این مسجد را بنا کرده بود و با انجام کارهای عام المنفعه و صحبت های محبت آمیز افراد زیادی از جمله عایشه را مرید خود نموده و آنها را با اسلام آشنا کرده است. در طبقه بالا توانستیم از اتاق قدیم Bawa دیدن کنیم، اتاقی بسیار ساده و پر از کتاب و نقاشی های جالب که قدمهای رسیدن به ایمان را به تصویر کشیده بود.
We went to the celebration of Eid Ghorban at the mosque of Shaikh M. R. Bawa Muhiayadeen in Philadelphia. Ms. Ayesha an American Muslim friend helped us to join prayers at the mosque

عید قربان

بعد از ظهر نیز در موسسه New Jerusalem موفق به کاشت درخت هجدهم شدیم. این موسسه به افرادی که به الکل و یا مواد مخدر اعتیاد داشته و زندانیان آزاد شده و افراد بی خانمان که تعداد آنها در آمریکا خصوصا در شهرهای بزرگ بسیار زیاد می باشد، کمک می کند. این کمک ها شامل غذا و برنامه های فرهنگیست، البته به این شرط که مطمئن باشند شخص دیگر ترک کرده و قصد ندارد مجددا به این راه کشیده شود. خواهر مارگارت مسئولیت این موسسه را به عهده دارد و سعی دارد تا با کمک به قشر فقیر بخشی از مشکلات آنها را حل کند. دانشجویان بسیار جوان و افرادی داوطلبانه به خواهر مارگارت کمک می کنند.
On 21st of December 2007 in the afternoon , we planted the 18th peace tree in Peace Garden of New Jerusalem in Philadelphia. This tree was a Grace smoke tree that was a gift from Ms. Grace Emmell Leister another American peace-loving friend
Special thanks of Sister Margaret McKenna, founding member and current director and our American parents Linda and Frank Toia who helped us a lot during these days as real parents

read more about New Jerusalem
New Jerusalem Now is a residential addiction recovery community located on the west side of North Philadelphia, where nearly 50% of the population suffers from drug or alcohol addiction
We are a non-denominational spiritual community, focused on the principles of nonviolence, simplicity, and cooperative living
We understand addiction as one part of a vast network of social injustices that are particularly profound in the "urban desert" of North Philadelphia. We are therefore deeply engaged with local, national, and international struggles for peace and justice

این درخت که از نوع Grace Smoke Tree بود با حضور تمامی افراد در مرکز ، در پارک صلح کاشته شد. بعد از کاشت درخت نیز جلسه ای در موسسه برگزار شد و ما با انبوه سئوالات در مورد ایران و سفر مواجه بودیم. سئوالاتی بسیار عجیب و باور نکردنی. هر چه می گذرد به اینکه اینها هیچ تصوری از ایران ندارند ایمان پیدا می کنیم و متعهد تر می شویم که مسئولیت خود را با انرژی هر چه بیشتر به انجام برسانیم.
چو ایران نباشد تن من مباد.

کاشت درخت هجدهم در Peace Garden