The story of meeting Koji and Emi Kubo
By the time we were in Tokyo searching to find the best way for cycling in Japan, we found two incredible Japanese people via a cycling website. Koji and Emi, are a couple who did cycling around the world for 3 years and half. We attempted to meet them and after sending an email, they invited us to their home in Sakaie city (50 kilometers south of Osaka city). Koji and Emi had passed more than 70 countries by bicycle and Iran was one of the countries they visited on their way (about 9 years ago). On a rainy day eventually after searching a lot and getting lost on the road we found their house. Koji and Emi who now have 2 sweet sons (Miki 4 years old and Mikooni 1 year old) warmly welcomed us. Koji was working so hard and Emi was taking care of the 2 energetic boys. We spent 2 days in their home.They had wonderful stories to share and we were so lucky to meet with these wonderful family. The best time for us to get relax and also take time with the 2 lovely boys. Koji suggested us to change our route and instead of cycling on route 2 which was so busy, take another route and ride from Takamtsu to Matsuyama. It was very good idea, we changed our plan, but unfortunately it was not what we expected. 150 kilometers route 11 was very busy, narrow and full of trucks. Any way finally after 2 days riding on this way we go to Hiroshima
کوجی و امی
در روزهایی که در شهر توکیو اقامت داشتیم، از طریق یک سایت دوچرخه سواری ژاپنی با زوج دوچرخه سواری آشنا شدیم به نام های کوجی و امی که حدودا 9 سال پیش به مدت 3 سال و نیم سفری به دور دنیا با دوچرخه انجام داده و جالب اینکه از ایران نیز عبور کرده یودند. خیلی دوست داشتیم با آنها آشنا شویم و از تجربیات آنها در سفرشان به دور دنیا استفاده کنیم و برای ادامه سفر در ژاپن نیز ما را راهنمایی کنند.
منزل آنها در مسیر حرکتمان نبود و تقریبا 50 کیلومتر جنوب اوساکا قرار داشت، اما ارزش داشت که ملاقاتشان کنیم.
بعد از خروج از اوساکا در یک روز بارانی به طرف شهر ساکایی حرکت کردیم و در انتهای روز رسیدیم. پیدا کردن آدرس آنها بسیار مشکل بود اما به ما از قبل گفته بودند که در صورت بروز مشکل کافی است که نام آنها را بیاوریم و همه کمکمان می کنند. چون معمولا تعداد زیادی توریست جهانگرد و دوچرخه سوار به خانه آنها می آیند و همه محل آنها را می شناسند.
زنگ یکی از خانه ها را زدیم و اسم کوجی و امی را آوردیم، صاحب خانه با کلی لطف و مهربانی ما را راهنمایی کرد تا به مقصد برسیم.
کوجی، امی و دو پسر کوچکشان (میکونی و میکی) با لبخندی سرشار از ذوق منتظرمان بودند. بله اکنون این زوج خوشبخت دو پسر 1 و 4 ساله داشتند.
آنها با هزینه شخصی سفر را انجام داده بودند و حالا مجبور هستند که حسابی کار کنند تا بتوانند زندگی را اداره کنند. به طوری که ما در 2 روزی که آنجا اقامت داشتیم فقط 1-2 ساعت موفق شدیم که با کوجی صحبت کنیم و متاسفانه حتی نتوانستیم عکسی از او بگیریم.
بیشتر با امی هم صحبت بودیم تا از خاطارات سفرشان بشنویم، سفری 3 سال و نیمه به بیش از 70 کشور همراه با انبوهی از عکسهای زیبا و جالب. داستانها کم کم به ایران رسید، ورود به بندرعباس در تابستان و رکاب زدن به سمت شمال غربی ایران و ادامه حرکت در ترکیه.
خاطراتی شنیدنی از نحوه برخورد با پلیس، میهمان نوازی مردم مخصوصا راننده های کامیبون و تریلی، صنایع دستی (یک گلیم بزرگ و رومیزهای قلمکار اصفهان به محض ورود به خانه به چشم می خورد) و ...
اما، امی خاطرات ناراحت کننده ای هم داشت، زمانیکه از مزاحمت و اذیت برخی از مردم ایران صحبت می کرد، از شرم صورتمان سرخ شده بود و جوابی نداشتیم.
واقعا جای بسی تاسف است. این چندمین باری است که از توریستها و ماجراجویانی که به ایران سفر کرده اند این موضوعات را می شنویم.
ما در ژاپن خاطرات و روزهای سختی را به علت جاده های شلوغ، آلودگی و... تجربه کرده ایم اما احترام، لطف، محبت و امنیتی که مردم ژاپن به ما هدیه کردند باعث شده که همه چیز را فراموش کنیم و همیشه از ژاپن به نیکی یاد کنیم.
اما امی و امی های دیگری که به ایران سفر کرده اند، جاذبه های تاریخی زیادی را دیده اند، صنایع دستی و سوغات فراوان خرید کرده اند اما مزاحمتها، شیرینی سفرشان را گاها به تلخی تبدیل کرده و قطعا هر کجا بخواهند در مورد ایران و مردم ایران صحبت کنند، این تلخی تجربیات را به سایرین هم منتقل خواهند کرد.
به پیشنهاد کوجی به جای ادامه در جاده بسیار شلوغ و پرترافیک شماره 2 به سمت جزیره ای در جنوب این جاده ادامه دادیم و از شهر تاکاماتسو تا ماتسویاما را رکاب زدیم تا به شهر هیروشیما برسیم. البته این مسیر نه تنها خلوت تر نبود، بلکه به علت کوهستانی بودن، تردد بیش از حد کامیون، جاده بسیار باریک، پر از تونل و خطرناک بود. اما به هر حال بعد از 3 روز به هیروشیما رسیدیم. در این روزها نسیم هزاران با نارحتی می گفت: "هرگز دوباره برای دوچرخه سواری به ژاپن سفر نخواهم کرد" اما این ادعا حقیقت نداشت. هنوز چند روزی از ترک ژاپن نگذشته و نسیم با شوری خاص از خاطرات آن یاد می کند. "آرزو دارم دوباره به ژاپن سفر کنم". این گونه است تاثیر عشق و محبتی که مردم این کشور به ما عرضه داشته اند.