To all Iranian and non Iranians living outside of Iran
Those who accommodated us, facilitated our trip, tree plantations, arrange the presentations, donations, media coverages and other supports
We need to tell you that we owe this trip to all of you and without your help and generosities this project would have not been possible. Our heart and mind will be with you forever

In Peace
Nasim and Jafar, March 2009

Eventually on march 5th (the national day of tree planting in Iran) we got to Tehran. In the morning some of the bikers joined us at Azadi square where Azadi (Shahyad) tower the symbol of Tehran is located there. That was the right time to get in the atmosphere of getting back home and thinking about all the people we are going to visit after 2 years. We were counting down for that memorable moment. Such a wonderful 3:00 pm in our life time. "It’s the time that we have been waiting for all these 678 days" Thanks god, we are here, healthy and happy. Our eyes are full of tears while we are experiencing the happiest moment in our life. We had never hugged our parents, brothers and sisters like this before.
The difference between the goodbye ceremony and welcoming event was totally recognizable. Today there is no worry in any body's eyes.
The hundredth tree planted on this day to be a good beginning for our international peace garden where we are going to invite our international friends to come and plant a tree for peace.
Plant the friendship tree that will bear the fruit of happiness. Hafez-Persian poet

با كاشت يكصدمين درخت در خانه هنرمندان ايران (به نام روزگار وصل) و ديدار دوباره با دوستان و آشنايان ديگر باورمان شد كه سفر به اتمام رسيده. ولي شايد اين لحظه آغازي است براي دوباره سفر كردن و ماجراجويي. و چه تقارن زيبايي، روز درختكاري!
آنجا بود كه به معناي واقعي، حس زيباي موفقيت و رسيدن به اهداف سفر را تجربه كرديم. چه پاياني قشنگ تر و به ياد ماندني تر از اين لحظه؟
دوستان زيادي از شهرهاي دور و نزديك براي مراسم استقبال و كاشت درخت حضور داشتند كه جا دارد از تمامي آنها تشكر داشته باشيم. متن زير براي اين مراسم تهيه شده بود كه كاملا در وب لاگ مي آوريم. اميدواريم كه در آينده اي نزديك بتوانيم مطالب جا مانده از سفر را بنوسيم. در حال حاضر نيز مشغول انجام كارهاي عقب افتاده و مقدمات نمايشگاه عكس هستم و اميدواريم كه تمامي شما عزيزان را به زودي در نمايشگاه ملاقات نماييم.
دوستان عزيز، تمام اين لحظه هاي زيبا و اين موفقيت بزرگ را مديون محبتها، همراهي و حمايتهاي شما ياران بزرگوار هستيم.

-
سلام
سلام به همه عزيزان و همسفران هميشگي نسيم و جعفر
هزاران درود بر شما همراهان سبز و هزاران بوسه بر دستهاي پدران و مادران صبور و دوست داشتني مان كه رنج دوري و بيخبري از فرزندانشان را به شوق و اميد اين لحظه و ديدار دوباره به جان خريدند.

شايد تو ذهن ما دوچرخه تعريفي شبيه به اين دارد :
وسيله نقليه اي با دوچرخ كه با كمك نيروي انساني و به وسيله يكسري چرخ دنده به حركت در مي آيد.
اما برادران اميدوار بيش از 50 سال پيش پا فراتر از اين تعريف گذاشته و با اين وسيله دوچرخ شروع به سفر كردند. سفر به كشورهاي همسايه و اين رسم ادامه داشت تا ديگر دوستان سفر به دور دنيا را تجربه كنند.
شبنم و علي هم در سفر به دور اروپا جرقه اي در ذهن ما روشن كردند و حال نوبت به ما رسيده بود.
سفري براي صلح و تجربه اي براي حفظ طبيعت.
حدود 2 سال پيش ابزار زندگي مان را در كوله هايمان ريختيم و با هزينه هاي شخصي پا در ركاب دوچرخه هايمان سفر را به سمت غرب آغاز كرديم.
تاجران، محمد را مي گويم به ما آموخت كه درخت بكاريم تا شايد رسمي شود در بين صلح جويان كه درخت دوستي بكارند تا آنها سمبلي باشند براي صلح دوستي و احترام به طبيعت .
و امروز با حضور سبز شما عزيزان در روز ملي درختكاري يكصدمين درخت در باغ هنرمندان ايران به يادگار نشانده شد. آخرين نقطه از كمربند سبز و از اين پس اين مكان را پارك صلح مي ناميم.
در اين مدت به جز دوچرخه سواري وظيفه مهم ديگري هم داشتيم و آن هم نشان دادن تصاوير واقعي از ايران از تاريخ، فرهنگ، دين و طبيعت بود. تا ايران را آنگونه كه هست معرفي كنيم و نگذاريم آنطور كه خودشان مي خواهند تصويري از ايرانمان داشته باشند.
به خانه ها، مدارس و دانشگاهها سر زديم تا تصاويري از حافظ، دماوند، پرشيا و پرسپوليس را به آنها نمايش دهيم.
از 15 كشور اروپايي، آمريكايي و آسيايي عبور كرديم و تا به امروز حدود 18000 كيلومتر را ركاب زده ايم. به گوشه گوشه اين دنياي زيبا سرك كشيديم تا بياموزيم درباره صلح و طبيعت، موزه ها، پارك ها، كاخ ها و حيات وحش
دوچرخه هايمان ما را به ديدن عجايب جهان مهمان كردند، برج ايفل، كليساي دم، گرند كنين، ساداكو و هزار درناي كاغذي، تاج محل، ديوار چين، شهر سوخته، چهل ستون و ارگ بم.
به دوچرخه هايمان ياد داده ايم كه با ما دوست باشند همانطور كه ما با آ نها دوست بوده ايم . اما هر چند گاهي شيطنتي مي كردند وقتي كه توجه كمتري به آنها داشتيم و با پنچر شدن يادمان مي انداختند كه چقدر برايمان عزيزند.
با خطاطي و فروش عكس هايمان هم سعي در تامين بخشي از هزينه ها را داشتيم. هر چند اندك!
و گويي خداوند بهترين بنده هايش را گلچين كرده و در راه ما قرار داده بود تا با كمك اين انسانهاي شريف ادامه سفر برايمان ممكن شود.
چه ايراني و غير ايراني همراهمان شدند تا پيام صلح و طبيعت را هر چه رساتر فرياد بزنيم و با حمايتهايشان راه را برايمان هموارتر نمودند.
اساتيدي چون اينانلو، غني و نجفي همچون شمعي راهنماي اين سفر بودند تا به بي راهه نرود.
بارها در اين راه خسته شديم، با هم دعوا كرديم و مدتي را قهر بوديم، اما دوباره شوق ديدار پدر و مادر، خانواده و دوستان آشتيمان مي داد و اميدوارمان مي كرد براي دوباره ركاب زدن دوباره عرق ريختن و رفتن و رفتن و رفتن
امروز چه پيوند عميقي ميان ما و اين دوچرخه هاست، انگار برايمان عين زندگي هستند. زندگي كه اكنون حالا خوب و دوست داشتني ست.
واقعا نمي دانيم كه ما خوشبخت تريم يا دوچرخه هايمان. ولي باور داريم كه اين دوچرخه ها بخشي از زندگيمان هستند و با آنها خوشحاليم.
اين خوشحالي نقطه آغاز است و نه پايان سفر. تا در ادامه با همركابيشان بتوانيم در جاي جاي ميهن عزيزمان ايران و تمامي دنيا درخت دوستي بنشانيم
درخت دوستي بنشان كه كام دل ببار آرد    نهال دشمني بركن كه رنج بيشمار آرد