Our trip in India - Prat1
Any way it was time to start our trip in India and we will try to figure out about this particular problem later
We planed a 2000 kilometers route in India which is cycling from Delhi to Agra, Sawai Madhopur and the other cities to reach Udaipur and after that will come back toward North by passing Jaipur, Delhi and eventually by getting to Amristar will ride to Lahore in Pakistan
During these days we are experiencing the most challenging and hardest part of our trip. Cycling in mostly rough and gravel roads. Traffic jams, the cars and trucks which ride very fast on the wrong way, horning, free movement of cows and different kind of animals in all the roads, disturbing motorbike drivers who can easily make a terrible accident, difficulty to find the proper food and places to stay
Any time we stop to drink water or figure out about the right direction a lot of people (children, men and women) make a circle around us and they start talking in Hindi very loudly. They love to touch our bicycles and all of our belongings specially the horns. They love horning. Actually driving in India without blowing horn is impossible. The first days are really hard to tolerate all of these loud voices, but after a while you get use to it. “I believe every one who wants to ride their bikes in India should be mentally ready and also be very flexible to pass all of these challenges”
The first day after leaving Delhi we were so happy and exited about getting back on the road, like the other places every thing was new and interesting, even when the motor bikers reduced their speed and followed us and asked questions in Hindi, it was so much fun, but after a while we gave up smiling and talking to these many people
Right after Agra we had to leave the main highway to keep going to the local roads. It was less cars and traffic jams, but there were a lot of children and bicycle riders who were playing by the road
They were able to recognize us and our bicycles from far away. They ran so fast to come and say “Da Da” with all of their energy. It was really interesting if they could catch us, then they tried to hold our bags and run after our bikes. On the other hand some of them who were so exited and couldn’t control themselves started to take stone and drop them. Some of the stones were so big and it was so scaring to get in to this situation
We should be very careful about some people who want to cheat us. These kinds of people who can be in every place in the world try to cheat us in any ways. Even though the price of every thing is written on the products, but the shopkeeper decides about it. For example a biscuit can be from 5 to 100 Rs
In relation to sightseeing, foreigners are often charged more than Indian citizens for entry to tourist sites (there are also additional charges for still or video cameras), but what really surprised us for the first time, when we went to the first internet café to check our emails and update the website. They also charge foreigners more than Indians to use the internet. What’s going on here? Indians 15 Rs per hour and foreigners 50 Rs. For us it was the first time to see something like this in all of the countries we have passed so far and it was really shocking and unacceptable
Any way let’s talk about one of our funniest experience. It was the night of new year (31st of December 2008). We got to Bundi after a long day. We were really exhausted due to riding on a hilly gravel road, so we were looking for guesthouse to take shower and stay for a night
Before checking in, the guy in reception told us that the shower and hot water is available and no problem, after getting in to the room we noticed that there is no shower and we have to order a bucket of hot water (in India most of the hotels and guest houses don’t have the shower facilities). “It’s Ok, it’s better than nothing”. Due to the New Year celebration there was a party on upper floor and all of the young people were dancing and screaming. We were also shouting and screaming in our room, but it was not for the New Year. We were fighting with a mouse that had come to our room and it was trying to eat out left over breads. Here is India and we should be flexible to accept so many different things
As one of our friend said: “traveling in India is very different from the other places in the world. Some of these can be hard and challenging particularly for the first-time visitors. This is all part of what makes India a unique travel destination
بالاخره موفق شدیم ویزای پاکستان را بگیریم!
البته گرفتن این ویزا دردسرهای خاص خودش را داشت. پول ویزا را می بایست در بانک پرداخت می کردیم، ساعت کاری بانکها از 10 صبح بود و ساعت بسته شدن سفارت 11 صبح!!! می بایست تمام فرمها را با دستگاه تایپ می کردیم، اما نهایتا برگه ویزا را به صورت دست نویس به پاسپورتها چسبانده بودند. برای گرفتن این ویزا 5 روز متوالی هر روز به یک دلیل و بهانه جدید مجبور به مراجعه به سفارت می شدیم.
در انتها هم یک روز برایمان مشخص کردند برای مصاحبه و تازه فهمیدیم که اگر بخواهیم با دوچرخه وارد پاکستان شویم می بایست مجوز مخصوص از این کشور داشته باشیم، اما اگر بخواهیم از پاکستان وارد هند شویم مشکلی نیست !!!
حدودا یک ماه و نیم از زمان ویزای هند باقی مانده، پس راهی جنوب شدیم و قصد داریم پس از عبور از شهرهای آگرا، ساوایی ماداپور و ... خودمان را به اداپور برسانیم و مجددا از طریق مسیر جیپور، دهلی و آمریستار به سمت لاهور در پاکستان حرکت کنیم، مسیری در حدود 2000 کیلومتر.
تقریبا این چند روزه سخت ترین روزهای سفر را تجربه می کنیم. جاده های نچندان مناسب، سبقتهای خطرناک و غیر مجاز، شلوغی و سر و صدا، آزار و مزاحمت های برخی از مردم مخصوصا موتور سوارها، عدم پیدا کردن غذای تمیز و جای خواب مناسب و...
کافی است که چند لحظه ای برای استراحت بایستیم، دور تا دورمان پر می شود از بچه و زن و مرد و شروع می کنند بلند بلند حرف زدن، سعی می کنند تمامی وسایل و دوچرخه ها را لمس کنند و بوق جلوی دوچرخه برایشان از همه چیز جالبتر است و اکثرا دوست دارند که صدای آن را بشنود.
خیلی وقتها به محض اینکه چرخ را جایی می گذاریم تا خریدی بکنیم، هنوز سرمان را برنگردانده صدای بوق دوچرخه به گوش می رسد. تقریبا سرسام گرفته ایم.
در روزهای اول و در جاده های اصلی موتور سوارها کنارمان می آمدند، دور تا دور چرخ را براندازی می کردند و بعضی ها هم شروع می کردند به هندی با ما صحبت کردن و در انتها هم با صدای بلند بوق همراهمان می شدند. اوائل برایمان جالب بود اما کم کم این حالت برایمان آزار دهنده شد. در روزهای بعدی وقتی وارد جاده های فرعی تر شدیم، دوچرخه سوارها و بچه ها که مشغول بازی در کنار جاده بودند به طرفمان می دویدند و با صدای بلند می گفتند: "دا دا" ؟
اگر سرعتشان به ما می رسید سعی می کردند که به نحوی کوله های پشتی دوچرخه را بگیرند و با ما بدوند اما گاهی هم که سرعت ما بیشتر بود آنقدر هیجان زده می شدند که به طرفمان سنگ پرتاب می کردند!!!
در اینجا برای هر چیزی باید چانه بزنیم و ناراحت کننده اینکه در هند توریست را به شکل دلار و پول می بینند که آمده است خرج کند، پس هرچه قیمت بالاتر، بهتر ! یک بیسکوییت می تواند قیمتی بین 5 تا 100 روپیه داشته باشد علی رغم اینکه تمام قیمتها روی محصولات کارخانه ای ثبت شده.
مشکل بعدی اینکه قیمتها برای هندی و غیر هندی متفاوت است. برای مثال ورودی یک مکان باستانی برای یک هندی 15 روپیه اما برای خارجی ها 250 روپیه است. هتل برای یک هندی 250 روپیه اما به محض دیدن خارجی ها قیمتها می رود بالای 1500 روپیه.
همه می توانند در مکانهایی مانند مسجد با خود دوربین عکاسی و یا فیلم برداری داشته باشند اما توریستها می بایست برای هر دوربین طبق قانون 200 روپیه پرداخت کنند. صرف نظر از مکانهای تاریخی و باستانی جالبتر اینکه قیمت استفاده از اینترنت هم متفاوت است. 15 روپیه برای هندی ها و 50 روپیه برای خارجی ها!!!
در اینجا هیچ قانونی وجود ندارد و اگر هم وجود دارد رعایت نمی شود، اما به محض دیدن خارجی ها همه چیز می بایست طبق قانون انجام شود.
شب سال نو مسیحی در شهری به نام بندی (Bundi) بعد از کلی جستجو یک هتل با قیمتی نسبتا مناسب پیدا کردیم. روز بسیار سختی را در یک جاده تقریبا سنگ لاخی گذرانده بودیم و حسابی خسته و گرسنه به شهر رسیدیم. احتیاج به یک حمام و دوش آب گرم داشتیم.
در ابتدا و قبل از رزرو هتل به ما گفتند که آب گرم برای حمام وجود دارد، اما به محض ورود متوجه شدیم که آب گرم را به صورت سطلی می آورند تا بتوانیم حمام کنیم!!!(تقریبا در اکثر هتل های هند این شیوه اجرا می شود)
تا نیمه های شب صدای شادی و جیغ جوانان برای سال نو که در طبقه بالایی اتاق ما جمع شده بود به گوش می رسید و البته ما هم جیغ می کشدیم!!!
ولی نه برای سال نو، بلکه درگیر بیرون کردن موشی بودیم که روی میز وسط اتاق مشغول خوردن بخشی از غذاهایمان بود!!!
البته گرفتن این ویزا دردسرهای خاص خودش را داشت. پول ویزا را می بایست در بانک پرداخت می کردیم، ساعت کاری بانکها از 10 صبح بود و ساعت بسته شدن سفارت 11 صبح!!! می بایست تمام فرمها را با دستگاه تایپ می کردیم، اما نهایتا برگه ویزا را به صورت دست نویس به پاسپورتها چسبانده بودند. برای گرفتن این ویزا 5 روز متوالی هر روز به یک دلیل و بهانه جدید مجبور به مراجعه به سفارت می شدیم.
در انتها هم یک روز برایمان مشخص کردند برای مصاحبه و تازه فهمیدیم که اگر بخواهیم با دوچرخه وارد پاکستان شویم می بایست مجوز مخصوص از این کشور داشته باشیم، اما اگر بخواهیم از پاکستان وارد هند شویم مشکلی نیست !!!
حدودا یک ماه و نیم از زمان ویزای هند باقی مانده، پس راهی جنوب شدیم و قصد داریم پس از عبور از شهرهای آگرا، ساوایی ماداپور و ... خودمان را به اداپور برسانیم و مجددا از طریق مسیر جیپور، دهلی و آمریستار به سمت لاهور در پاکستان حرکت کنیم، مسیری در حدود 2000 کیلومتر.
تقریبا این چند روزه سخت ترین روزهای سفر را تجربه می کنیم. جاده های نچندان مناسب، سبقتهای خطرناک و غیر مجاز، شلوغی و سر و صدا، آزار و مزاحمت های برخی از مردم مخصوصا موتور سوارها، عدم پیدا کردن غذای تمیز و جای خواب مناسب و...
کافی است که چند لحظه ای برای استراحت بایستیم، دور تا دورمان پر می شود از بچه و زن و مرد و شروع می کنند بلند بلند حرف زدن، سعی می کنند تمامی وسایل و دوچرخه ها را لمس کنند و بوق جلوی دوچرخه برایشان از همه چیز جالبتر است و اکثرا دوست دارند که صدای آن را بشنود.
خیلی وقتها به محض اینکه چرخ را جایی می گذاریم تا خریدی بکنیم، هنوز سرمان را برنگردانده صدای بوق دوچرخه به گوش می رسد. تقریبا سرسام گرفته ایم.
در روزهای اول و در جاده های اصلی موتور سوارها کنارمان می آمدند، دور تا دور چرخ را براندازی می کردند و بعضی ها هم شروع می کردند به هندی با ما صحبت کردن و در انتها هم با صدای بلند بوق همراهمان می شدند. اوائل برایمان جالب بود اما کم کم این حالت برایمان آزار دهنده شد. در روزهای بعدی وقتی وارد جاده های فرعی تر شدیم، دوچرخه سوارها و بچه ها که مشغول بازی در کنار جاده بودند به طرفمان می دویدند و با صدای بلند می گفتند: "دا دا" ؟
اگر سرعتشان به ما می رسید سعی می کردند که به نحوی کوله های پشتی دوچرخه را بگیرند و با ما بدوند اما گاهی هم که سرعت ما بیشتر بود آنقدر هیجان زده می شدند که به طرفمان سنگ پرتاب می کردند!!!
در اینجا برای هر چیزی باید چانه بزنیم و ناراحت کننده اینکه در هند توریست را به شکل دلار و پول می بینند که آمده است خرج کند، پس هرچه قیمت بالاتر، بهتر ! یک بیسکوییت می تواند قیمتی بین 5 تا 100 روپیه داشته باشد علی رغم اینکه تمام قیمتها روی محصولات کارخانه ای ثبت شده.
مشکل بعدی اینکه قیمتها برای هندی و غیر هندی متفاوت است. برای مثال ورودی یک مکان باستانی برای یک هندی 15 روپیه اما برای خارجی ها 250 روپیه است. هتل برای یک هندی 250 روپیه اما به محض دیدن خارجی ها قیمتها می رود بالای 1500 روپیه.
همه می توانند در مکانهایی مانند مسجد با خود دوربین عکاسی و یا فیلم برداری داشته باشند اما توریستها می بایست برای هر دوربین طبق قانون 200 روپیه پرداخت کنند. صرف نظر از مکانهای تاریخی و باستانی جالبتر اینکه قیمت استفاده از اینترنت هم متفاوت است. 15 روپیه برای هندی ها و 50 روپیه برای خارجی ها!!!
در اینجا هیچ قانونی وجود ندارد و اگر هم وجود دارد رعایت نمی شود، اما به محض دیدن خارجی ها همه چیز می بایست طبق قانون انجام شود.
شب سال نو مسیحی در شهری به نام بندی (Bundi) بعد از کلی جستجو یک هتل با قیمتی نسبتا مناسب پیدا کردیم. روز بسیار سختی را در یک جاده تقریبا سنگ لاخی گذرانده بودیم و حسابی خسته و گرسنه به شهر رسیدیم. احتیاج به یک حمام و دوش آب گرم داشتیم.
در ابتدا و قبل از رزرو هتل به ما گفتند که آب گرم برای حمام وجود دارد، اما به محض ورود متوجه شدیم که آب گرم را به صورت سطلی می آورند تا بتوانیم حمام کنیم!!!(تقریبا در اکثر هتل های هند این شیوه اجرا می شود)
تا نیمه های شب صدای شادی و جیغ جوانان برای سال نو که در طبقه بالایی اتاق ما جمع شده بود به گوش می رسید و البته ما هم جیغ می کشدیم!!!
ولی نه برای سال نو، بلکه درگیر بیرون کردن موشی بودیم که روی میز وسط اتاق مشغول خوردن بخشی از غذاهایمان بود!!!

+ نوشته شده در 2009/1/5 ساعت 10:45 توسط جعفر ادریسی و سمیه (نسیم) یوسفی
|