جشن تولد 30 سالگی جعفر در آمریکا - فیلادلفیا
On 23rd of December 2007, our American parents ( Linda and Frank Toia www.InterfaithPeaceWalk.org ) celebrated Jafar’s birthday in an Italian restaurant in Philadelphia. We had really nice time. Our friends celebrated 30th year’s birthday of Jafar. Thanks god every thing is going well and we could make a lot of wonderful friends in this trip for peace. The day after, we planted 18th tree in New Jerusalem peace garden
"می خوام 30 سالگی جعفر رو مفصل جشن بگیرم. همه دوستاشو دعوت می کنیم و کنار هم دیگه یه تولد به یاد موندنی می گیریم" این جمله ای بود که مادر جعفر 3 سال پیش با شور و هیجان زیاد و با هزار آرزوی مادرانه به زبون آورد، غافل از اینکه ....
هیچ وقت فکر نمی کردیم که توی همچین روزی فرسنگها از خانواده دور باشیم و فقط تصور کنیم که همچین اتفاقی قرار بود بیافته.
روز دوم دی 86 اگر چه در کنار هم نبودیم و فقط رویای کنار هم بودن رو در فکرمون می گذروندیم، اما در خانه هنرمندان ایران ، دوستان طبیعت گرد ، خانواده ما و اولین درخت صلح در کنار هم تولد 30 سالگی جعفر رو بدون حضور ما، اما به یاد ما جشن گرفتند.
این در حالی بود که من و جعفر در یک رستوران ایتالیایی در شهر فیلادلفیا (استان پنسیلوانیا) به صرف شام دعوت شده بودیم، برای آشنایی با گروهی از دوستان آمریکایی و شرح سفر. لیندا و فرانک (پدر فرانک کشیش و همسرش لیندا از فعالان صلح در گروه رهپویان صلح) ترتیب این ملاقات رو داده بودند. مشغول صحبت و تعریف از اتفاقات سفر بودیم که تمام کادر رستوران با آواز Happy Happy Birth Day به سمت میز ما اومدند و کیک تولد کوچیکی که یک شمع روشن روش بود رو جلوی جعفر گذاشتند. من و جعفر همینطور مات و مبهوت مونده بودیم و لیندا و فرانک و دوستان با تمام وجود خوشحال بودند و کف می زدند. پدر فرانک هم این لحظه قشنگ رو به این ترتیب ثبت کرد:

سفر سبز اگرچه ما رو از عزیزانمون دور کرده بود ولی مهر و محبت دوستان جدید و انسانهای سبز اندیش رو در دل ما قرار داد. لیندا روز گذشته به طور غیر مستقیم متوجه تولد جعفر شده و بطور کاملا غیر منتظره شرایط گذروندن لحظات خوب و شادی رو ترتیب داده بود. برای اون خیلی مهم بود که ما خوشحال باشیم و احساس کنیم که واقعا در بین خانواده و دوستان هستیم. " این گونه بود که اهلی شدیم "
اهلی شدن یعنی علاقه شدید ایجاد کردن – داستان شازده کوچولو – آنتوان دوسنت اگزوپری
صبح روز بعد به اتفاق پدر فرانک و مادر لیندا که ما رو دختر و پسر ایرانی خودشون خطاب می کنند ، درخت صلح دیگری در پارک صلح (فیلادلفیا) به یادگار گذاشتیم . لحظه وداع سنگین و غم انگیز بود. حس آشنای تعلق، بعد از مدت 8 ماه سراسر وجود ما رو گرفته بود. حس عجیبی بود درست شبیه جدا شدن از خانواده برای مدتی طولانی و نا مشخص .
در دلم چیزی هست
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می خواند...
روز اول دی ماه نیز همراه با خانواده آقای رایکا (کامران – منیر) در سومین مراسم شب یلدا در فیلادلفیا همراه با گروهی از ایرانیان مقیم این شهر، شرکت کردیم. زمانیکه این عزیزان متوجه شدند فردا روز تولد جعفر است، سعی کردند شب به یادماندنی را برای ما ایجاد کنند.
در این مدت با دوستان ایرانی و غیر ایرانی زیادی آشنا شدیم که در فرصتی مناسب در مورد آنها خواهیم نوشت. عکس سمت چپ بالای صفحه تصویر مادر لیندا و پدر فرانک در حال کاشت درخت درخت صلح

