همانطور که در گزارش های قبلی هم نوشته بودیم ، در روز عید فطر به اتاوا رسیدیم و از همان لحظات اولیه مورد لطف ایرانیان مقیم پایتخت قرار گرفتیم ، یکی از این عزیزان خانم سارا بود که همراه با آتنا خانم ، لحظه ای از کنار نسیم دور نمی شدند و اصرار داشتند تا ما رو به خانه دعوت کنند . سارا که در آرایشگاه شخصی خود به کار آرایشگری مشغول است ، یک فرشته تمام عیار است و همین طور خانواده گرم و صمیمیش  (ادیب آقا – پرستو و تنیشا) به ما خیلی لطف داشتند .

ادیب - پرستو - سارا - تنیشا

در مدتی که در منزل ایشان بودیم اصلا فکر نمی کردیم که در کانادا هستیم و انگار در تهران و در خانه خودمان بودیم . با کمک سارا و همراهی آتنا توانستیم کلی لباس گرم بخریم و شاید کمی از نگرانی هایمان به خاطر سرما کم شود .
درب منزل سارا کریم زاده هیچ وقت قفل نمی شود و همیشه و در هر زمان با روی خوش آماده پذیرایی از مهمانان ایرانی و غیر ایرانیست. نکته جالب اینکه وقتی با سارا به گردش می رفتیم و در زمان ترک کردن ماشین (که اونهم هیچ وقت قفل نمی شد) ، ما نگران وسایل و کوله پشتی های خودمان بودیم و خواهش می کردیم که اونرو قفل کنه.

آتنا خانم همراه با پسرش علیرضا - سوزان

وقتی از این عزیز جدا می شدیم عطر دیرآشنای اسپند را بعد از 6 ماه دوباره حس کردیم و بعد از رد شدن  از زیر آیینه و قرآن به سمت مونترال حرکت کردیم.
 خانم Suzanne (تصویر سمت چپ بالا) همراه با همسرشان آقای George Vandrish از دوچرخه سواران و ورزشکاران قدیمی کانادایی هستند و هردو از علاقمندان به ایران و فرهنگ ایرانی ، با هدیه ۲ عدد کاپشن مناسب زمستان ما را در این سفر همراهی کردند . 

ساختمان پارلمان در اتاوا